خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

سارا مرتضوی

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
22/4/21
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
1,166
امتیاز
163
سن
32
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
1 روز 5 ساعت 0 دقیقه
نام نویسنده: سارا مرتضوی
ژانر: فانتزی
خلاصه:
بهار و نوروز ، خواهر و برادری هستند که راه به دنیاهای جادویی باز کردند، آنها در ابتدا وارد دنیای جادویی رنگی رنگی شدند، دوستانی پیدا کردند و سال بعد وارد دنیای گلبرگ سپید شدند و دوستان قدیمی را دیدند و دوست جدید پیدا کردند؛ اما این بار بهار با کرونا دست و پنجه نرم می‌کند و برای زنده ماندن می‌جنگد، در این مسیر دوستان جادویی به یاری‌اش می‌شتابند و راهی را نشان می‌دهند که بهار را از مرگ حتمی نجات میدهد.


درخواست ⦁ ⚫ تعیین ناظر داستـــان کوتـــاه ⚫ ⦁

 
  • تشکر
Reactions: MaRjAn

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,603
امتیاز واکنش
31,790
امتیاز
473
سن
16
زمان حضور
217 روز 21 ساعت 20 دقیقه
نام نویسنده: سارا مرتضوی
ژانر: فانتزی
خلاصه:
بهار و نوروز ، خواهر و برادری هستند که راه به دنیاهای جادویی باز کردند، آنها در ابتدا وارد دنیای جادویی رنگی رنگی شدند، دوستانی پیدا کردند و سال بعد وارد دنیای گلبرگ سپید شدند و دوستان قدیمی را دیدند و دوست جدید پیدا کردند؛ اما این بار بهار با کرونا دست و پنجه نرم می‌کند و برای زنده ماندن می‌جنگد، در این مسیر دوستان جادویی به یاری‌اش می‌شتابند و راهی را نشان می‌دهند که بهار را از مرگ حتمی نجات میدهد.
باسلام، ناظر شما خودم.
موفق باشید:aiwan_light_king:


درخواست ⦁ ⚫ تعیین ناظر داستـــان کوتـــاه ⚫ ⦁

 
  • عالی
Reactions: سارا مرتضوی

FatiShoki

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
23/1/20
ارسال ها
160
امتیاز واکنش
2,996
امتیاز
163
سن
19
زمان حضور
12 روز 19 ساعت 14 دقیقه
«امیدم به اون بالایی هست»

نام اثر: کافه بی‌کسی
نویسنده: ویدا
موضوع: #عاشقانه #تراژدی
خلاصه:
جایی خواندم که نوشته بود: «کاش عشق نیز مثل قانون سوم نیوتون بود. وقتی من دوستت دارم، تو هیچ راهی جز دوست داشتن من نداشته باشی.»
من بودم و چهار دوست و کافه مافیایی «دایموند». همه چیز آرام بود و در خوشی‌هایم جای‌جای کافه برایم حرمت داشت اما... با آمدن عضو جدیدی به گروهمان انگار قرار بود مثل بچگی‌هایم هرشب محتاج لالایی صدای غریب آشنایم شوم و هر صبح منتظر آباژور آ*غو*شش.


درخواست ⦁ ⚫ تعیین ناظر داستـــان کوتـــاه ⚫ ⦁

 

Z.A.H.Ř.Ą༻

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
16/10/20
ارسال ها
1,830
امتیاز واکنش
43,280
امتیاز
418
محل سکونت
رمان ۹۸
زمان حضور
293 روز 10 ساعت 47 دقیقه
«امیدم به اون بالایی هست»

نام اثر: کافه بی‌کسی
نویسنده: ویدا
موضوع: #عاشقانه #تراژدی
خلاصه:
جایی خواندم که نوشته بود: «کاش عشق نیز مثل قانون سوم نیوتون بود. وقتی من دوستت دارم، تو هیچ راهی جز دوست داشتن من نداشته باشی.»
من بودم و چهار دوست و کافه مافیایی «دایموند». همه چیز آرام بود و در خوشی‌هایم جای‌جای کافه برایم حرمت داشت اما... با آمدن عضو جدیدی به گروهمان انگار قرار بود مثل بچگی‌هایم هرشب محتاج لالایی صدای غریب آشنایم شوم و هر صبح منتظر آباژور آ*غو*شش.
با سلام، ناظر شما خودم:aiwan_light_girl_pinkglassesf:
موفق باشیم:گل:


درخواست ⦁ ⚫ تعیین ناظر داستـــان کوتـــاه ⚫ ⦁

 
  • تشکر
Reactions: Narín✿

bitter sea

حامی انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
18/12/20
ارسال ها
234
امتیاز واکنش
6,425
امتیاز
263
زمان حضور
99 روز 16 ساعت 16 دقیقه
با سلام

نام داستان کوتاه: ابلیس
نام نویسنده: مریم رضایی نسب
ژانر: ترسناک
خلاصه:
این کتاب خونین زندگی منه!
هی! حواست باشه سرت رو برنگردون کسی چه می‌دونه؛ شاید مرگ به تو زل زده باشه!
تعجب نکن و ساکت قدم بردار
داستان ازترس توی چشمات شروع میشه.

ناظر انتخابی: Narín✿


درخواست ⦁ ⚫ تعیین ناظر داستـــان کوتـــاه ⚫ ⦁

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Narín✿، MaRjAn و Z.a.H.r.A☆

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,603
امتیاز واکنش
31,790
امتیاز
473
سن
16
زمان حضور
217 روز 21 ساعت 20 دقیقه
با سلام

نام داستان کوتاه: ابلیس
نام نویسنده: مریم رضایی نسب
ژانر: ترسناک
خلاصه:
این کتاب خونین زندگی منه!
هی! حواست باشه سرت رو برنگردون کسی چه می‌دونه؛ شاید مرگ به تو زل زده باشه!
تعجب نکن و ساکت قدم بردار
داستان ازترس توی چشمات شروع میشه.

ناظر انتخابی: Narín✿
باسلام، متاسفانه با ناظر انتخابی شما موافقت نمیشه
ناظر شما Z.A.H.Ř.Ą༻
منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید، من و نارین رو هم اد کنید.
موفق باشید:star:


درخواست ⦁ ⚫ تعیین ناظر داستـــان کوتـــاه ⚫ ⦁

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Narín✿، Z.A.H.Ř.Ą༻ و bitter sea

YaSnA_NHT๛

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
سرپرست بخش
میکسر انجمن
کاربر V.I.P انجمن
  
  
عضویت
21/2/22
ارسال ها
2,773
امتیاز واکنش
13,810
امتیاز
373
محل سکونت
کنار موتورم!
زمان حضور
130 روز 5 ساعت 39 دقیقه
نام اثر: عطش زندگی
ژانر: تژادی، عاشقانه
خلاصه:
دختر خانزاده‌ی ایرانی، چه صنمی با پسر کارگر افغانی داشت؟ سرنوشت این دو را چگونه به هم گره زد؟ ولی آیا میتوان گوشت را از استخوان جدا کرد؟ میتوان این دو عاشق دیوانه را از هم جدا کرد؟
( چیزی ب ذهنم نمیاد واقن باید روش فکر کنم:/ )
ناظر انتخابی( عخش خودم:consoleb: ): MaRjAn


درخواست ⦁ ⚫ تعیین ناظر داستـــان کوتـــاه ⚫ ⦁

 
  • عالی
Reactions: MaRjAn و Z.a.H.r.A☆

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,603
امتیاز واکنش
31,790
امتیاز
473
سن
16
زمان حضور
217 روز 21 ساعت 20 دقیقه
نام اثر: عطش زندگی
ژانر: تژادی، عاشقانه
خلاصه:
دختر خانزاده‌ی ایرانی، چه صنمی با پسر کارگر افغانی داشت؟ سرنوشت این دو را چگونه به هم گره زد؟ ولی آیا میتوان گوشت را از استخوان جدا کرد؟ میتوان این دو عاشق دیوانه را از هم جدا کرد؟
( چیزی ب ذهنم نمیاد واقن باید روش فکر کنم:/ )
ناظر انتخابی( عخش خودم:consoleb: ): MaRjAn
باسلام، با ناظر پیشنهادی شما موافقت میشه.
منتظر ایجاد گفتگو از سوی ناظر باشید، موفق باشید:aiwan_light_king:


درخواست ⦁ ⚫ تعیین ناظر داستـــان کوتـــاه ⚫ ⦁

 
  • عالی
Reactions: YaSnA_NHT๛

~FaryadTosi~

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
5/5/23
ارسال ها
116
امتیاز واکنش
1,117
امتیاز
118
زمان حضور
11 روز 4 ساعت 11 دقیقه
سلام
نام مجموعه : عنکبوت
قسمت اول : تولد عنکبوت
ژانر : روانشناختی ، درام ، جنایی ، تراژدی ، عاشقانه

نویسنده : آریا طوسی

کلیات : داستان بیشتر راجع به معضلات اعتیاد و قتل می پردازه

من زندگیم همیشه بوی کثافت می‌داد.بوی لجن ، بوی خون، یه دود غلیظ . خیلی وقت‌ها، وسط خنده‌هام یه گلوله صاف قلبم رو هدف می گرفت . درست مثل اون لحظه‌ای که دراز کشیده بودم رو به روی تلویزیون، با صدای بلند به کارتون تام و جری می‌خندیدم و تو حال خودم بودم اما یک دفعه ساکت شدم. ساکت شدم چون شک کردم . شک کردم به این که چرا خونه انقدر ساکته؟ مامان کجا بود؟ زینب و امیر کجا رفته بودند؟ منِ هفت ساله با کنجکاوی بی‌خیال کارتون محبوبم شدم، از جام بلند شدم و اتاق‌ها رو گشتم. خبری ازشون نبود. با یه قیافه جدی همراه با دلهره رفتم تو حیاط. چشمم به مامان افتاد. مامان زهره به دیوار آجری دستشویی گوشه حياط تکیه داده بود و دستش تکون می‌خورد. تو دستش یه کارد بود. یه کارد آشپزخونه! رد دستش رو که گرفتم به زینبی رسیدم که فقط از رو لباس‌ بلند آبیش تونستم تشخیصش بدم. نگاهم خیلی سریع رسید به تپه تلنبار شده از تکه‌های گوشت

زیر پای مامان خاک و خون قاطی بود . مامان سرش رو چرخوند سمتم و با دیدنم گفت بیا جلو رضا! بیا ببین دو تا بوقلمون حسابی پیدا کردم! بیا نترس !

قدمی به عقب گذاشتم. مامان با دیدن حرکتم از جاش بلند شد و به سمتم اومد

بیا دیگه کجا میخوای بری؟ امشب یه شام داریم حسابی !

حیوونی‌ها وقتی می‌خواستم ذبحشون کنم خیلی دست و پا میزدن ترسیدم حروم بشن !



ناظر پیشنهادی : https://forum.roman98.com/members/13144/


درخواست ⦁ ⚫ تعیین ناظر داستـــان کوتـــاه ⚫ ⦁

 
  • تشکر
Reactions: MĀŘÝM

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,603
امتیاز واکنش
31,790
امتیاز
473
سن
16
زمان حضور
217 روز 21 ساعت 20 دقیقه
سلام
نام مجموعه : عنکبوت
قسمت اول : تولد عنکبوت
ژانر : روانشناختی ، درام ، جنایی ، تراژدی ، عاشقانه

نویسنده : آریا طوسی

کلیات : داستان بیشتر راجع به معضلات اعتیاد و قتل می پردازه

من زندگیم همیشه بوی کثافت می‌داد.بوی لجن ، بوی خون، یه دود غلیظ . خیلی وقت‌ها، وسط خنده‌هام یه گلوله صاف قلبم رو هدف می گرفت . درست مثل اون لحظه‌ای که دراز کشیده بودم رو به روی تلویزیون، با صدای بلند به کارتون تام و جری می‌خندیدم و تو حال خودم بودم اما یک دفعه ساکت شدم. ساکت شدم چون شک کردم . شک کردم به این که چرا خونه انقدر ساکته؟ مامان کجا بود؟ زینب و امیر کجا رفته بودند؟ منِ هفت ساله با کنجکاوی بی‌خیال کارتون محبوبم شدم، از جام بلند شدم و اتاق‌ها رو گشتم. خبری ازشون نبود. با یه قیافه جدی همراه با دلهره رفتم تو حیاط. چشمم به مامان افتاد. مامان زهره به دیوار آجری دستشویی گوشه حياط تکیه داده بود و دستش تکون می‌خورد. تو دستش یه کارد بود. یه کارد آشپزخونه! رد دستش رو که گرفتم به زینبی رسیدم که فقط از رو لباس‌ بلند آبیش تونستم تشخیصش بدم. نگاهم خیلی سریع رسید به تپه تلنبار شده از تکه‌های گوشت

زیر پای مامان خاک و خون قاطی بود . مامان سرش رو چرخوند سمتم و با دیدنم گفت بیا جلو رضا! بیا ببین دو تا بوقلمون حسابی پیدا کردم! بیا نترس !

قدمی به عقب گذاشتم. مامان با دیدن حرکتم از جاش بلند شد و به سمتم اومد

بیا دیگه کجا میخوای بری؟ امشب یه شام داریم حسابی !

حیوونی‌ها وقتی می‌خواستم ذبحشون کنم خیلی دست و پا میزدن ترسیدم حروم بشن !



ناظر پیشنهادی : https://forum.roman98.com/members/13144/
باسلام، تا رمان تحت بررسی شما تایید/رد نشه، ناظری براتون تعیین نمیکنیم
پس از تایید/رد شدن رمانتون مجددا درخواست بدید:rose:
به امید موفقیت شما...:good_luck:


درخواست ⦁ ⚫ تعیین ناظر داستـــان کوتـــاه ⚫ ⦁

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا