رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
...ژرف، می گوید:
- بازرس کلاری! ریسمان را بگشایید!
سپس باری دگر چشم می گشاید و با ژرف کاوی فزون، به آراد کریستی می نگرد، که هری کلاری به سویش می رود و گره ها را می گشاید و در کنارش می ایستد.
بازرس هیلدا با لَبخندی خسته و ناگوار می گوید:
- بسی نیک! می شنویم!
***
ژرف کاو: بسیار دقیق
#تیرالین...
...بر جای می نشیند و دستور هیلدای سر به زیر را می نگرد.
- می دانند، که پورتان چون شما نیست، ولی پادشاه الن می خواستند فرمان دهند، شما به جای فرزند سزا بینیند و...
به دستور تیرداد می نگرد.
- دستور الن در برابر این فرمان ایستادند، تا راست سخن بر ما آشکار شود.
***
آزرم: شرم و حیا
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...ی زر دارند؛ به زیر آن ابروانشان از خشم و اندوه درهم تنیده، چشمان روشنشان خیره بر او، لَبان بی سرخابشان فشرده بر یکدیگر و با جامه ی آبی تیره و نگار زر رویاروی او هستند.
سپس شاهزاده سری فرود می آورد و شهبانو بی درنگ می گویند:
- به راستی، خواهان آن دخت الن هستید؟
***
هموخ: هیزم
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...از پشت سر آرام می گذراند، بر شانه ی چپ آرام می رساند و می گوید:
- آراد کریست را به زندان شاهنشاهی رسانده ایم و به زودی بازرسی آغاز می شود.
آرام با اندوه و آشفتگی بسیار سر بر شانه ی سام می گذارد.
- باید آرامش یابیم، تا این آشوب بی همتا از سر گذرد.
سپیده دم
گمنام جای ویانا
***
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...نفرینی اند، چشمانش را بسته نگاه می دارد.
دستاویز گشودن درب نیز پس از درون آمدن آن را فرو می بندد و با گام هایی پیوسته از کنار او می گذرد؛ سپس همان گونه که صندلی رویاروی هری ماری را از برای نشستن به پشت می راند، می گوید:
- هری! در چه روزی؟
***
نیم رخ: سطحی
پیمان دار: وفادار
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...و پوزش خواه باشید، یا که نه. اکنون بگویید شما در آن مهمانسرا چه می کردید؟
شاهزاده سر در گریبان فرو می برد و می گوید:
- مرا گفتند که بانویی با نمای مهربانو الن از کاخ به سوی بازار رفته، من نیز برای سرکشی رفتم، سرورم!
ویانا
***
تیره رایی: گمراهی
دوش: دیشب
دیناری پنهان: رِشوه
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...و گونه ی راستش زخم هایی کوچک رخ نما می شود و از درب بدین سوی می آید.
و پشت سر این بازرس آشفته روزگار و در میانه ی سربازان و بازرسان دیگر، شاهزاده آرتور ماری با جامه های زیبا و خاک خورده، زلف پریشان در پیشانی، چشمان سرخ و لَبان بی رنگ دگر ارمغان آن رویداد های مهمانسرا است.
***
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...می زند و می گوید:
- شگفت است، که بانوی دربار الن...
چشم به سوی او می گرداند.
- آن هم دخت دستور الن بدین گونه بی پروایند.
دَمی ژرف می گیرد.
- شما از برای نشان دادن خشم بیکران خویش یا هر اندیشه ی دیگر، به مهمانسرای بهار آمدید و اگر من یا آن شاهزاده نبودیم، به تاراج می رفتید.
***
#تیرالین...
...از بار دنباله روی آن دو با چهره ای برافروخته آهنگ دوین می کند، که به زخم بر میز چوبین برخورد می کند و چشمانش از بهر هوشیاری به میز و هر آنچه بر آن است، می رسد.
و مگر گوهرانی که از برای دلدادگی و نشان دادن آن به تیرانا پیشکش کرده بود، چیز دیگری به چشم است؟
***
رویاروی: مخالف
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...سخنش را می درد و می گوید:
- مهراز هیلدا! من نیک تر از تو به سرانجام اندیشیده ام. اگر با آرتور ماری بازگردم، برای من و خانواده ام و سپس تو جایی نخواهد بود.
مهراز به کلافگی آهی می کشد و می گوید:
- هم اکنون نیز به سپاس از شما یک گریخته ی شبگردم.
***
مهتر(اینجا): بهتر
یکایک: ناگهان
#تیرالین...
...و کاردانی نامورم و تو به همان نادان و گستاخ.
مهراز پوزخندی می زند، گریبان تنی که با همه ی توان در دستش دارد را به زخم رها می کند و می گوید:
- اکنون خواهیم دید، آرتور ماری!
***
آنجا چه روی است: آنجا چه خبر است.
سبزه و سنبل بس نیست: اشاره به ضرب المثل گل بود به سبزه نیز آراسته شد
#تیرالین...
...از ترس یاران آن مرد به پشت رانده می شوند و آن یاران گرداگرد او و تیرانا الن را می گیرند، به چشمان بی جان تیرانا می نگرد و می گوید:
- بانو! اگر جان و خاندانتان برایتان ارزشمند است، از پیرامون من دور نشوید.
تیرانا پوزخندی می زند و می گوید:
- مهراز هیلدا! مگر دیوانه ی روزگاری؟
***
#تیرالین...
...همان گل و نگار است، که بود.*
همان پیشکاران پیوسته به کار، سقف بلند، میزهای گرد و خنده های سرسامآور مهتر و کهتر و در این میانه چیزی دگرگون است.
***
خرگه: خیمه ی بزرگ
داد: عدالت
برگرفته از این بیت حافظ: گوهرِ مخزنِ اسرار همان است که بود
حُقِّهٔ مِهر بدان مُهر و نشان است که بود
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...گیرد و شگفتی و هراس و خشم را به ابروانش می رساند.
پروردگار باد و باران! تیرانا الن، به راستی تیرانا الن است؟ اگر آری، پس...
و بی گوشه ی چشمی به هری که کنجکاو بدو می نگرد، از برش می دود و فریاد گویان دَم می زند:
_ در پی ام نیا! نمی توانی مرا از رفتن باز داری!
****
کارزار: نبرد
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...می گوید:
- برش بریزید و بروید.
سپس به هنگام تماشای آنکه بازرس همه ی آب سرد بر زلف و جامه ی هری ماری، بر صندلی پشت سر خود می نشیند و می گوید:
- پس اینگونه می گویی که خودت مهمانسرای بهار را خریدی، تا نگرانی و هراسی برای شاهدخت اِما نباشد.
***
گاه: وقت
ای بسا (اینجا): ای افسوس
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...گشاید و می گوید:
- نیازی نیست! همین گونه هیچ نکرده، آن ماری زاده ی لیدیایی همه چیز را به گردن تو آویخته. گام از این سرای بیرون مگذار، خود چندی دگر خواهم رفت.
+ ولی...
هری با خشم و کلافگی می گوید:
- خموش باش و یکبار به سخنم گوش فراده!
کاخ الن
اتاق دستور تیرداد الن
***
کنه: هویت
#تیرالین...
...می گوید:
- ولی از نگون بختی، با دیدار گیسوی زر حلقه حلقه، چشمان آبی و لَبخند گیرای شاهدخت اِما، برانداختن این خاندان را از یاد بُردی و هنگامی که شاهدخت نیز...
خم می شود و آهن را بر می دارد.
***
مهربان (اینجا): عمو
روشنا: پايتخت لیدیا
زخم: ضرب
یکایک: ناگهان
بیداد: ناعادلانه
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...و گزارش بنویسید...
کنار میز می ایستد.
- اگر سرانجامی نبود، خودتان سزایم دهید و از پرونده بیرونم بیندازید.
بازرس سام با کلافگی فزون بر صندلی می نشیند و قلم را بر می دارد؛ که آرام باری دیگر به سخن می آید و می گوید:
- پیش از نوشتن، نخست این لیدیایی را بیدار کنید.
***
فراز: بالا
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...به آرتور لیدیان می گوید:
- شاهزاده ماری! نیک نمی دانم از کدام بهره گیری سخن می گویید؛ ولی چه باور دارید و چه نه، نه من همنشین شهبانوی شما هستم و نه از نام بانو بهره ای برده ام. اگر مرا ناراست می دانید، بروید و ویانا را زیر و رو کنید.
***
زخم: ضربه
بار: اجازه
مهتر(اینجا): بهتر
#تیرالین...
...و به سوی درب بیرون روی تالار می رود.
و تیرانا الن هنگامی که شاهزاده از تالار بیرون می شود، با بیزاری به انگشت میانی دست چپ خود می نگرد و بی گوشه ی چشمی به مهتران پچ پچ گوی در پیرامون، بر زانو می شود و کتیبش را بر می دارد.
آتروپات
سرای داروغه
***
دوش: دیشب
جایگاه گزند: نقطه ی ضعف
#تیرالین...