- عضویت
- 1/7/20
- ارسال ها
- 167
- امتیاز واکنش
- 3,293
- امتیاز
- 213
- سن
- 18
- زمان حضور
- 5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پنجاه و نهم:
به زور خودم و جم و جور کردم و به آقای آمری چشم دوختم که برای شکستن جو سنگین بینمون گفت:
-بچه ها خودتون و معرفی نمیکنید.
حرفش جوری بود که انگار داره دستور میده یه زری بزنین دیگه، فقط کمی معدب ترش.
با فشرده شدن دستم نگام رو به مارال کشوندم که اروم توی گوشم گفت:
-اینا همون توی رستورانیا نیستن که شستی پهنشون کردی رو...
به زور خودم و جم و جور کردم و به آقای آمری چشم دوختم که برای شکستن جو سنگین بینمون گفت:
-بچه ها خودتون و معرفی نمیکنید.
حرفش جوری بود که انگار داره دستور میده یه زری بزنین دیگه، فقط کمی معدب ترش.
با فشرده شدن دستم نگام رو به مارال کشوندم که اروم توی گوشم گفت:
-اینا همون توی رستورانیا نیستن که شستی پهنشون کردی رو...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com