خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
ای سر زلف تو کمند حیات

نیست ز قید تو امید نجات

آب حیاتی تو و خط بر لـ*ـبت

سبزه تر بر لـ*ـب آب حیات

شور من از خنده شیرین تست

ریش دلم را نمکست این نبات

خاطر عاشق ز جهان فارغست

سرخوش ندارد خبر از کاینات

تازه براتیست خط سبز تو

به ز شب قدر بود این برات

داد هلالی بوفای تو جان

جان دگر یافت ولی از وفات


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
چیست پیراهن آن دلبر شیرین حرکات؟

همچو سرچشمه خضرست و بدن آب حیات

این چه قدست و چه رفتار و چه شیرین حرکات؟

گوییا موج زنان می گذرد آب حیات

گر بیاد لـ*ـب او زهر دهندم که: بنوش

تلخی زهر ز هر در دهدم ذوق نبات

این چه ماهیست که در کلبه تاریک منست؟

آب حیوان نتوان یافت چنین در ظلمات

بسکه از ناله دلم دوش قیامت می کرد

عرصه کوی ترا ساخت زمین عرصات

چند گویی ز سر ناز که: جان ده بوفا؟

جان من، کار دگر نیست مرا غیر وفات

رحم بر عاشق درویش ندارند بتان

وه! که در مذهب این سنگدلان نیست زکات!

ماند بیچاره هلالی بکمند تو اسیر

این محالست که او را بود امکان نجات


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
وه! چه عمرست که در هجر تو بردم عاقبت؟

جان شیرین را بصد تلخی سپردم عاقبت

گر شکایت داشتی از ناله و درد سری

رفتم و درد سر از کوی تو بردم عاقبت

بر لـ*ـب آمد جان و در دل حسرت تیغت بماند

تشنه لـ*ـب جان دادم و آبی نخوردم عاقبت

بسکه آمد، چون قلم، بر فرق من تیغ جفا

نام خود از تخته هستی ستردم عاقبت

گشتم از خیل سگان او، بحمدالله، که من

در حساب مردمان خود را شمردم عاقبت

ای که میگویی: هلالی، حاصل عمر تو چیست؟

سالها جان کندم، از هجران بمردم عاقبت


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
در آفتاب رخش آب باده تاب انداخت

چه آب بود که آتش در آفتاب انداخت؟

هنوز جلوه آن گنج حسن پنهان بود

که عشق فتنه درین عالم خراب انداخت

قضا نگر که: چو پیمانه ساخت از گل من

مرا بیاد لـ*ـبش باز در نوشیدنی انداخت

فسانه دگران گوش کرد در شب وصل

ولی بنوبت من خویش را بخواب انداخت

بیا و یک نفس آرام جان شو، از ره لطف

که آرزوی تو جان را در اضطراب انداخت

ز بهر آنکه دل از دام زلف او نرهد

بهر خمی گره افگند و پیچ و تاب انداخت

ندیده بود هلالی عذاب دوزخ هجر

بلای عشق تو او را درین عذاب انداخت


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
ما عاشقیم و بی سر و سامان و می پرست

قانع بهر چه باشد و فارغ ز هر چه هست

ای رند جرعه نوش، تو و محنت خمار

ما و نشاط سرخوشی عشق از می الست

دی آن سوار شوخ کمر بست و جلوه کرد

در صورتی که هر که بدیدش کمر ببست

هر کس که دل بدست بتی داد همچو من

سنگی گرفت و شیشه نامـ*ـوس را شکست

دلها که می بری، همه پامال می کنی

کاری نمی کنی که: دلی آوری بدست

چون ابر دید اشک من از شرم آب شد

چون برق دید آه من از انفعال جست

آخر چو ره نیافت هلالی ببزم وصل

محروم از جمال تو در گوشه ای نشست


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
ای که از یار نشان می طلبی، یار کجاست؟

همه یارند، ولی یار وفادار کجاست؟

تا نپرسند، بخوبان غم دل نتوان گفت

ور بپرسند، بگو: قوت گفتار کجاست؟

رفت آن تازه گل و ماند بدل خار غمش

گل کجا جلوه گر و سرزنش خار کجاست؟

صبر در خانه ویرانه دل هیچ نماند

خواب در دیده غمدیده بیدار کجاست؟

پار بر داغ دل سوخته مرهم بودی

یارب! امسال چه شد؟ مرحمت پار کجاست؟

در خرابات مغان هوش مجویید ز ما

همه مستیم، درین میکده هشیار کجاست؟

بهتر آنست، هلالی، که نهان ماند راز

سر خود فاش مکن، محرم اسرار کجاست؟


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
ای که می پرسی ز من کان ماه را منزل کجاست؟

منزل او در دلست، اما ندانم دل کجاست

جان پاکست آن پری رخسار، از سر تا قدم

ور نه شکلی این چنین در نقش آب و گل کجاست؟

ناصحا، عقل از مقیمان سر کویش مخواه

ما همه دیوانه ایم، این جا کسی عاقل کجاست؟

آرزوی سـ*ـاقی و پیر مغان دارم بسی

آن جوان خوبرو و آن مرشد کامل کجاست؟

در شب وصل از فروغ ماه گردون فارغم

این چنین ماهی، که من دارم، در آن محفل کجاست؟

روزگاری شد که از فکر جهان در محنتم

یارب! آن روزی که بودم از جهان غافل کجاست؟

نیست لعل او برون از چشم گوهر بار من

آری، آری، گوهر مقصود بر ساحل کجاست؟

چون هلالی حاصل ما درد عشق آمد، بلی

عشقبازان را هوای زهد بی حاصل کجاست


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
روز نوروزست، سرو گل عذار من کجاست؟

در چمن یاران همه جمعند یار من کجاست؟

مونسم جز آه و یارب نیست شبها تا بروز

آه و یارب! مونس شبهای تار من کجاست؟

گشته مردم، هر یکی، امروز، صید چابکی

چابک صید افگن مردم شکار من کجاست؟

نیست یک ساعت قرار این جان بی آرام را

یارب! آن آرام جان بی قرار من کجاست؟

سوخت از درد جدایی دل بامید وصال

مرهم داغ دل امیدوار من کجاست؟

روزگاری شد که دور افتاده ام، آخر بپرس

کان سیه روز پریشان روزگار من کجاست؟

بود عمری بر سر کویت هلالی خاک ره

رفت بر باد و نگفتی: خاکسار من کجاست


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
ای باد صبح، منزل جانان من کجاست؟

من مردم، از برای خدا، جان من کجاست؟

شبهای هجر همچو منی کس غریب نیست

کس را تحمل شب هجران من کجاست؟

سر خاک شد بر آن سر میدان و او نگفت:

گویی که بود در خم چوگان من کجاست؟

خوبان سمند ناز بمیدان فگنده اند

چابک سوار عرصه میدان من کجاست؟

تا کی رقیب دست و گریبان شود بمن؟

شوخی که می گرفت گریبان من کجاست؟

خوش آنکه: چون بسینه ز پیکان نشان نیافت

تیر دگر کشید که: پیکان من کجاست؟

از نه فلک گذشت، هلالی، فغان من

بنگر که: من کجایم و افغان من کجاست؟


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,864
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 8 ساعت 32 دقیقه
ز باغ عمر عجب سرو قامتی برخاست
بگو که: در همه عالم قیامتی برخاست





سمند عشق بهر منزلی، که جولان کرد
غبار فتنه ز گرد ملامتی برخاست





مقیم کوی تو چون در حریم کعبه نشست
بآه حسرت و اشک ندامتی برخاست





دلم براه ملامت فتاد و این عجبست
عجب تر آن که: ز کوی سلامتی برخاست





براه عشق هلالی فتاده بود ز پا
سمند مقدم صاحب کرامتی برخاست


اشعار هلالی جغتایی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا