- عضویت
- 1/7/20
- ارسال ها
- 167
- امتیاز واکنش
- 3,293
- امتیاز
- 213
- سن
- 18
- زمان حضور
- 5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت صد و سی و هشتم:
مظلوم شده بودم، زیاد خیلی زیاد جوری که دلم برای خودم رفت و برنگشت.
دست به سـ*ـینه بدون اینکه جواب بدم، روم رو به سمت پنجره برگردوندم.
خیلی تخیلی میشد اگه ماشین روشن نشه و مجبور شیم شب و اینجا بمونیم؟
و چرا من دلم میخواست واقعا برای یک بارم که شده توی خیال زندگی کنم.
برای خودم ادامهی روز و تصور میکردم.
مثل فیلما...
مظلوم شده بودم، زیاد خیلی زیاد جوری که دلم برای خودم رفت و برنگشت.
دست به سـ*ـینه بدون اینکه جواب بدم، روم رو به سمت پنجره برگردوندم.
خیلی تخیلی میشد اگه ماشین روشن نشه و مجبور شیم شب و اینجا بمونیم؟
و چرا من دلم میخواست واقعا برای یک بارم که شده توی خیال زندگی کنم.
برای خودم ادامهی روز و تصور میکردم.
مثل فیلما...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com