خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
زنی با جثه‌‌ای متوسط بیرون آمد. روسری آبی تیره‌ی بلندش را پشت سر گره زده بود و دنباله‌‌ی آن تا وسط کمرش پایین آمده بود و یک راست نشسته بود روی مانتوی خاکستری نه چندان نواش که تا زیر زانو کشیده می‌شد.
زن تا از خانه بیرون آمد، از روی مانتو دست چپش را گذاشت روی کمر شلوار سیاه گشادش و آن را تا قوزک پا بالا کشید. پاچه‌ی شلوارش خیس بود و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • تشویق
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 22 نفر دیگر

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
مریم دوباره تکرار کرد:
-یه خونواده، گلنار رو با خودشون بردن.
زن با بی‌طاقتی گفت:
-می‌دونم این رو که یه بار گفتی، واسه چی بردنش.
-بردن واسه خودشون تا بچه‌شون شه.
-بابا ننه‌ات دادن بهشون؟
-نه خانم پیام.
زن با حالتی از تعجب پرسید:
-خانم پیام دیگه کیه؟
-مدیر پرورشگاه.
دختر بزرگتر خطاب به دو دختر دیگر گفت:
-اون بچه پرورشگاهیه! از ما هم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 21 نفر دیگر

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
زن هاج و واج به مریم نگاه کرد.
-پس می‌خوای چی کار کنی؟ چرا نمی‌ری؟
-می‌خوام خواهرم رو پیدا کنم، بعدشم می‌برمش یه جای دور تا کسی نتونه اون رو ازم بگیره.
دختر کوچکتر رو به زن گفت:
-مامان بریم دیگه من گرسنمه، خسته شدم یه ساعته سر پا وایسادیم.
زن اخم کرد و گفت:
-یه لحظه دندون رو جیگر بذار بچه ببینم. ده دقیقه بیشتر نیست اومدیم بیرون.
زن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 21 نفر دیگر

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
وقتی مریم رویش را برگرداند وانت قرمز رنگ را دید که دختر کوچک‌تر از پشت آن، او را صدا می‌زد. دختر دستش را به سمت مریم دراز کرد و در حالی که آن را تکان می‌داد، گفت:
-بپر سوار شو.
زن به همراه دخترهایش به دنبال او آمده بود؛ گویی وجدانش راضی نمی‌شد به حال خود رهایش کند.
زن با لبخند مادرانه‌ای گفت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • تشویق
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 21 نفر دیگر

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
برخلاف آنچه دخترها انتطارش را داشتند، زن بساطشان را زیر یکی از درخت‌های چناری که توی پارک بود پهن کرد. زیلوی نخ نمایی را که در ابتدا فراموش کرده بودند همراه خود بیاورند و بعد میانه راه یکی از دخترها برگشت و آن را از پشت وانت آورد، پهن کردند و رویش نشستند. زن گاز پیکنیکی را گوشه‌ای آن طرف‌تر گذاشت، گره پارچه دور قابلمه را باز کرد و آن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
  • تشویق
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 21 نفر دیگر

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
زن از بحث با دخترش دست برداشت و رو به مریم گفت:
-عصمت اسم مادربزرگ خدابیامرزم بود –مادر مادرم- عشرت هم اسم اون یکی مادربزرگ بود –مادر آقام- و جونم برات بگه، عفت هم تاج سرم بود –مادرم- یه پارچه خانم بود. قبل از اینکه شوهر کنم رفت اون دنیا. همیشه مثل یه داغ رو دلم مونده که چرا زود رفت و عروسی تنها دخترش رو ندید. به دنیا اومدن نوه‌هاش رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 21 نفر دیگر

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
آن روز مریم وارد دوره جدیدی از زندگی‌اش شد و به طور موقت به استخدام «شرکت نظافت و شست و شوی شهین و دختران» در آمد تا امیدش برای یافتن خواهر کوچکش شکل پررنگ‌تری به خود بگیرد.
اولین تلاش مریم همان روز بعد از نهار، به صورت جدی شروع شد و او به همراه شهین و دخترانش به خانه‌ای رفتند که به قول عصمت آنقدر پولشان از پارو بالا می‌رود که در و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 20 نفر دیگر

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
-این خونه همه چیزش صورتی و آبیِ، مثل خونه‌ی پریا می‌مونه. وقتی می‌ری توش احساس می‌کنی وارد یه دنیای خیالی شدی، انگار همه چیز رو داری تو خواب و رویا می‌بینی.
مریم همچنان کنار عصمت ایستاده بود و به وصف‌های پرانرژی او در مورد خانه گوش می‌داد و خودش غرق تماشای رنگ‌های آبی و صورتی بود که با چیدمان خاصی کل فضا را به تصرف روشنایی و شکوه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 19 نفر دیگر

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
طولی نپایید که خانم بیات با یک دمپایی در دست آمد، آن را روی زمین، مقابل مریم گذاشت و گفت:
-بیا عزیزم این رو بکن پات.
دمپایی هنوز نو بود و معلوم بود استفاده‌ای از آن نشده. جلو بسته‌ی صورتی بود و یک گل برجسته سفید روی آن نقش بسته بود. مریم آن را به پا کرد و لبخندی بین خودش و خانم بیات رد و بدل شد. کوکب که شیر کنار وان را باز کرده بود و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 20 نفر دیگر

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
انجمن رمان‌نویسی|انجمن رمان ۹۸
مریم آهسته‌آهسته با قدم‌های کوچکش توی راهرو راه رفت و برای یافتن منبع صدا، گوش‌هایش را تیز کرد و به هر طرف سرک کشید. ابتدا جلوی در اتاقی ایستاد که مثل بقیه درها صورتی بود و حاشیه‌هایی طلایی رنگ دور آن نقش بسته بود. سرش را به در...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 19 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا