خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

از این رمان راضی هستید؟

  • بله

  • خیر


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پنجاه و نهم:
به زور خودم و جم و جور کردم و به آقای آمری چشم دوختم که برای شکستن جو سنگین بینمون گفت:
-بچه ها خودتون و معرفی نمی‌کنید.
حرفش جوری بود که انگار داره دستور میده یه زری بزنین دیگه، فقط کمی معدب ترش.
با فشرده شدن دستم نگام رو به مارال کشوندم که اروم توی گوشم گفت:
-اینا همون توی رستورانیا نیستن که شستی پهنشون کردی رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • قهقهه
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 17 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شصتم:
این بار آبتین خواست اعتراض کنه. صورتش و سعی می‌کرد خونسرد نشون بده اما بازم حرص توش مشهود بود:
-بابا جان ما صبح زود باید بریم شرکت و برای مناقصه فردا اماده شیم.
صاف توی چشمای پسرش زل زد و گفت:
-صبح جمعست و شرکت تعطیل، کجا می‌خواین برین.
صورتاشون مثل لشکر شکست خورده شده بود.
اقای آمری بلند شد و به قصد کمک به همسرش به سمت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • قهقهه
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 17 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شصتم:
این بار آبتین خواست اعتراض کنه. صورتش و سعی می‌کرد خونسرد نشون بده اما بازم حرص توش مشهود بود:
-بابا جان ما صبح زود باید بریم شرکت و برای مناقصه فردا اماده شیم.
صاف توی چشمای پسرش زل زد و گفت:
-صبح جمعست و شرکت تعطیل، کجا می‌خواین برین.
صورتاشون مثل لشکر شکست خورده شده بود.
اقای آمری بلند شد و به قصد کمک به همسرش به سمت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • قهقهه
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 16 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شصت و یکم:
با وجود تعارف های بیش از حد خانم امری ما میزو چیدیم و دور هم نشستیم.
میز دوازده نفره و بزرگی بود. خانم آمری کلی زحمت کشیده بود و چندین نوع غذا درست کرده بود.
به قدری گشنمون بود که بدون توجه به بقیه اروم شروع به غذا خوردن کردیم.
مشغول بشقاب خودم بودم که درد بدی یهو توی ساق پام پیچید و باعث شد از جا بپرم و غذا بپره توی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • قهقهه
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 16 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شصت و دوم:
از کنار آشپزخونه رد می‌شدم که صدایی نظرم و جلب کرد.
خودم و عقب کشیدم و نگاهی به داخل انداختم.
آبتین پشت به در، جلوی گاز ایستاده و تا گردن توی قابلمه خم شده بود.
با دهن باز داشتم به اونی که بدون توجه به اطرافش تند تند نشخوار می‌کرد، نگاه می‌کردم.
معلوم بود با ادب خوردن سر میز شام براش خیلی سخت بوده.
دستم و جلوی دهنم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 16 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شصت و سوم:
دستم و مشت شده جلوی دهنم گرفتم:
-اِ اِ اِ ببین تو رو خدا این اشغال چقدر رو داره، تا حالا هیچ کس جرعت نکرده این‌طوری به من بگه. اصلا جرعتش به کنار نباید یه جور ادب داشته باشه.
کاشکی جلوم بود، با دندونام تیکه تیکش می‌کردم.
نازی همین طور که با خنده میوه ها رو جمع می‌کرد گفت:
-فکر نمی‌کنم عرضه تیکه تیکه کردنش و داشته...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • قهقهه
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 16 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شصت و چهارم:
اصلا توقع چنین برخوردی رو ازش نداشتم.
جواب ندادنش رو پای کم آوردنش گذاشته بودم و زمانی که جواب تمام بدی هام و داده بود نمی‌دونستم چی کار کنم.
مثل بچه ای شده بودم که پز عروسکاش و به دوستش می‌ده و با دیدن عروسک بزرگ و قشنک تر دوستش، سرخورده شده و دیگه حرفی برای زدن نداره.
تموم راه و توی حافظه کامپیوتر مغزم دنبال کسی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • قهقهه
  • خنده
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 15 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شصت و پنجم:
چند روز دیگه دانشگاه ها شروع می‌شد، توی این یک هفته ای که اینجا بودیم تقریبا می‌شه گفت، با راه ها آشناعیت پیدا کرده بودیم.
بیشتر درگیر درس و دانشگاه شده و به کل از محیط اطراف فاصله گرفته بودیم.
سمیرا خانم روزای اول و بهمون زود به زود سر می‌زد و کلی هوامون و داشت اما این چند روز اخیر اون رو هم کم تر می‌دیدیم. از بین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • عجیب
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 13 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شصت و ششم:
صدای گریش، مارال رو هم به اتاق کشوند.
کنارش نشستم، شونش و گرفتم و به سمت خودم برش گردوندم.
-میگی چی شده یا نه باید با تخم کبوتر زبونت و باز کرد.
انگار از لحن تندم رنجید که چشماش و بست و روش و ازم برگردوند.
هر لحظه صدای هق هقش بلند تر می‌شد و بیشتر کلافمون می‌کرد.
مارال کنارم نشست و با چهره ای که هیچ اثری از خنده و شوخی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • ناراحت
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 14 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت شصت و هفتم:
نازی بیخیال به دیوار تکیه داد و همین طور که پاهاش و روی هم می‌ذاشت گفت:
-یه جوری داشتی خودت و از وسط جر می‌دادی گفتم الان خدایی نکرده خدایی نکرده موهات و یکی دیده.
مارال پقی زد زیر خنده. چشم غره ای بهش رفتم که چشمکی تحویلم داد.
مارال- عجب دوره زمونه ای شده ما می‌خوایم خانوادمون دست از سرمون بردارن بذارن آزاد باشیم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 12 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا