خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
روز بعد، وقتی خانم مهرانی آمد و گلنار را با خود برد، مریم بار دیگر توی لاک خودش فرو رفت. برای ساعت‌ها گوشه‌‌ی اتاق نشست، دست‌هایش را دور زانوهایش حلقه کرده بود و حال و حوصله‌ی حرف زدن با کسی را نداشت. برای شام به سالن غذاخوری نرفت و فردایش، صبحانه را با بی‌میلی خورد و زودتر از همه از روی میز بلند شد و بار دیگر گوشه‌ی اتاق کز کرد.
دوری...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 22 نفر دیگر

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
فصل هفتم

پاییز زیبا با برگریزان و سرمای ملایم و نوازشگرش از راه رسید. بچه‌ها در تکاپوی اول مهر، خودشان را برای شروع درس و مشق آماده می‌کردند. از روی شوق یا اجبار، صبح‌ها زودتر از همیشه از خواب بیدار می‌شدند، روپوش‌های اتو کشیده‌شان را به تن می‌کردند، سوار ماشین سفید رنگ پرورشگاه می‌شدند و برای اندکی علم‌آموزی، رهسپار محل کسب علم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • گریه‌
  • تشویق
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 22 نفر دیگر

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
در باز شد وخانم معصومی با فریاد گوش‌خراشی گفت:
-کافیه دیگه! پرورشگاه رو گذاشتی رو سرت! بلند شو برو تو اتاقت تا ننداختمت توی انباری.
مریم به دیوار روبروی اتاق تکیه داده بود و زارزار گریه می‌کرد. او در میان گریه‌های جگرسوزش گفت:
-من خواهرم رو می‌خوام...بگو بیارنش!
خانم معصومی که حسابی کفری شده بود و صبرش به ته دیگ خورده بود، به انتهای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • جذاب
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 21 نفر دیگر

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
ظهر که شد، خانم معصومی شخصا رفت در انباری را باز کرد. مریم زیر گریه‌هایش در خوابی عمیق فرو رفته بود، دست‌های کوچکش را زیر سرش گذاشته بود و فارغ از تمام غم‌ها و دلواپسی‌هایش، آرامشش را در چُرتی یک ساعتی باز یافته بود.
خانم معصومی همین که در را باز کرد و مریم را این چنین بی‌حال و رنگ‌پریده دید، هول برش داشت و از کرده‌ی خودش پشیمان شد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 22 نفر دیگر

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
همان شب مریم را به بیمارستان بردند. اصرارهای مکرر حمیرا باعث شد خانم براتی راضی شود او را هم همراه خود ببرد.
مریم دو روز توی بیمارستان خوابیده بود و در طول این مدت، خانم براتی از صمیم قلب پرستاری از او را بر عهده داشت. خانم براتی همان مربی تازه واردی بود که برای اولین بار مریم را کنار پله‌ها دید و از آن روز که نگاهش به او افتاد،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 22 نفر دیگر

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
مریم، پله‌ها را دو تا یکی پایین آمد و خودش را به اتاق شماره‌ی چهار رساند. در نیمه باز بود و او داخل شد، حمیرا پشت سرش آمد. اتاق به هم ریخته بود، بالشت‌ها نامرتب روی رختخواب رها شده بود و نیمی از ملحفه‌ها روی زمین بود، مانده‌ی کیک و بیسکویت به همراه پلاستیک بسته‌بندی‌یشان گوشه‌ی یکی از رختخواب‌ها به حال خود رها شده بود. درِ چند تا از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 22 نفر دیگر

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
مریم با بی‌حوصلگی روپوش مدرسه‌اش را به تن کرد. میل رفتن نداشت و ترجیح می‌داد توی پرورشگاه بماند. از روزی که فهمید بالاخره گلنار را به عنوان فرزندخوانده به همان زن و شوهری داده‌اند که چند ماه قبل به پرورشگاه سابق آمدند، دیگر دل و دماغ هیچ کاری را نداشت. گوشه‌گیرتر از همیشه توی لاک خودش فرو رفته بود و ترجیح می‌داد در سکوت به سرنوشتی که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 22 نفر دیگر

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
اتوبوس مدرسه پشت چراغ قرمز توقف کرد. مریم سرش را به پنجره تکیه داده بود و با انگشت شصتش روی شیشه خطوط درهمی می‌کشید. صدای حرف‌های درِ گوشی بچه‌ها، توی خیالات مبهم او، محو می‌شد و سکوت تنها چیزی بود که به نظاره نشسته بود.
یک لحظه نگاهش غرق دختر بچه‌ای شد که توی ماشین پژوی کنار اتوبوس بود. دخترک حدود سه سالی داشت، روی صندلی عقب نشسته...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 22 نفر دیگر

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
فصل هشتم

مریم برای ساعت‌ها خیابان‌ها را گشت زد، به طوری که پاهایش از درد تیر می‌کشید و به سختی می‌توانست قدم از قدم بردارد. چند بار سر راهش جلوی رهگذران را گرفت و با لحن کودکانه‌اش از آن‌ها پرسید:
-شما می‌دونید از کدوم طرف برم سمت خونه‌هایی که مثل قصرن؟
چند نفر بی‌تفاوت از کنارش رد شدند، یکی دو تا هم لبخندی از روی حرف‌های...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 22 نفر دیگر

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
پاهای خسته‌اش را کشان‌کشان جلو برد و کنار خانه‌ای توقف کرد. ساختمانی سرتاسر سفید رنگ که در بزرگ چوبی‌اش به آن جلوه‌ی زیبایی داده بود و با باغچه‌های کوچک پرگلی که روبروی آن به خودنمایی پرداخته بودند، همه چیز تکمیل می‌شد و مریم اکنون به حرف کوکب خانم یقین پیدا می‌کرد که مردم قصرنشین هم وجود دارند و خانه تنها یک چهار دیواری تنگ و باریک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
  • جذاب
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 22 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا