خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,850
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 9 ساعت 37 دقیقه
من و بیداری شب‌ها و شب تا روز یارب‌ها

نبیند هیچ‌کس در خواب، یارب! اینچنین شب‌ها

تنبلی تا لـ*ـب شیرین به دشنام دعاگویان

دعا می‌گویم و دشنام می‌خواهم از آن لـ*ـب‌ها

خدا را! جان من، بر خاک مشتاقان گذاری کن

که در خاک از تمنای تو شد فرسوده قالب‌ها

سیه‌روزان هجران را چه حاصل بی‌تو از خوبان؟

که روز تیره را خورشید می‌باید، نه کوکب‌ها

معلم، غالبا، امروز درس عشق می‌گوید

که در فریاد می‌بینیم طفلان را به مکتب‌ها

شود گر اهل مذهب را خبر از مشرب رندان

بگردانند مذهب‌ها، بیاموزند مشرب‌ها

هلالی، با قد چون حلقه، باشد خاک میدانت

کسی نشناسد او را از نشان نعل مرکب‌ها


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,850
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 9 ساعت 37 دقیقه
من همچو گلزار ارم، گل گل ترا رخسارها

وز آرزوی هر گلی در سـ*ـینه دارم خارها

گر بی تو بگشایم نظر بر جانب گلزارها

از خار در چشمم فتد گلها و از گل خارها

دی خوب بودی در نظر، امروز از آن هم خوب تر

خوبند خوبان دگر، اما نه این مقدارها

تو با قد افراخته، ره سوی باغ انداخته

سرو از خجالت ساخته جا در پس دیوارها

مصر ملاحت جای تو، در چار سو غوغای تو

تو یوسف و سودای تو سود همه بازارها

سر در رهت بنهاده ام، دل در هوایت داده ام

من تازه کار افتاده ام، کار منست این کارها

هر دم بجست و جوی تو صد بار آیم سوی تو

هر بار پیش روی تو خواهم که میرم بارها

من، همچو چنگ از عربده، در سـ*ـینه صد ناخن زده

صد ناله زار آمده، از هر رگم چون تارها

می نوش بر طرف چمن، نظاره کن بر یاسمن

تا من بکام خویشتن بینم در آن رخسارها

ای محرم راز نهان، در پند من مگشا زبان

کز نام و نامـ*ـوس جهان، دارد هلالی عارها


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,850
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 9 ساعت 37 دقیقه
ز آب چشم من گل شد، به راه عشق، منزل‌ها

ندانم تا چه گُل‌ها بشکفد آخر ازین گِل‌ها؟

شکستی عهد و بر دل‌های مسکین سوختی داغی

زهی داغی که تا روز قیامت ماند بر دل‌ها!

من از خوبان بسی غم‌های مشکل دیده‌ام، لیکن

غم هجران بود مشکل‌ترین جمله مشکل‌ها

سزد گر بر سر تابوت ما گریند در کویش

چرا کز منزل مقصود بربستیم محمل‌ها

ز توفان سرشک خود به گردابی گرفتارم

که عمر نوح اگر یابم نبینم روی ساحل‌ها

چو آن مه یار اغیارست گرد او مگرد، ای دل

چرا پروانه باید شد برای شمع محفل‌ها؟

هلالی چون حریف بزم رندان شد بخوان، مطرب:

«الا یا ایها الساقی، ادر کاسا و ناولها»


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,850
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 9 ساعت 37 دقیقه
دلا، ذوقی ندارد دولت دنیا و شادی‌ها

خوشا! آن دردمندی‌های عشق و نامرادی‌ها

من و مجنون دو مدهوشیم سر گردان بهر وادی

ببین کآخر جنون انداخت ما را در چه وادی‌ها؟

دل من جا گرفت از اعتقاد پاک در کویش

بلی، آخر به جایی می‌کشد پاک‌اعتقادی‌ها

چو عمر خود ندارم اعتمادی بر وفای تو

چه عمرست این که من دارم بر او خوش‌اعتمادی‌ها؟

به خون دل سواد دیده را شستم، زهی حسرت!

که از خطت مرا محروم کرد این بی‌سوادی‌ها

چو گم کردم دل خود را چه سود از ناله و افغان؟

که نتوان یافت این گم‌گشته را با این منادی‌ها

هلالی، دیگران از وصل او شادند و من غمگین

خوش آن روزی که من هم داشتم زین گونه شادی‌ها!


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,850
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 9 ساعت 37 دقیقه
گل رویت عرق کرد از می ناب

ز شبنم تازه شد گل برگ سیراب

بناز آن چشم را از خواب مگشای

همان بهتر که باشد فتنه در خواب

تعالی الله! چه حسنست اینکه هر روز

دهد سر پنجه خورشید را تاب؟

ز پا افتادم، آخر دست من گیر

همین گویم: مرا دریاب، دریاب

چو در سر میل ابروی تو دارم

سر ما کی فرودآید بمحراب؟

بهاران از در می خانه مگذر

عجب فصلیست، جهد کرده دریاب

هلالی، می بروی ماهرویان

خوش آید، خاصه در شبهای مهتاب


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,850
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 9 ساعت 37 دقیقه
شب هجرست و مرگ خویش خواهم از خدا امشب

اجل روزی چو سویم خواهد آمد، گو: بیا امشب

چنین دردی که من دارم نخواهم زیست تا فردا

بیا، بنشین، که جان خواهم سپرد امروز، یا امشب

دل و جانی که بود، آواره شد دوش از غم هجران

دگر، یارب! غم هجران چه میخواهد ز ما امشب؟

نه سر شد خاک درگاهت، نه پا فرسود در راهت

مرا چون شمع باید سوخت از سر تا بپا امشب

شب آمد، باز دور افگند از وصلت هلالی را

دریغا! شد هلال و آفتاب از هم جدا امشب


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,850
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 9 ساعت 37 دقیقه
سر نمی تابم ز شمشیر حبیب

هر چه آید بر سر من، یا نصیب!

دل بدرد آمد من بیچاره را

چاره درد دلم کن، ای طبیب

ای که گویی: چونی و حال تو چیست؟

من غریب و حال من باشد غریب

تا رقیبت هست ما را قدر نیست

نیست گردد، یارب! از پیشت رقیب

زار می نالد هلالی، بی رخت

آن چنان کز حسرت گل عندلیب


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,850
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 9 ساعت 37 دقیقه
گر دعای دردمندان مستجابست، ای حبیب

از خدا هرگز نخواهم خواست جز مرگ رقیب

درد بیماری و اندوه غریبی مشکلست

وای مسکینی که هم بیمار باشد هم غریب!

سر ببالینم ز درد هجر، نزدیک آمدست

کز سر بالین من شرمنده برخیزد طبیب

دیگران دارند هر یک صد امید از خوان وصل

من ز درد بی نصیبی چند باشم بی نصیب؟

ای صبا، جهدی کن و بگشا نقاب غنچه را

تا کی از دیدار گل محروم باشد عندلیب؟

زان دهان کام منست و هست پنهان زیر لـ*ـب

چشم می‌دارم که کام من برآید عنقریب

چون هلالی بی مه رویت ز جان سیر آمدم

کس مباد از خوان وصل ماهرویان بی نصیب!


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,850
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 9 ساعت 37 دقیقه
من بکویت عاشق زار و دل غمگین غریب

چون زید بیچاره عاشق؟ چون کند مسکین غریب؟

پرسش حال غریبان رسم و آیینست، لیک

هست در شهر شما این رسم و این آیین غریب

در خم زلف کجت دلها غریب افتاده اند

زلف تو شام غریبانست و ما چندین غریب

وقت دشنامم بشکر خنده لـ*ـب بگشا، که هست

در میان تلخ گفتن خنده شیرین غریب

سر ز بالین غریبی بر ندارد تا بحشر

گر طبیبی چون تو یابد بر سر بالین غریب

بسکه باشد شاد هر کس با رفیقان در وطن

رو بدیوار غم آرد خسته غمگین غریب

بر سر کویت هلالی بس غریب و بی کسست

آخر، ای شاه غریبان، لطف کن بر این غریب


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
24,702
امتیاز واکنش
63,850
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
273 روز 9 ساعت 37 دقیقه
ای شده خوی تو با من بتر از خوی رقیب

روزم از هجر سیه ساخته چون روی رقیب

گفته بودی که: سگ ما ز رقیب تو بهست

لیک پیش تو به از ماست سگ کوی رقیب

بسکه از کعبه کوی تو مرا مانع شد

گر همه قبله شود، رو نکنم سوی رقیب

آن همه چین که در ابروی رقیبت دیدم

کاش در زلف تو بودی، نه در ابروی رقیب

تا رقیب از تو مرا وعده دشنام آورد

ذوق این مژده مرا ساخت دعاگوی رقیب

گر بهر موی رقیب از فلک آید ستمی

آن همه نیست سزای سر یک موی رقیب

یار پهلوی رقیبست و من از رشک هلاک

غیر ازین فایده ای نیست ز پهلوی رقیب

چون هلالی اگر از پای فتادم چه عجب؟

چه کنم؟ نیست مرا قوت بازوی رقیب


اشعار هلالی جغتایی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا