خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

از این رمان راضی هستید؟

  • بله

  • خیر


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت نونزدهم:
می‌خواست چیزی بگه اما دودل بود، چشماش توی صورتم دو دو میزد.
مطمئن بودم الان صورت مثل گچ دیوار سفیده.
چند بار خواست چیزی بگه ولی انگار منصرف شد، میدونستم چی میخواد ولی من اصلا دوست نداشتم درموردش حرف بزنم. سرم و با بی حالی به سمت بالا چرخوندم هوا تاریک شده بود:
-الان دیگه حتما دخترا کلی نگران شدن، بهشون زنگ بزن و بگو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • قهقهه
Reactions: SelmA، رز سیاه، Z.a.H.r.A☆ و 32 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیستم:
مارال یه جیغ فرا بنفش کشید و سریع تمونش و کشید بالا.
نازی و مهرناز از خنده روی میز پهن شده بودن.
مارال سرخ شده بود‌، جیغ حرصی کشید و افتاد دنبالم.
یکم که دویدیم و چندین بارم‌ روی هم کرم ریختیم.
بعد تازه متوجه اونا شدیم و رفتیم سراغشون.
اونام تا الان فقط چیپس و پفکشون کم بود تا اونجا رو به سینما تبدیل کنن.
با لبخند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • قهقهه
  • عالی
Reactions: SelmA، رز سیاه، Z.a.H.r.A☆ و 33 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست و یکم:
دست به سـ*ـینه روشو ازم برگردوند که باعث شد بلند بزنم زیر خنده.
اصلا یادم رفته بود برای چی اومده بودیم.
دوست نداشتم این دقایق تمام شه.
کلی سر به سرش گذاشتم و کلی هم با بچه ها خندیدیم.
نگام به ساعت مچیم خورد دقیقا یک ساعت گذشته بود و ما هنوز هیچی سفارش هم نداده بودیم.
گارسن و صدا زدم و چهار تا پیتزا سفارش دادم.
بعد از چند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، رز سیاه، Z.a.H.r.A☆ و 32 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست و دوم:
اروم به مسخره بازیشون می‌خندیدم که نازی همون طور که دستاشو توی هم گره زده بود با صدای شادی گفت:
-یه راه‌حل خوب الان به ذهنم رسید.
همه بهش نگاه کردیم تا خودش زود تر شروع کنه.
اونم دستاش و به هم کوبید و گفت:
-بچه ها یادتونه پارسال استاد حسینی یه امتحان برای بچه هاش برگذار کرد؟
هممون رفتیم‌ توی فکر مارال زود تر گرفت و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، رز سیاه، Z.a.H.r.A☆ و 30 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست و سوم:
دو هفته‌ست که ترم جدیدمون شروع شده منم مسمم تر از همیشه دارم به درسام دقت می‌کنم... هر دفعه نیما رو می‌بینم ازش دور می‌شم دوست ندارم باهاش روبه رو شم چون مطمئنم اگه چیزی بگه امکان داره از کوره در‌ برم.
جواب تماساشم نمی‌دم... کلا گذاشتمش توی آمپاس.
از اینکه بلا تکلیف گذاشتمش کیف می‌کنم.
هر روز هم بیشتر از روز قبل...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، رز سیاه، Z.a.H.r.A☆ و 31 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست و چهارم:
سعی میکرد صداش اروم و تاثیر گذار باشه ولی نبود برعکس تعفن اور بود:
-چرا هر چی صدات می‌کنم جواب نمی‌دی؟
دوباره کرمم گرفت تا اذیتش کنم، رو کردم سمت مارال و با تعجب ساختگی گفتم:
-وا... مارال تو صدایی شنیدی؟
مارال هم سریع قضیه رو گرفت لبخند بدجنسی روی لـ*ـبش نشست اما سریع جمعش کرد و با قیافه‌ی متعجب ساختگی گفت:
-ننننهههه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: رز سیاه، Z.a.H.r.A☆، Meysa و 29 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست و پنجم:
تنها اوقات باقی مونده تا عید نوروز سه روزه. بیش تر یک ماه از دغدغه های سرسام اور من گذشت.
یک ماهی که با وجود تمام بدی ها خیلی خوب بود.
توی این یک ماه و نیم اخیر کلی اتفاق خوب افتاده که هر بار یادشون می‌افتم روحم شاد می‌شه.
یکی از حائز اهمیت ترینشون، درمورد نیماست.
با کمک دخترا دونه دونه کبوتر های خوشگلی رو که با نیما...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، رز سیاه، Z.a.H.r.A☆ و 31 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست و ششم:
مهری اینا که رفتن مشهد و برای سال تحویل هم اونجا هستن، نازی هم که رفته پیش مامان بزرگش اینا، کرج، حالا حالا ها هم بر‌نمی‌گرده. اها... می‌مونه مارال.
سریع از روی تختم پریدم پایین، جوری ذوق زده بودم که پام خورد به گوشه‌ی میز عسلی اتاقم و با کله افتادم روی زمین.
به زور بلند شدم، انگشت کوچیک پام خیلی درد گرفته بود همون...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • خنده
  • عالی
Reactions: SelmA، رز سیاه، Z.a.H.r.A☆ و 32 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست و هفتم:
مارال-اخه احمق وقتی می‌بینی یکی توی فکره چرا پارازیت می‌ندازی؟
الان اگه سکته کرده بودم جواب مامانم و چی می‌خواستی بدی؟
دست مشت شدش رو جلو ی دهنش گذاشت و با لحن مواخذه کننده‌ای گفت:
-وای جواب شوهر و ده تا بچم و چی می‌خواستی بدی؟ می‌خوای بچه هام و بی مادر کنی؟…
پریدم وسط حرفش و با خنده گفتم:
-فانتزی های قشنگی می‌زنی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، Meysa، MaRjAn و 29 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست و هشتم:
دختر و پسره به سمت ما برگشتن که باعث شد چشمای من از تعجب و شک گرد بشه. نگام بینشون چرخید و روی دختره ثابت موند.
چند بار پلک زدم تا ببینم درست دیدم یا نه دختری رو که چشمای سبزش حتی از مارال هم تو چشم تر بود، همیشه به خاطر پوست سفیدش کلاه افتابی می‌پوشید و به رژ قرمز و لوازم ارایش آن‌چنانی خیلی علاقه داشت.
زیاد فرق...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • خنده
  • عالی
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 29 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا