خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

از این رمان راضی هستید؟

  • بله

  • خیر


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت بیست و نهم:
طلا سریع به سمتمون چرخید و با ذوق گفت:
-خوب لیدا خانم توی این چند سال که من نبودم چه شیطنتایی کردین؟
تک خنده ای کردم و بدون توجه به اون دو تا نفله. به پیشخون تکیه دادم و رو به طلا گفتم:
-اولا آخر اسم من خانم نذار که فکر می‌کنم چقدر پیر شدم، دوما چرا همه تا منه می‌بینن آمار شیطونیام و می‌خوان، بابا دیگه گذاشتم کنار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • خنده
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 24 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی ام:
ده... نو... هشت... هفت...... چهار... سه... دو... یک...
پوف... پوف...
صدای ترقه و دست و جیغ هم‌زمان شد با بلند شدن همه و گرم شدن بازار دیده بـ*ـو*سی و تبریک عید نوروز.
امروز همه خونه‌ی عمه‌ی بزرگم جمع شدیم تا زمان تحویل سال و کنار هم باشیم.
بعد از تبریک گفتن به همه رفتم و کنار بیتا و ریحانه نشستم.
بیتا با ابروهای بالا رفته نگام...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 24 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی و یکم:
کل خونه رو گذاشته بودیم روی سرمون و برای هم کری می‌خوندیم که در باز شد و علیرضا و امیر اومدن داخل.
بیتا با دیدن علیرضا خودشو مثل گربه شرک مظلوم کرد و شروع کرد به الکی گریه کردن.
حالا کاشکی دو قطره اشک می‌ریخت. فقط ادا در می‌آورد.
با پام یکی زدم پشتش که پرت شد جلو.
علیرضا نچ نچ کنان جلو اومد و همین طور که دستش و دور گردن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 24 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی و دوم:
به همه سلام کردم تا رسیدم به سارا و سامان بچه های پسردایی بابام. با سارا گرم احوال پرسی کردم، دختر خوبی بود منم خیلی باهاش جور بودم، اما سامان و سگم حساب نکردم، اصلا ازش خوشم نمی‌اومد.
نیروی منفی رو به همه جا پخش می‌کرد.
خیاط خوبی هم بود دست به نخ دادن و نخ گرفتنش عالی بود.
سلام خشک و خالی کردم که باعث شد بادش خالی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 22 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی و سوم:
فرهان دستاش و به هم مالید و یکسره برای امیر ابرو بالا می‌نداخت اونم با سر و صدا آب دهنش و قورت می‌داد و زیر لـ*ـب دعا می‌خوند.
فرهان-خب امیر جان، شجاعت یا حقیقت؟
امیر مثل دخترا پوفی کشید و گفت:
-جهنم و ضرر، شجاعت.
فرهانم شیطون خندید و گفت:
-خب زنگ بزن به اون دوست دختر خوشکلت، بگو با منم دوست شه؟
به یک باره چشمای امیر گرد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 22 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی و چهارم:
بالاخره قبول کرد و بعد از کلی خط و نشون کشیدن از اتاق خارج شد.
کنار در ایستاد و با صدای نه چندان بلندی گفت:
-من بچه‌ی سر راهیم.
بیتا همین طور که دست به سـ*ـینه به دیوار کنار در تکیه داده بود با نیشخند گفت:
-عزیزم دقیقا کجای کلمه‌ی" بلند" رو نفهمیدی؟
ریحانه چشم غره ای بهش رفت و بلند جیغ زد:
- مننن بچهههه‌ی سررر راهیممم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • خنده
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 23 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی و پنجم:
امروز دقیقا سوم تیره. سومین روزی که من از زور استرس میرم زیر سُرُم.
بالاخره روز سرنوشت ساز فرا رسید. می‌خوایم بریم امتحان بدیم، امتحانی که مطمئنا اینده مون و رقم می‌زنه.
توی این سه ماهی که از عید می‌گذره کلا خودم و توی کتابام غرق کردم. دخترا هم همین طور، ماهایی که اگه یک شب بیرون نمی‌رفتیم افسوردگی می‌گرفتیم حالا چند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 23 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی و ششم:
توی ماشین چشمم تازه به ساعت خورد، تازه هفت و نیم بود.
ما دقیقا یک ساعت دیگه امتحانمون شروع می‌شد.
رفتم دنبال مارال.
اونم دقیقا تا خود دانشگاه کتاب به دست بود اما نمی‌خوند که، فقط می‌رفت روی مغز من، الکی خودش و مشغول کرده بود.
کنار حراست نازی و مهری رو هم دیدیم.
لبخند روی لبای مهرناز قشنگ میتونست نشون بده که الان همه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 24 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی و هفتم:
با صدای نازی سرم و به سمتش چرخوندم که با ابرو های بالا رفته گفت:
-این الان نیما بود؟
اروم سرم و به علامت تایید بالا پایین کردم که گفت:
-این چرا اش و لاش بود؟
شونم و بالا انداختم که نازی پوفی کشید و کلافه گفت:
-اصلا به ما چه حتما بازم یکی از اقوام دوست دختراش خواستن ادمش کنن.
سری تکون دادم و گفتم:
-ولش کن اصلا اهمیتی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • خنده
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 22 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت سی و هشتم:
گوشی رو توی کوله ی چرم مشکیم پرت کردم و بندش و سفت کردم.
با صدای هین مهری سرم و به سمتشون بلند کردم.
مارال با اخم رو به نازی گفت:
-نکنه شما این تهدیداش و جدی گرفتین؟ بابا این جوجه ماشینی نمی‌تونه آب دماغش و بالا بکشه.
دستم و زیر چونم گذاشتم و به اظهار نظراشون با حوصله نگاه می‌کردم.
مارال یه چیز می‌گفت، نازی جواب می‌داد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، Meysa، MaRjAn و 21 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا