رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
...این کتیبها برای آغاز نکویند، نه؟
انگشتان دست چپ را از میز بلند میدارد، به سوی کتیبی گشوده و سرخ پوشش میبرد، تا که شور یا نیک بختانه، آوای آهسته و گوشخراش درب آن سوی کتیبخانه برمیخیزد.
***
باری: القصه
پسافکن در لغت به معنای میراث ولی در این جا به معنی باقیمانده است.
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...و رویدادهایی شگفت میبرد!
اینک در لَبه ی همان مارپیچ است؛ پس باپروا دامنش را کمی بالاتر میگیرد و به یاری چراغدان بر گامهایی مینگرد، که با ترسی نهفته به نخستین پله میرسند.
دربار الن پیوسته پروندههای وابسته به رویدادهای درباری را به انجمن ویژهشان در پایتخت میدادند...
***
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...گمان میکرد، که این جایگاه به آسودگیست؟ شاید! ولی اکنون که از پوست و خون، کودکی به این دودمان پیشکش کرده و شلاق ها خورده، میداند که هرگز!
شاهزاده به پروت درب را میگشاید و بانوی اتاق نشین در پشت سرش، با لَبخندی از خشنودی، دمی ژرف میگیرد و به سوی ایوان درب گشوده میرود.
***
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...از این دور شود!
و در درون؟ دو تن از بانوان نیایشگر و دیگری که در سوی راست و همگامشان به سوی پلکان میرود، بازرس آرام هیلداست و می توان چیرهدستی و ستیزهجویی* در راه آرمان را از خم اندک پیدای ابروانش خواند.
***
هنگامه (اینجا): زمان
بی کس: خلوت
روشنگر: شمع
ستیزهجویی: لجوجانه
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...لَختی آرامش در چهره ی این جوان یافت، لَبخندی مهربان زد، روی سوی راست خود کرد، دستش را به آرامی میان غبارها تکان داد، تا که روپوشی سپید دریافت و به سوی او گرفت.
***
نیکتر از اوستا: اشاره به صافی آسمان
بوقلمون: رنگارنگ
کهتر(اینجا): مردم عادي بدون نیروی فراطبیعی
یکایک: ناگهان
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...پیشکش است و در این دم باری دیگر بازرس روشن دم میزند:
- بازرسان نوپا را به آراستن آن وامیدارم، والاگهر!
سامهیلدا از زیر ابروان به او مینگرد.
- شما اندیشه* مدارید و به کارهایارزشمند باشید.
بیراهه ی گمنام
***
خود: کلاهخود
قلم و دوات: داستان، وضعیت
اندیشه: نگرانی، اندوه
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...به سوی او خم کرده اند، پس از فرو خوردن آب دهان، می گوید:
- بانو همچنین گفتند، که بیش از این، سخن درخوری به میان نیست، چرا که هر کهن نگاری بهر کنه رفت و آمد ایشان به کاخ و نزد بزرگ زادگان کنجکاوی بی کران داشته است، پیکر خونین یا سر بی تن و چشمان از کاسه در آمده اش بازگشته.
***
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...می گذارد، بالا تنه اش را به پیش می راند و می گوید:
- من انجمن را بیاغازم، والاگهران؟
هیلدا زاده ی دیگر در پاسخ به این پرسش، به شمع سپید میان میز و پیش روی خودش می نگرد و می گوید:
- هری!
نگاهی تیز به نام برده می کند.
- مگر این روشنگر*، همه را خاموش دار!
***
سر: رئیس
روشنگر: شمع
#تیرالین...
...جانشین پادشاه ماری، در پوشش درباری یا کهتری به الن می آیند، تا از میان دختران والاجای سرزمین، تنی را میان سیاهه ی برگزیدگان آورند.
***
دوش به نیمه: نیمه شب گذشته
پاره: قسمت
یکایک: ناگهان
هول: ترسناک
سامان: درخور، شایسته
دیوار رَس: به دیوار رسیده
شبگیر: سحرگاه
نیکاو: زلال
#تیرالین...
...در کنار نهاده و خود چهار زانو و خم وار مهمان آب روان کاخ الن.
اگر بازرسی به ریز بینی بر چهره ی فریبنده ی این شاهزاده بنگرد، سیاهی به زیر چشمان در می یابد و این بهر چیست؟
***
پرونده ی رسته از تابستان: نام رمز پرونده ی بازی شاه نشینی
مهربان (اینجا): پدر
هنگامه: غوغا
گیلدا: خورشید
#تیرالین...
...بر انگیزه ی شاهزاده و بازرس؟ که به گزیدن لَب سرخاب می رسد، گوشواره و گردنبند به همان سیم گونی، جامه ای دامن دار به رنگ سبز و آبی، همان گونه که شاهدخت الن خموش و چشم گردان را در بر دارد، بنشسته است.
***
برومند: قوی
دو چندان می شکفت و برگ می کرد تضمین از امواج سند حمید شیرازی
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...نزدیکی اش رساند، بر زانو شد و رو به او که همچنان خون از بر جوان می ریخت، بی گوشه ی چشمی به حلقه ی بس تنگ گور برخاستگان، او را گفت:
- بس است، مهراز!
به دشواری آب دهان فرو خورد و با آوایی گرفته، دنباله گفت:
- دیری ست، بهر این خون ریزی ها با...
***
ناسو: مخالف
برنا مجاز از سلامتی
#تیرالین...
...او را بر زمین انداخت و پیش از آنکه تیرانا گاه برخاستن یابد، خود نیر بر فراز او چون خیمه ای چیره گشت، سرش را به سوی گوش راست الن زان رهنمون شد و با آوایی دو رگه و هولناک در کنار گوش او که چشمانش را با همه ی توان برهم فشرده بود، دم زد:
- از اینجا به دوزخ برو...
***
یکایک: ناگهان
#تیرالین...
...پروا به درون گام می نهد و همان گونه که چشم در پیرامون می گرداند، می گوید:
- و آیا نشانی یافت شد؟
مهربانو میترا با لَبخندی ناگوار سر از راست به چپ تکان می دهد و می گوید:
- بگویید دست کم یک ارزن.
دمی می گیرد و نیکو به هری که در نزدیکی اش ایستاده است، می نگرد.
- پرسشتان چیست؟
***
#تیرالین...
...سوی پلکان می رود، می گوید:
- بهر هر چه هست، شاید نکو باشد که اتاق مهراز را نگاهی بیندازید.
بیراهه ی پرچمداران زیر
اینک در این بیراهه ی فراسرشت خاکستر تبار، باری دیگر مهراز هیلدا و تیرانا الن به راه اند.
***
آتلانتیس: مرز بین لیدیا و الن
بادپا: اسب
میگسلم(اینجا): نابود می کنم
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...- من نیز چون تو بر این دیوانگی و شیدایی گمان بد دارم.
به آرام می نگرد.
- دیگر چه گفته شد؟
بازرس آرام بدان گونه که چشم در میان بازرسان می گرداند، با دو دلی بسیار می گوید:
- او پیش از این بازرسی... پی برده، که شاهزاده ماری پیک نامه بری را به لیدیا فرستاده است.
***
سیاه: بی ارزش
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...بازرسان باشم؛ گویی این خشم و رنج فرمانروا بای ریشه خواهد دواند.
بانو هلن بهر آنکه از شرم شاهزاده سامیار بکاهد، با لَبخندی بس جان و دو دست، دست چپ او را می گیرد و می گوید:
- اگر این چیزی است، که شما خواهان هستید؛ شهبانوی آینده را گزندی نیست، سرورم!
***
نیکاو: زلال
پنام: ماسک
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...کاخی بدان روی آورده است؟!
سپس پیش از آنکه سخن دیگری به زبان اینان آید، درب چوبین گشوده می شود؛ بانوی بازرس سپید پوش درون می آید، سری فرود می آورد و رو به بازرسانی که گنگ و شگفت زده اش می نگرند، می گوید:
- درود! با شاهزاده ی لیدیان بازرسی انجام شده است. برای گزارش آمده ام.
***
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...گفته ای...
گویش خویش را به ریشخند می آمیزند.
- نخست بانوی الن؟!
بانو هلن بهر پاسخ، بی آنکه تن بلرزد، کتیب را فرو می بندد، بر می خیزد، روی به سوی پدر سرزمین سر فرود می آورد و به وارستگی می گوید:
- آری، همین گونه است، سرورم!
***
کهتر مجاز از پَست
مهتر(اینجا): بهتر
بوقلمون: رنگارنگ
#تیرالین...
...باشند؛ ای کاش!
بانوی بازرسی با گیسوی سیاه ساده و بر پشت بسته، با چهره ای بی اندکی از آرایش و زیوران نام آور و ابروان نازک و سیاه نه چندان گشاده، به سوی او می آید، سری فرود می آورد و می گوید:
- درود، شاهزاده ی لیدیان! اگر برایتان نکوست، همراه من آیید، بهر چند پرسش ناچیز.
***
#تیرالین
#دم_نیک_پی