رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
...مینگرد و او با بیمهری سر و تن بانو را به سوی خود میگرداند و با دستهای تنومندی که شانههای تیرانا را در بر گرفتهاند، خیره بر جای جای چهرهاش مینگرد و تیرانای ناهوش* از هرکجا، تنها این دیوانگی را مینگرد و خونی که آهسته آهسته از لَب پدرام ناپدید میشود.
***
ناهوش: بیخبر
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...نخست نگاهبان و نزدیک این بانو و مهراز هیلدا باش، سپس تا روزها یا شاید ماهها از من و پیامرسانی بر من دور باش، تا آن رهرو گزند را دریابی و همراهش باشی.
سپیده دم
کلبهی پدرام لین
***
کهتران: انسانهای عادی بدون نیروی فراطبیعی
هم: همه
نیکاو: شفاف
یکایک: ناگهان
انگبین: عسل
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...به راهی که خودش میداند، دستکم تا سپیدهی فردا به درازا خواهد کشید، در خواب رفته است.
آه، نگاهبان ادوارد! گذشته از مهراز خفته و انجمن دراز پدرام لین و تیرانا الن، شما سخنی را از یاد به در نکردهاید؟
***
باری پسین: باری دیگر
درون رَوی: ورود
نمانشانی: ظاهربینی
باری: به هر حال
#تیرالین...
...آن سوی میز را نشان میدهد و دنباله:
- نخست برنشینید! پس سخن خواهیم گفت و شما نیز به سامان خواهید شد.
***
کُنه: هویت
فرودتر از آنها: پایینتر از آنها
فرود زر: پایینش طلایی
از هفت روزگار رستهی مهتر: اشراف زادهی از هفت دولت آزاد
چشمان میانه: چشمان متوسط
مهربان (اینجا): آقا
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...میآید و میگوید:
- آن دختران مهتر هم تاکنون کاری ناشايست از پیش نبردهاند.
سام با لَبخندی در سوی چپ چهره با دیدار لَبهای خشک هری، کوزه را برمیدارد، به نزدیکش و در آن سوی روشنگر مینهد و میگوید:
- شمارِ* انجمن به آن مهتران نیز خواهد رسید.
***
روشنگر: شمع
شمار: حسابرسی
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...که میشناسی...
به چشمان مهراز درمینگرد.
- هیچگاه بار آن نمیدهند، کنه راستین داستانها را بر ما آشکار کنند.
و دمی پس از این سخن، ملورین خیره بر پس مهراز میماند، نا این هیلدا زاده نیز روی میگرداند و نگار چیست؟
***
کهتران(اینجا): انسانهای فاقد نیروی فراطبیعی
رایزنی: مشورت
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...و مهربانش...
رکسانا کلافه به او چشم میدوزد و سخنش را میدرد:
- بازرس کلاری! این بار خواهشتان بیهوده و بی سرانجام است. آن سرانی که سخنش میگویم، بازی بازار و بهار* نیستند؛ من نیز هیچگاه از آنان نبودهام، که بتوانم به نیکویی سخن از ایشان بگویم.
****
بهار (اینجا): مهمانسرای بهار
#دم_نیک_پی...
...و همانگونه که گویی با خود سخن میگوید، دم میزند:
- گمان ندارم پرچمداران او را بر آن گماشتهاند، که در روزگار آشفتگی، بیش از پیش ریسمان و نخ درهم پیچد.*
***
گستردگی و آسودگی: صمیمیت
تاجدار کنایه از بانو
بیش از پیش ریسمان و نخ درهم پیچد: اوضاع را از آنچه هست، پیچیدهتر کند.
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...به آرامی سر خم میکند و میگوید:
- درود! بهر چندی پیش، پوزشمندم!
هری که در میانه ایستاده است و نمایش گون چشم در دکان میگرداند، از برای پاسخ لَب میگشاید، که شاهزاده سامیار در سوی چپ دکان و دست راست بر برگ گل، میگوید:
- گزندی نبود.
***
چشم زده: جلب توجه
دِی: دیروز
مهربان: پدر
#تیرالین...
...از شگفتی و پرسش بدو مینگرد، که باری دیگر ولی با لَبخند، لَب میگشاید:
- اکنون که رویارویم ایستادهاید، میدانم چرا آرتور بس دیوانه و والهی دخت الن است.
***
ناکام از میان: نرسیده به کمر
مینماید: نشان میدهد
مژگان میانه: مژگانی با تعداد و اندازهی متوسط
ناباوری: بی اعتمادی
#تیرالین...
...ارزشمند نیست و این شگفت است، که یک شاهزادهی نامور از آن سخن گفته...
سام چشم میان او و هری میگرداند و اینگونه سخنش میدرد:
- بروید و کاوشهای بسیارش کنید و با سخنهایی نیک گمان* دربارهی این واژگان بازگردید.
***
مینمایند: نشان میدهند
رسته(اینجا): بغیر از
نیکگمان: مطمئن
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...از بن جان نمیخواهد، این دخت گیرا و بیهمتا را به همان سان ز دست رها کند؛ هرگز!
دستش را بر دستهی قوری چیره میکند و آن را در فنجان سرازیر میکند.
اگرش سرنوشت آن باشد، که همهی گیهان سرزنش و ریشخند کنند، به هر در و تَخته و پنجرهای خواهد زد، تا که آن دلبر گریزپا را دریابد!
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...و واژگان را خود، نمیشنوید؟
و سخنان نیزه وار بازرس، به سرانجامی باشکوه میرسند، که شاهزاده آرتور با چهره ای سرخ از خشم، به گونهای که سام در یک سویش و بازرس روشن در سوی دیگرش، بانگ سر میدهد:
- ای بازرس ناچیز گستاخ!
و چون اسپی افسار گسیخته به سوی آرام میتازد.
***
سیه: بی ارزش
#تیرالین...
...از آغاز این پرونده، آنان نیز به آزادی رسید...
- بازرس هیلدا!!! از سر راه کنار روید! بازرس هیلدا!!! این دیگر چه گستاخیست؟!!!....
***
این نه آن من: ولی من اینطور نیستم، برای من اینطور نیست
دست خونی سیاه: قُمار بی ارزش
همچنان به رخ دادن روان است: همچنان اتفاق هایش در جریان است
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...میکند؛ تا که پیش از گشوده شدن دو لَب، بازرسی نوپا در راهرو، که درست رویاروی درب گشوده شده، با تنی خسته بنشسته است، میگوید:
- چرا پرونده به دو نام است؟ سرچشمه هر کدام چیست؟
این پرسشهای چرا و چگونه، شاید دست گستاخی به سر و جامهی انجمن و بازرسان والایی باشد؛ نه؟
***
گاه: وقت
#تیرالین...
...و کاری با آن مهمانسرا - که دیدارش داغی شگفت را تازه میکند- نیست و او در پی افسونگری بازاری، ره میپیماید.
با سپاس از همان مهراز خان، فرزند دستور مهرداد هیلدا، هنگامی که در این بازار و مهمانسرا به بازرسی نهان بود، با آن افسونگرش آشنایی افتاد.
***
واخواهی: اعتراض
ناسو: مخالف
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...مهربانو تیرانا چند گام آن سوتر و رو به او ایستاده است؛ پس هنگامی که او را ایستاد و خیره بر خود میبیند، دمی میگیرد و دنباله میگوید:
- پیمودن این پل نیز، روزها به درازا خواهد کشید؟
مهراز لَب تر میکند و میگوید:
- نه! دست کم از برای من که کوتهتر از آنچه میپندارید، بود.
***
#تیرالین...
...درون فنجانی به همان رنگ و نگار را هم میزنند، بر صندلی تکیه دارند و پس از چندی که به نگاه بلند گاه* شاهزاده آرتور بر خود آگاه میشوند، همگام با نوشیدن نخستین اشک از چای، سر بر میآورند.
***
دوش: دیشب
بوقلمون مجاز از هزار رنگ، حیلهگر
دو واپسین: دو تا آخری
بلند گاه: طولانی مدت
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...بودن این سخن، پیوسته شما را از هر سخن ریز و درشتی آگاه خواهند کرد.
بازرس با لَبخندی کمرنگ و خشنود سری تکان میدهد و میگوید:
- بسی نیک! اگر توان بود، لَختی از نام و نشان پور ویلیام کهننگار بجویید.
***
باری(اینجا): با آنکه
جوانهوار: کم
ناسو: برخلاف
کران مجاز از پایان
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...جوانه ایستاده است، روی به سوی او میگرداند و با چشمانی گشاده از کنجکاویاش می گوید:
- سپس؟
هیلدازاد با شنیدن سخن او، سر بر میآورد، دمی کوته و بی آوا میگیرد و میگوید:
- غبارهای پیش رو را مینگرید؟ با دست چپ و به آرامی ایشان را از پیش خود برانید.
***
استوار رو: ثابت قدم
#تیرالین
#دم_نیک_پی