خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

از این رمان راضی هستید؟

  • بله

  • خیر


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی و نهم:
لبخند بدجنسی زدم و سرعتم و کم تر کردم.
فقط یکم باهاشون فاصله داشتم که پاشو سریع جلو آورد منم به خاطر سرعت کمم پاشنه ی کوچیک کفشم رو دقیقا روی ساق پاش گذاشتم و با فشار از روی پاش رد شدم که صدای داد بلندش اونجا اِکو شد و باعث شد همه بلا استثنا به سمت ما برگردن.
یکم هول کردم ولی با یه نفس عمیق به خودم مسلط شدم و با صورتی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • خنده
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 22 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهلم:
یهو اتوماتیک هر سه تاشون به عقب چرخیدن و با هم گفتن:
-کو؟
با حرص زدم روی پای مارال که صاف بشینه و با لحنی شماتت گری گفتم:
-تو بیابون. خوب شد گفتم تابلو نکنید وگرنه بنر بازی در می‌آوردید برا من.
مارال همین طور که دستش و روی پاش می‌کشید با حرص گفت:
-واقعا که خیلی انگولایی، چرا منو میزنی دیگه.
از همون اولم می‌دونستم یهو رم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 23 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل و یکم:
تمام اینه هاش دودی بود، فقط اینه جلوش کمرنگ تر بود که از توی اون هم فقط می‌شد فهمید که سرنشینان ماشین دو نفرن و چون شال یا هر چیز دیگه ای ندارن، پسرن.
واقعا چرا اینا رو جریمه نمی‌کنن مگه داشتن شیشه ی این‌قدر دودی جرم نیست؟
بالاخره بعد از کمی انتظار در ماشین جلو ای باز شد و دو نفر ازش پیاده شدن.
با دیدنشون زیاد تعجبی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 23 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل و دوم:
مامان همین طور که دست به سـ*ـینه روی مبل راحتی توسی رنگ روبه روم نشسته بود و با اخم نگام می‌کرد برای بار هزارم تکرار کرد:
-اخه نونت کمه، ابت کمه، اصفحان رفتنت به چیه؟ می‌خوای بری اونجا چی کار کنی؟ شهر به این بزرگی با این همه امکانات و ول می‌کنی که چی؟ هر چیزی که تو اونجا بخوای اینجا هم هست...
مچ دستم و از روی چشمام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: SelmA، Meysa، MaRjAn و 22 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل و سوم:
شام رو در جوار خانواده صرف کردم.
مامان بازم کلی غر زد که با زور بابا راضی شد.
بابا مشکلی نداشت و محاجرت رو عامل پیشرفت می‌دونست.
تازه کلی تشویقم کرد که اگه قبول بشم پیشه خودش جایزه دارم.
با حرفای بابا ته دلم گرم شد و شب با خیال خیلی راحت تری به خواب رفتم.
صبح زود تر از موعد بیدار شدم.
از استرس بیش از حد چند روز پیش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 22 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل و چهارم:
پوفی کشیدم و قدمام و تند کردم.
کلی دانشجو کنار بورد ایستاده بودن. از دور نازی رو دیدم که برام دست تکون می‌داد، به سمتش حرکت کردم:
-سلام.
-سلام چطوری؟
-هیچی بابا چطور میتونم باشم، مثل همیشه.
سری تکون دادم، کلافگی از سر و روش میبارید.
دونه دونه انگشتای دستش و می‌شکست که صدای ترق تروق می‌داد و می‌رفت روی مغز من.
همین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 21 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل و پنجم:
مهرناز که گفت مهران می‌آد دنبالش و باید کمی صبر کنه، نازی هم بعد از خداحافظی مختصر ازمون جدا شد و به سمت ماشینش رفت.
با مارال سوار ماشین شدیم.
تا زمانی که رسوندمش هیچ کدوم حرفی نزدیم.
جلوی در خونشون ایستادم، پیاده شد و سرش و از توی پنجره کمی جلو آورد و با چهره‌ی پنچری گفت:
-بدبختی من یکی تازه شروع می‌شه کیه که بیاد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 21 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل و ششم:
دلم گریه می‌خواست اما جاش نبود. خودم و روی تـ*ـخت پرت کردم، سرم و توی بالش فشار می‌دادم و جیغای خفه می‌کشیدم.
بدترین چیز برای هر فرد مطمئنا این بود که برای چیزی کلی زحمت بکشه و در آخر بفهمه همش پوچه.
صدای زنگ گوشیم بلند شد بدون نگاه کردن به مخاطب قطعش کردم و گوشیم و روی حالت سکوت قرار دادم.
اروم اروم اشک می‌ریختم تا اینکه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 20 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل و هفتم:
دیگه داشتم کلافه می‌شدم، خواستم یه جواب دندون شکن بهش بدم که با جیغی که کشید حرف توی دهنم ماسید:
-لیدااااااا، قبول شدم. وایییییی اگه بدونی چقدر خوشحالم.
چشمام گرد شد با صدایی مبهوت که از ته چاه بلند می‌شد گفتم:
-چطور؟
-گویا یکی از دخترا انصراف می‌ده و اونا هم میان نفر یازدهم که بنده باشم رو انتخاب می‌کنن.
کم کم از شک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 20 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل و هشتم:
بد ضایع شده بودم ولی اصلا توجهی نکردم و چشم غره ای به نیش باز بچه ها رفتم که سریع خودشون و جمع کردن.
خاله با سینی چایی جلومون نشست و با لبخند شیرینی گفت:
-خیلی خوش اومدید دخترا. چه خبرا مامان اینا چطورن؟
خودم و جلو کشیدم و با لبخند خر کننده ای گفتم:
-خوبن خدا رو شکر سلام دارن خدمتتون. وای خاله یکی از دختر دوستای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 22 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا