- عضویت
- 24/11/19
- ارسال ها
- 313
- امتیاز واکنش
- 1,888
- امتیاز
- 228
- محل سکونت
- اصفهان
- زمان حضور
- 5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
نفسی سر داد و آرام گفت:
- نمیدونم از کجا شروع کنم؛ وقتی حتی نگاهم نمیکنید حس میکنم اذیتین! واقعاً نمیخوام اذیتتون کنم!
حالم بهم میخورد از این حرفهایی که مثلاً میخواست دلبرانه باشد. پس ذهنم انگشت تهدید به سمتم بلند کرد و گفت: «بهش بگو گمشو نمیخوام ریختت رو ببینم!«
نگاهی بدون هیچ احساسی به...
- نمیدونم از کجا شروع کنم؛ وقتی حتی نگاهم نمیکنید حس میکنم اذیتین! واقعاً نمیخوام اذیتتون کنم!
حالم بهم میخورد از این حرفهایی که مثلاً میخواست دلبرانه باشد. پس ذهنم انگشت تهدید به سمتم بلند کرد و گفت: «بهش بگو گمشو نمیخوام ریختت رو ببینم!«
نگاهی بدون هیچ احساسی به...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش توسط مدیر: