خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
خانم پیام وقتی چنین تغییر قیافه‌ای را از جانب زن دید، یک لحظه جا خورد و این تصور در ذهنش رخ نمود که ممکن است حدسش غلط بوده باشد.
او روی دهان چاک ‌خورده‌اش را با آب دهان خیس کرد و خواست چیزی بگوید که یک مرتبه، زن رشته‌ی کلام را به دست گرفت و با لحنی که اندوه و ناامیدی از آن برمی‌خاست،گفت:
-ما گلنار رو خیلی دوست داریم، دخترم هم که عاشقش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 34 نفر دیگر

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرد دستش را زیر چانه‌اش گرفت و به فکر فرو رفت. در همین لحظه خانم صادقی در اتاق را باز کرد و داخل شد. خطوط درهم چهره‌اش نشان می‌داد امروز حسابی با بچه‌ها سر و کله زده و اعصابش آنقدرها در آرامش نیست و حوصله خودش را هم ندارد. سر و وضع نامرتبش در کنار آشفتگی چهره، این ادعا را ثابت می‌کرد؛ به طوری که خانم پیام به اولین چیزی که در او به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 32 نفر دیگر

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
گلنار آرام و قرار نداشت، در بالین خانم صادقی تکان می‌خورد و پاهایش را توی شکم او می‌کوبید.
زن سر جایش نشست، دستمالی از توی کیف چرم قهوه‌ای‌اش بیرون آورد و دور چشمش کشید.
خانم صادقی در پی آرام کردن گلنار بود.
-آروم باش عزیزم، الان می‌ریم پیش آجی مریم.
خانم پیام از پشت میز بلند شد و گفت:
-می‌تونی ببریش.
اما همین که خانم صادقی قصد رفتن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 32 نفر دیگر

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
خانم صادقی وقتی به خود آمد که احساس کرد صدای کوکب از دور دست‌ها راه می‌پیماید و با گذر از پیچ و خم‌های فراوان به گوش او می‌رسد.
-آخی! خدا مرگم بده، در نخورد بهتون؟ فکر نکردم کسی پشتش باشه؛ وگرنه با عجله بازش نمی‌کردم.
خانم صادقی در حالی که نفس‌نفس می‌زد، با حالت بریده‌بریده‌ای گفت:
-چ...چه...خبرته. نز...دیک بود از...تر...س زهرترک شم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: دونه انار، *ELNAZ*، فاطمه بیابانی و 30 نفر دیگر

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
لحظاتی بعد، هر سه نفر به سمت ساختمانی که مختص نوزادان بود، در حرکت بودند. کوکب در زیر نور کم‌رمق ماه، که تازه از آسمان برخاسته بود، با لبخندی شورانگیز گام می‌نهاد و چشم از گلنار برنمی‌داشت.
-الانه که مریم از دیدنت بال‌بال در بیاره.
خانم صادقی نگاهی اخمو به او انداخت و گفت:
یکم هم حواست به این لیوان باشه کوکب خانم، آبش داره می‌ریزه. تا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 32 نفر دیگر

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
خانم صادقی کلید برقی را که نزدیک در بود روشن کرد تا مقداری نور توی اتاق بپاشد.
مریم رد نگاه کوکب را گرفت و سرش را به پشت برگرداند. چشمانش را گشادتر کرد، هاله‌های تار کم‌کم محو شدند و او توانست به وضوح مشاهده‌گر اطرافش باشد. با دهانی باز، نگاه متعجبش را به روبرو دوخته بود.
کوکب با لبخندی بر دهان گفت:
-می‌بینی کی اومده! گلنار رو آوردن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
  • جذاب
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 32 نفر دیگر

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
مریم، کوکب و خانم صادقی را متوجه خودشان کرد و گفت:
-گلنار داره می‌خنده! نگاه کنین!
خانم صادقی چشمش را از روی پنجره برداشت و نگاهش را به سوی مریم و گلنار روانه کرد.
-دیدی گفتم صبر کن تو رو یادش می‌آد.
مریم، گلنار را به فشرد..
-مواظب باش! نیفتین!
کوکب صندلی را که چند تکان خورد، محکم با دست گرفت.
-مریم زیاد تکون نخور، یه وقت گلنار از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 32 نفر دیگر

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
فصل پنجم

پس‌فردای آن روز وقتی خانم پیام با ماشین سمند سفید رنگش خیابان اصلی را رد کرد و وارد خیابان فرعی شد، چشمش به صحنه‌ای گره خورد که در لحظه اول احساس کرد دیدش خطا رفته و به کلی در اشتباه است؛ ولی وقتی رد شد و از آینه بـ*ـغل صندلی راننده، آن نقطه را دوباره وارسی کرد، دید اشتباهی در کار نیست و آنچه دیده نه خواب بوده و نه خیال و وهم؛...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • گریه‌
  • عالی
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 31 نفر دیگر

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
وقتی رسیدند، پرورشگاه هنوز در خاموشی اول صبح، نفس می‌کشید و هیچ صدای آزار دهنده‌ای گوش را نوازش نمی‌داد.
خانم پیام توی راهرو، کوکب را گیر آورد. به سمت آشپزخانه می‌رفت که او را صدا زد. از لباس‌های تعویض نشده‌اش معلوم بود تازه رسیده و هنوز مجالی برای پوشیدن لباس کارش پیدا نکرده. یک مانتوی کرمِ رنگ و رو رفته به تن داشت که روی درز...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 32 نفر دیگر

توران زارعی قنواتی

همراه رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
9/10/19
ارسال ها
93
امتیاز واکنش
2,440
امتیاز
153
زمان حضور
1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
نزدیک‌های ظهر، خانم مهرانی با آن قیافه‌ی جدی و رئیس منشانه‌اش، توی اتاق خانم پیام، روی یک صندلی، کنار میز او نشسته بود و با هم راجع به موضوع مهمی در خصوص چند نقل و انتقال توی پرورشگاه صحبت می کردند. خانم مهرانی پاهایش را روی هم انداخته بود و با نکته‌سنجی خاص خودش، به صحبت‌های خانم پیام گوش سپرده بود.
-قراره پنج تا بچه رو از یکی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: دونه انار، Saghár✿، *ELNAZ* و 31 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا