- عضویت
- 24/11/19
- ارسال ها
- 313
- امتیاز واکنش
- 1,888
- امتیاز
- 228
- زمان حضور
- 5 روز 10 ساعت 32 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
دقیقاً یک ساعته غذا خوردم و دوشی گرفتم تا سر کیف باشم، ذوقم به شدت کور شده بود! سر خورده از اینکه بعد از سه روز تماس گرفتند غمگین بودم؛ ولی حسی به من میگفت ارزش داشت این انتظار! شاید من زیاد دچار تکبر و خودبینی شده بودم! روی تختم دراز کشیدم و به قاب گوشی موبایلم خیره شدم. منتظر بودم؛ اما...
دقیقاً یک ساعته غذا خوردم و دوشی گرفتم تا سر کیف باشم، ذوقم به شدت کور شده بود! سر خورده از اینکه بعد از سه روز تماس گرفتند غمگین بودم؛ ولی حسی به من میگفت ارزش داشت این انتظار! شاید من زیاد دچار تکبر و خودبینی شده بودم! روی تختم دراز کشیدم و به قاب گوشی موبایلم خیره شدم. منتظر بودم؛ اما...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: