- عضویت
- 9/10/19
- ارسال ها
- 93
- امتیاز واکنش
- 2,440
- امتیاز
- 153
- زمان حضور
- 1 روز 2 ساعت 49 دقیقه
نویسنده این موضوع
عفت از لحن صحبتهای مادرش جا خورد و گفت:
-هیچی همین طوری!
عصمت با لحنی شیطنتآمیز و نیشخندی بر لـ*ـب گفت:
-خب چرا نمیگی بهش؟
عفت با دلخوری و حالتی شبیه به فریاد گفت:
-به تو هیچ ربطی نداره!
شهین کنجکاوانه پرسید:
-حتما باید علتی داشته باشه که اینقدر اصرار میکنی!
-اصلا نخواستم برم، حالا راحتم میزارین؟
عفت این را گفت و رفت گوشهای کز کرد...
-هیچی همین طوری!
عصمت با لحنی شیطنتآمیز و نیشخندی بر لـ*ـب گفت:
-خب چرا نمیگی بهش؟
عفت با دلخوری و حالتی شبیه به فریاد گفت:
-به تو هیچ ربطی نداره!
شهین کنجکاوانه پرسید:
-حتما باید علتی داشته باشه که اینقدر اصرار میکنی!
-اصلا نخواستم برم، حالا راحتم میزارین؟
عفت این را گفت و رفت گوشهای کز کرد...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
در حال تایپ رمان سکوت یک قلب | توران زارعی قنواتی کاربر انجمن رمان ٩٨
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: