خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

از این رمان راضی هستید؟

  • بله

  • خیر


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت چهل و نهم:
خیلی زود تر از اون چیزی که فکرش و می‌کردم کارامون جور شد.
یکم دیر کرده بودیم و هنوزم نتونسته بودیم خونه پیدا کنیم، تمام خوابگاه ها پر شده بود و هر چی هم که دنبال خونه می‌گشتیم، جایی که بی مشکل باشه پیدا نمی‌کردیم.
بعضی جاهارو بابا نمی‌پسندید، بعضی ها با شرایطمون جور نبود بعضی ها هم نمی‌خواستن به چهار تا دختر مجرد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • قهقهه
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 16 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پنجاهم:
لبخند مهربونی زدم و همین طور که خودم و کنار بابا جا می‌دادم گفتم:
-بابا مطمئن باش من مراقب خودم هستم، اتفاقی برای من و دخترا نمی‌افته.
لبخند بابا عریض تر شد و جوری که از لحنش خنده چیکه می‌کرد گفت:
-می‌دونم بابا جان برای اونا نگرانم. می‌ترسم هنوز چند ماه نگذشته از دستت خودشون و بکشن.
بعدم بلند زد زیر خنده.
اون موقع قیافه ی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • خنده
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 17 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پنجاه یکم:
نازی تمام حدفش از دوست شدن با این پسرای فلک زده کندن ازشون بود یا نقش کیف پول متحرک و براش بازی می‌کردن یا پارتی کلفت و.
کاراش و قبول نداشتم ولی توی دوره ای که تمام این روابط کثیف شده از هیچ کس انتظاری نمی‌شد داشت.
به قول نازی باید گرگ بود تا جرعت دریدنت به سرشون نزنه.
بند اسکیت‌ های سفید نقره ایم و سفت کردم و رفتم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 17 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پنجاه و دوم:
همین طور که پروندم و در دست گرفته و ورق می‌زدم به سمت خروجی دانشگاه حرکت کردم.
چیزی کم و کسر نبود، همه رو گرفته و برای آخرین بار بود که به این دانشگاه پا می‌گذاشتم.
کنار در خروجی ایستادم و نگاهی کلی به همه جا انداختم.
نزدیک دو سال با اینجا خاطره داشتم. صحنه های تلخ و شیرینی که چه خوب چه بد گذشت.
چه اون هایی که با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تعجب
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 18 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پنجاه و سوم:
آژیر خطر مغزم فعال و دویدن ریشه های استرس رو توی سراسر بدنم حس می‌کردم.
ضربان قلبم بالا رفته و قصد کاهش هم نداشت.
با چشمای ریز شده به دریای پر از لجن چشماش چشم دوختم و مشکوک پرسیدم:
-لیندا چه ربطی به تو داره؟
تک خنده ای کرد:
-دیدی برات مهم شد ولی نمی‌دونم این غرور چیه که دست و پات و بسته. خب زود تر بپرس داستان چیه،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • تعجب
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 16 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پنجاه و چهارم:
قبل از اینکه من حرفی بزنم غیب شد.
حرفش و درست درک نکردم.
خدا خدا می‌کردم جملش هیچ ربطی به لیندا نداشته باشه.
با دستایی لرزون در ماشین و باز کردم و اروم به سمت خونه روندم.
چشمام به اتاق لیندا زنجیر شده و جدا نمی‌شد.
از وقتی برگشتم خونه ندیدمش.
سعی داشتم خودم و بی خیال نشون و بدم و منتظر باشم تا خودش پیداش بشه و از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 17 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پنجاه و پنجم:
-چشم مامان جان... ما مراقب خودمون هستیم، شما نگران ما نباش... زیاد دیگه راه نمونده تا یک ساعت دیگه می‌رسیم... پس از طرف من خدافظ، گوشی دستت باشه... بابا مامان با شما کار داره.
گوشی رو دادم به بابا اونم همین طور که از جلو چشم بر نمی‌داشت با مامان صحبت می‌کرد.
نمی‌دونم چقدر توی راه بودیم ولی من کوفته شده بودم.
مامانم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SelmA، رز سیاه، MaRjAn و 15 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پنجاه و ششم:
نگاهم به اطراف بود که خانم خوش پوشی با چادر قهوه ای رنگ از در شیشه ای خارج شد بهش می‌خورد پنجاه سالی داشته باشه.
باهاش سلام و احوال پرسی کردیم.
زن و شوهر خیلی خوش مشرب و مهربونی بودن و با این اوصاف می‌شد گفت پسرشون هم باید خوب باشه.
لبخندی روی لـ*ـبم نشست.
کلا همه چیز حل شد. داخل رو هم دیدیم برعکس چیزی که به نظر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 16 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پنجاه و هفتم:
همین که در خونه رو بستم، هر کدوم یه جا پهن شدیم.
خستگیه راه یه طرف سر پر چونه‌ی خانم آمری که تازه فهمیدم اسمش سمیراست یه طرفه دیگه.
به زور خودم و جمع کردم و رفتم توی یکی از اتاقا اصلا حوصله ی برسی اتاق و نداشتم.
چمدون و یه جا پرت کردم و خودم هم به سمت تـ*ـخت دو نفره پرواز کردم. همین که روش فرود اومدم از حال رفتم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 16 نفر دیگر

Lida eftkhar

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
1/7/20
ارسال ها
167
امتیاز واکنش
3,293
امتیاز
213
سن
18
زمان حضور
5 روز 6 ساعت 7 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت پنجاه و هشتم:
با صدای مارال به عقب برگشتم که دیدم داره با دهن باز نگامون می‌کنه.
سمیرا خانم با خنده نخودی گفت:
-اره دیگه دخترم شب شام می‌خورن دیگه.
تازه منظور سوال مارال فهمیدم.
به اطراف نگاه انداختم هوا تاریک بود. ما رو باش فکر می‌کردیم چقدر خوابیدیم.
-به هر حال متاسفانه تو این مدت به قدری سرمون شلوغ بود که حتی نتونستیم به این...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان دلدادگی واهی | Lida eftkhar کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • خنده
Reactions: SelmA، رز سیاه، Meysa و 16 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا