خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا نام وکیل را آوردم نگذاشت حرفم تمام شود که غرید.
- دفتر سعید رفتی؟! برای چی؟ اون‌جا كارت چی بود؟
یاخدا نفسم قطع شد! با تعجب به سمتش برگشتم، خودم را خونسرد نشان دادم.
- وا گفتم دفتر یه خانم وکیل! اسمش ترانه باقری بود، کی اسم پسر عمه رو آوردم؟ حالتون خوبه!
اخمش پر رنگ‌تر شد، اصلا چه مرگش شده،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، The unborn و * رهــــــا *

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
این را که گفتم از شدت خنده غذا در گلویش پرید! وا خوب مثلا خواستم دلبری كنم! بی‌جنبه! سریع یک لیوان آب دستش دادم.
- وای چی شد؟! ببخشید!
سرفه امانش را بریده بود. سریع پشت سرش رفتم و چند ضربه به کمرش زدم، نفسش که جا آمد از سرفه زیاد اشک در چشمانش بود. خندید و گفت:
- دختر اصلاً بهت نمیاد اینقدر حراف...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: فاطمه مقاره، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، The unborn و یک کاربر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
روی صندلی آشپزخانه نشستم.. صورتم از خجالت این حرکتش داغ شده بود. سرم را به زیر انداختم. او مرد مهربانیست، ولی خود پسندی در ذاتش است. درتمام طول زندگیم در بیست و چهار ساعت این همه وراجی نکرده بودم! همیشه ساکت و کوتاه سخن بودم، البته که تمام حرف‌هایم یک مشت چرند روزانه بود!
ظرف‌ها را شستم و هـ*ـوس...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: فاطمه مقاره، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ! و * رهــــــا *

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
امیرحسین ميوه نیمه خورده‌اش را درون بشقاب رها کرد. ایستاد، برزخی از حرف‌های حامد غرید:
- خودت رو خسته نکن، آدم مهمی نیستم که بخوای کشفم کنی! توی یک کلام یه احمقم که الان نمی‌دونم زندگیم رو چطور نجات بدم که هرکسی هرجور دلش می‌خواد باهام حرف می‌زنه!
بهار متعجب و دلگیر گفت:
- این چه حرفیه، چرا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: فاطمه مقاره، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، The unborn و یک کاربر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
امیرحسین عصبی بود و بهار آواری از مصیبت بر سرش ریخته بود! با بغض گفت:
- خدای من شرمنده، حامد عصبیه ببخش عزيزم!
- نه بابا چرا تو عذرخواهی می‌کنی؟! احسان رفته که خونه دیده هر کسی یه گوشه‌ای نشسته، مشخص بوده حامد و فرزانه بد قاطی کرده بودن. حامد احسانو که دیده بلند شده دست بابام رو بـ*ـو*س کرده گفته عمو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: فاطمه مقاره، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، The unborn و یک کاربر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع

امیر شرمنده از این موقعیت به پیش آمده بدون اینکه منتظر جواب بهار بماند به سمت سالن پذیرایی رفت. بهار سریع در کنارش ایستاد، چون نمی‌خواست امیر احساس تنهایی کند. همه خيره به امير بودند. امیرحسین گفت:
- خوش اومدین همگی! شرمنده من دو ساعتی باید مطب بیمارستان باشم، شما تا استراحت کنید من برگشتم. بابا اینجا که خونه خودتونه من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: فاطمه مقاره، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا * و یک کاربر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
بهار دست پدرش را بـ*ـو*سه زد و خفه گفت:
- اما بابا یک بارم بگو بهار تو نظر بده، بهار تو حرف بزن، چرا ازم نظر نمی‌خواین؟!
حاج حسين شرمنده دستی بر سر دخترش كشيد و آرام بدون اينكه كسی به جز بهار متوجه شود گفت :
- تو بگو!
بهار لبخند زد. چشمانش رنگ اعتماد به نفس گرفت. دورتا دور مجلس را نشانه رفت و گفت:
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: فاطمه مقاره، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا * و یک کاربر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای گریه پری بالا رفت! گریه‌های پری جو را متشنج‌تر می‌کرد. حامد خواست ادامه حرفش را بگوید که حاج حسین تشر رفت:
- حامد زیاده روی نکن، بشین. من هنوز نمردم تو تصمیم بگیری، حرمت نگه دار تا حرمتت رو نشکنن!
حامد شاکی گفت:
- د پدر من اگه به شما باشه...
بهار بلند گفت:
- داداش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: فاطمه مقاره، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا * و یک کاربر دیگر

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
حامد شرمنده سر پايين انداخت. بهار به مادرش غريد:
- مادر من اجازه بدین حرفم تموم بشه، اگر نتونستم از خودم حمایت بکشم شما شروع کن! داشتم می‌گفتم، اون موقعی که همه تصمیم گرفتین عقد من و پسر عموم رو تو آسمون‌ها ببنید، همه، تأکید می‌کنم همه در جریان رابـ*ـطه امیر و آنا بودین و تنها کسی که مخالف بود من...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا * و The unborn

سميه سادات هاشمي جزي

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
24/11/19
ارسال ها
313
امتیاز واکنش
1,888
امتیاز
228
محل سکونت
اصفهان
زمان حضور
5 روز 10 ساعت 37 دقیقه
نویسنده این موضوع
امیر پیشانیش را گرفت، شرم داشت از این همه حمایت بهار...
پرویز گفت:
- خوب عمو جون گیرم بچه ماله خودش و نامزدش باشه باید چیکار کرد؟

حاج حسین ایستاد تا بهار خواست حرفی بزند گفت:
- آهان رسيديم به اصل مطلب، خوب بهار بابا تا اینجا گفتی درست گفتی، به حق گفتی، تا عمر دارم شرمنده و رو سیاه بچه‌امم که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان همخونه شرقي | سمیه سادات هاشمی جزی کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: فاطمه مقاره، !MeŁłКa ƝasłƦłaƝ!، * رهــــــا * و یک کاربر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا