خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,243
امتیاز واکنش
64,123
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
ز سوز سـ*ـینه کبابم، ز سیل دیده خرابم

تو شمع بزم کسانی و من در آتش و آبم

مرا عقوبت هجر تو بهتر از همه شادیست

تو راحت دگران شو، که من برای عذابم

بدیگران منشین و بجان من مزن آتش

مرا مسوز، که من خود بر آتش تو کبابم

اگر برای هلاک منست ناز و عتابت

بیا و قتل کن ایدون، که مستحق عتابم

سؤال بـ*ـو*سه نمودم، ولی تو لـ*ـب نگشودی

سخن بعرض رسید و در انتظار جوابم

بگرد روی تو پروانه ام، که شمع مرادی

اگر تو روی بتابی، من از تو روی نتابم

بقدر خاک ره از من کسی حساب نگیرد

بکوی دوست، هلالی، ببین که: در چه حسابم؟


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,243
امتیاز واکنش
64,123
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
بیار بی وفا عمری وفا کردم ندانستم

بامید وفا بر خود جفا کردم ندانستم

دل آزاری، که هرگز دیده بر مردم نیندازد

بسان مردمش در دیده جا کردم ندانستم

اگر گفتم که: دارد یار من آیین دلجویی

معاذالله! غلط کردم، خطا کردم، ندانستم

بلای جان من آن شوخ و من افتاده در کویش

دریغا! خانه در کوی بلا کردم ندانستم

بهر بیگانه باشد خوی او از آشنا بهتر

بآن بیگانه خود را آشنا کردم ندانستم

گرفتم آن سر زلف و کشیدم صد گرفتاری

بدست خویش خود را مبتلا کردم ندانستم

هلالی، پیش آن مه شرمسارم زین شکایتها

درین معنی بغایت ماجرا کردم ندانستم


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,243
امتیاز واکنش
64,123
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
هر شب بسر کوی تو از پای در افتم

وز شوق تو آهی زنم و بی خبر افتم

گر بار غم اینست، که من میکشم از تو

بالله! که اگر کوه شوم از کمر افتم

خواهم بزنی تیر و بتیغم بنوازی

تا در دم کشتن بتو نزدیکتر افتم

من بعد بر آنم که ببوی سر زلفت

برخیزم و دنبال نسیم سحر افتم

ای شیخ، بمحراب مرا سجده مفرما

بگذار، خدا را، که بر آن خاک در افتم

گمراهی من بین که: درین مرحله هر روز

از وادی مقصود بجای دگر افتم

سیلاب سرشک از مژه بگشای، هلالی

مپسند که: آغشته بخون جگر افتم


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,243
امتیاز واکنش
64,123
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
براهت بینم و از بیخودی بر رهگذر غلتم

بهر جا پا نهی، از شوق پا بـ*ـو*ست بسر غلتم

بهر پهلو، که می افتم، بپهلوی سگت شبها

نمیخواهم کز آن پهلو بپهلوی دگر غلتم

بدان در وقت بسمل از تو میخواهم چنان زخمی

که عمری نیم بسمل باشم و بر خاک در غلتم

بامیدی که روزی بر سرم آید سگ کویت

در آن کو هر شبی تا روز در خون جگر غلتم

چنان زار و ضعیفم در هوای سرو بالایی

که همچون خار و خاشاک از دم باد سحر غلتم

نمیخواهم که از بزم وصال او روم بیرون

کرم کن، ساقیا، جامی که آنجا بی خبر غلتم

هلالی، چون مرا در کوی آن مه ناتوان بینی

بگیر از دستم و بگذار تا بار دگر غلتم


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,243
امتیاز واکنش
64,123
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
اگر چون خاک پامالم کنی، خاک درت گردم

وگر چون گرد بر بادم دهی، گرد سرت گردم

کشی خنجر که: میسازم بدست خویش قربانت

چه لطفست این؟ که من قربان دست و خنجرت گردم

تو ماه کشور حسنی و شاه لشکر خوبان

گدای کشورت باشم، اسیر لشکرت گردم

پس از مردن چو در پرواز آید مرغ جان من

چو مرغان حرم بر گرد قصر و منظرت گردم

مگس وارم، بتلخی، چند رانی؟ سوی خویشم خوان

که بر گرد لـ*ـب شیرین همچون شکرت گردم

هلالی را بهشیاری چه جای طعن؟ ای سـ*ـاقی

بگردان ساغر می، تا هلاک ساغرت گردم


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,243
امتیاز واکنش
64,123
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
بصد امید هر دم گرد آن دیوار و در گردم

بسی امیدوارم، آه! اگر نومید برگردم

چه حسنست این؟ که از یک دیدنت دیوانه گردیدم

بیا، تا بار دیگر بینم و دیوانه تر گردم

چون آن مه فتنه شد در شهر، من هم عاقبت روزی

شوم آواره و هر دم بصحرای دگر گردم

خدا را، این چنین زود از سر بالین من مگذر

دمی بنشین، که برخیزم، ترا بر گرد سر گردم

زهر در کامدم، در کوی تو همچون سگم راندی

سگ کوی توام تا چند، یارب، در بدر گردم؟

خبر میپرسم از جانان ولی ناگه اگر روزی

ازو کس یک خبر گوید من از خود بیخبر گردم

هلالی، چون سپه انگیخت عشق آن کمان ابرو

بمیدان آیم و تیر ملامت را سپر گردم


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,243
امتیاز واکنش
64,123
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
عیدست، برون آی، که حیران تو گردم

قربان خودم ساز، که قربان تو گردم

خاکم برهت، جلوه کنان، رخش برانگیز

تا خیزم و گرد سر میدان تو گردم

جمعیت آسوده دلان از دل جمعست

جمعیت من آن که، پریشان تو گردم

زین گونه که از شادی وصلت خبری نیست

مشکل که خلاص از غم هجران تو گردم

من عاجزم از خدمت مهمان خیالت

این خود چه خیالست که مهمان تو گردم؟

تا یافتم از شادی وصل تو حیاتی

ترسم که: هلاک از غم هجران تو گردم

بر خاک درت من که و تشریف غلامی؟

ای کاش! توانم سگ دربان تو گردم

گفتی که: بجان بنده ما باش، هلالی

تا جان بودم بنده فرمان تو گردم


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,243
امتیاز واکنش
64,123
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
ز پیر میکده عمری در التماس شدم

که خاک درگه دیر فلک اساس شدم

غم مرا بغم دیگران قیاس مکن

که من نشانه غمهای بی قیاس شدم

مرا ز حسن تو صنع خدای ظاهر شد

ترا شناختم، آنگه خداشناس شدم

سپاس عید بود پاس نقل و باده و جام

هزار شکر که مشغول این سپاس شدم!

پلاس فقر، هلالی، لباس فخر منست

من از برای تفاخر درین لباس شدم


اشعار هلالی جغتایی

 

M O B I N A

سرپرست بخش فرهنگ و ادب
عضو کادر مدیریت
کاربر V.I.P انجمن
سرپرست بخش
ناظر کتاب
منتقد انجمن
  
  
عضویت
3/4/21
ارسال ها
25,243
امتیاز واکنش
64,123
امتیاز
508
سن
19
محل سکونت
BUSHEHR
زمان حضور
272 روز 9 ساعت 46 دقیقه
کاشکی! خاک حریم حرمت می‌بودم

می‌خرامیدی و من در قدمت می‌بودم

بی‌غم عشق تو صد حیف ز عمری که گذشت!

پیش ازین، کاش! گرفتار غمت می‌بودم

گر به پرسیدن من لطف نمی‌فرمودی

هم چنان کشته تیغ دو دمت می‌بودم

گر به سررشته مقصود رسیدی دستم

دست در سلسله خم به خمت می‌بودم

گر مرا حشمت کونین میسر می‌شد

هم چنان بنده خیل و حشمت می‌بودم

چون مریضی، که دلش مایل صحت باشد

عمرها طالب درد و المت می‌بودم

هرچه خواهی بکن، ای دوست، که من از دل و جان

آرزومند جفا و ستمت می‌بودم

تا تو یک ره به کرم سوی هلالی گذری

سال‌ها چشم به راه کرمت می‌بود


اشعار هلالی جغتایی

 
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا