- عضویت
- 10/11/20
- ارسال ها
- 347
- امتیاز واکنش
- 6,391
- امتیاز
- 263
- سن
- 17
- محل سکونت
- تهران
- زمان حضور
- 30 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
دوباره بلندم کرد و بیرحمانه من رو دنبال خودش کشید. با افتادن شالم از روی شونههام با صدای گرفتهای گفتم:
- صبرکن... شالم!
بیتوجه به حرفم از اون خرابه بیرون آوردتم و به طرف ماشین مشکی رنگی برد. انقدر حالم بد بود که نفهمیدم مدل ماشینش چیه؛ اصلا هم برام مهم نبود که سوار چه نوع لَگنی میشه! فقط کاش هرکوفتی بود زودتر با خودش آتیش...
- صبرکن... شالم!
بیتوجه به حرفم از اون خرابه بیرون آوردتم و به طرف ماشین مشکی رنگی برد. انقدر حالم بد بود که نفهمیدم مدل ماشینش چیه؛ اصلا هم برام مهم نبود که سوار چه نوع لَگنی میشه! فقط کاش هرکوفتی بود زودتر با خودش آتیش...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
✺اختصاصی رمان انهزام از مرگ | Aseman15 کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: