- عضویت
- 10/11/20
- ارسال ها
- 347
- امتیاز واکنش
- 6,391
- امتیاز
- 263
- سن
- 17
- محل سکونت
- تهران
- زمان حضور
- 30 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
- سلام خانم جان صبح بخیر.
سرم رو بالا آوردم و تو چشمهای خانم خدمتکار نگاه کردم. لبخندی زدم و جواب سلامش رو دادم، اشارهای به آبمیوه توی دستش کرد و گفت:
- آقا گفتن این رو برای شما بیارم.
لبخندم از لحجهی شیرینش پررنگتر شد، آبمیوه رو از دستش گرفتم و بعد از اینکه تشکر کردم پرسیدم:
- آرمین خونهس؟
گره روسریاش رو باز کرد و دوباره...
سرم رو بالا آوردم و تو چشمهای خانم خدمتکار نگاه کردم. لبخندی زدم و جواب سلامش رو دادم، اشارهای به آبمیوه توی دستش کرد و گفت:
- آقا گفتن این رو برای شما بیارم.
لبخندم از لحجهی شیرینش پررنگتر شد، آبمیوه رو از دستش گرفتم و بعد از اینکه تشکر کردم پرسیدم:
- آرمین خونهس؟
گره روسریاش رو باز کرد و دوباره...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
✺اختصاصی رمان انهزام از مرگ | Aseman15 کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: