خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
سعيد به سمتم برگشت و گفت:
- بهار تورو به خدا این‌جوری گریه نکن، نگران نباش همه‌چیز درست می‌شه، بابات بد موقع زنگ زده بوده امیر هم‌چین آدمی نیست دايي رسولم گفت مقصر بابات بوده که این‌قدر بهش فشار آورده، توی عصبانیتم که می‌دونی آدم دهنش رو باز می‌کنه یه چرندی میگه، مريضه مرتيكه احمق توي عصبانيت يه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و The unborn

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 146
نیمه شب به شهرستان رسیدیم عمه به‌جز پرسیدن حال عمومی‌ام هیچ حرفی نمی‌زد، نه عمه نه سعید هیچ نگفتند، انگار می‌دانستند به سکوت احتیاج دارم و من نمی‌دانستم، چه شد که این بی‌حرمتی به وجود آمد؟!یعنی عشق آنا باعث این جنجال شده؟ منطقی که فکر کردم می‌دانستم امیر هم حق داشته ،ولی آخر چرا بی حرمتی، می‌دانستم عشق آنا در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 147
عمو رسول عصبي غريد :

- ببین بهار هر کدوم از حرف‌های امیر اشتباه بود ولی این درست بود که شما راحت دیگران رو قضاوت می‌کنید، آنا به ما نگفت که خود زنی کرده ،اون دوست احمق و نامردش که زنگ زد این چرندیات رو به هم بافت ، به دروغ هم به من و امیر هم به دکتر آنا گفت که آنا خود زنی کرده، این دختره آمازونی عوضی مهاجر غیر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: The unborn

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 148
دنیا بر سرم خراب شد. آبرویم، پدرمادرم، مهر طلاق، خدايا چه معادله‌اي بود براي من بينوا نوشتي!
- چرا عمو؟! آنا که خودکشی نکرده!

- ببین عمو بحث خودکشی نیست، ناراحت نشینا امیرم راست می‌گه 4 تا خاله زنک اون‌جا نشستین تهمت روی دخترمردم گذاشتین ،امیرم حق داره می‌گه اگه اون‌قدر عمو و بابام فشار نمی‌آوردن من هیچ‌وقت به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: The unborn

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 149
صبح که چشم باز کردم صدای پچ پچ در خانه پیچیده بود، از جا پریدم چادر نماز بر سر کردم و از اتاق بیرون دویدم. قلبم داشت از تپش زیاد از کار می‌افتاد، به سالن که رسیدم همه سرها و چشم‌ها به سمت من برگشت، با تعجب به همه خیره شدم همه آمده بودند، حتی عمو پرویزو احسان. چه شده؟! بدون سلام به سمتشان پا تند کردم، دنبال پدرم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: The unborn

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 150
***
از دیشب فقط منتظر بودم همه جمع شوند و حرف بزنم، اما بابا بچه شده بودو زار می‌زد، مادرم روی آمدن بیرون از آشپزخانه را نداشت، و برادرانم نگاهشان بوی خون می‌داد، بی حرمتی‌ها را او به اندازه کافی کرده. نمی‌خواستم حرفی بزنم، و همه را به جان هم اندازم، اما زبانم تند شده، دلم شکسته است، چه‌طورمی‌توانم سکوت کنم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: The unborn

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 151
- بهار شرمنده‌ایم به قرآن که امیر دوستت...
دلم مي‌خواست محكم بر دهان احسان بكوبم فرياد زدم:
- حرف نزن، اسمش رو نیار، از خدا می‌خوام از ندونم کاری شب و روزش رو گم کنه، حق من این نبود، من كم نذاشتم.
صدای شیون مادرم بالا رفت! پشت سرم را که نگاه کردم همه جمع بودن! حتی بابا، شرمنده سرم را پایین انداختم، نمی‌خواستم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: The unborn

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 152
- بهار بهار، بیدار شو دیگه دیر شد
گیج و منگ و خسته و کوفته ازخواب بیدار شدم، حمید با لبخند لبه تختم نشسته بود
- سلام داداش چی شده؟
حمید دستی به موهایم کشید
- پاشو کچل خانم ،ساعت 10 باید بریم محضر، بلند شو برو صبحانه بخور یالله ببینم
چشمانم را بستم، نفسی گرفتم واقعاً امروز تمام می‌شود؟
- الان آماده می‌شم، صبحانه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: The unborn

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 153
او مرا مي‌چرخانيدو من جيغ مي‌كشیدم، حمید با قهقهه گفت:
- دختره کچل تنبل، باید به زور آوردش از اتاق بیرون!
پدرم خندید مادرم هم خندید! مادرم گفت:
- بچه‌ام دیشب دیر رسیده از تهران خسته است ولش کن مادر.
***
مانتو مقنعه‌ام را سر کردم به آینه نگاه کردم، چهره‌ام را از بر شدم، یادم باشد وقتی از محضر برمی‌گردم به آینه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: * رهــــــا * و The unborn

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارت 154
**

- بچه‌ها خداحافظ من می‌رم خوابگاه، انشالله پایان نامه همتون بهترين نمره رو بگيره، ممنون که دفاعم رو اومدین
با همکلاسی‌هایم خداحافظی کردم، پا که از دانشگاه بیرون گذاشتم انگار تمام خستگی‌هایم رفت، تمام شد، الهی الحمدالله، با افتخارو سربلندی و بارتبه برتر ارشدم هم به پايان رسيد، در حال خوش خودم بودم که تلفنم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: The unborn
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا