- عضویت
- 6/12/19
- ارسال ها
- 410
- امتیاز واکنش
- 9,752
- امتیاز
- 263
- محل سکونت
- تهران
- زمان حضور
- 19 روز 17 ساعت 42 دقیقه
نویسنده این موضوع
بهسختی با اون دست روی تخـت نشستم و دستم رو روی سرم فشار دادم.
- خوبی؟
- خوبم خوبم، اینا اثرات مسکنه. اثرش هنوز تو بدنمه، مثل مستا شدم. معلوم نیست چه چرت و پرتایی تحویل مهتاب دادم.
همون موقع در باز شد و آفتاب با یه سینی تو دستش وارد شد و گفت:
- نگران نباش، چرت و پرتی نگفتی. مهتاب میگفت کل راه رو خواب...
- خوبی؟
- خوبم خوبم، اینا اثرات مسکنه. اثرش هنوز تو بدنمه، مثل مستا شدم. معلوم نیست چه چرت و پرتایی تحویل مهتاب دادم.
همون موقع در باز شد و آفتاب با یه سینی تو دستش وارد شد و گفت:
- نگران نباش، چرت و پرتی نگفتی. مهتاب میگفت کل راه رو خواب...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان فرشته نجات | bita sadeghi کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: