رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمانها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
...- سرورم! مرا بسیار بسیار پوزش از جایگاهتان؛ ولی ما را مزیح می گویید؟!
سامیار هاچینسون که چشم به راه این سخن بود، روی به سوی او که از ترس چشم به زیر انداخته، می کند و می گوید:
- با من به دیدار افسونگران می رویم، تا بدانیم این مزیح است، یا که نه.
کاخ زر الن
تالار مهمانان
***
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...گونه که سرافکنده است، به رنج آب دهانش را فرو می خورد و می گوید:
- آورده اند، که ایشان به انجمن بازرسی رفته اند، سرورم!
پادشاه با پوزخندی سر تکان می دهند و می گویند:
- بسی نیک! باشید تا بنگریم پور کاردان و هوشمند من این روزگار آشفته را به کدام گیهان* می کشد!
***
گیهان: جهان
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...- چشم به راه آن نبودم، که آنجا را نیک بشناسید؛ چون شما از ویانایی ها نیستید. آنجا، جنگل ویانا است و آن چند تن که با آتش در گردش اند، بازرس ها و نگهبان های شاهنشاهی الن اند، در پی شما.
***
دوات به کنار: معادل والسلام
استسقا: بیماری عطش تشنگی
نیکاو: زلال
نگار: تصویر افتاده در آب
#تیرالین...
...پریشان، چشمان قهوه عسلی که هول و هراس را رها کرده اند، چهره ای که انگار نه انگار به خوراک و آب نرسیده، جامه ی ابریشم و دامن در مشت به پیشروی است و در این دَم که مهراز را ایستاده و خیره به خود می بیند، در نزدیکی اش می ایستد و خمی بر ابرو می گوید:
- چه روی داده است، مهتر؟
***
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...الن و مهراز هیلدا برسیم و همان گونه که می نگرید، سربازان شاهنشاهی در این جا گماشته شده اند؛ پس کاخ را بر شما گزندی نیست...
چشمانش را کلافه از آلیس می گیرد، آهی می کشد و زمزمه وار دنباله را می گوید:
- می دانید، گزندی نیست، تا هنگامی که پرونده آنگونه که می خواهند، پیش رود.
***
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...هیلدا نبوده. ولی من چندین بار مهراز را در جشن هایی وابسته به پیوند همسری شاهزاده ی لیدیان و بانو بوده، دیده ام که آشفته یا بسیار خموش می نموده و گاه خیره بر بانو؛ بویژه هنگامی که بانو با شاهزاده ماری پای می کوبیدند، با نگاهی بسیار رازآلود یا در پی پنهان رازی.
***
دژخیم: جلاد
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...و پیشه ی سام باشد، گرچه هنوز نیز در ژرفای جان بسیار هراس بار است، از سرانجام مهراز؛ چون اینگونه که آشکار، اگر دربار الن او را به چنگ آورد، به گُناه گریز با سوگلی الن سزای دردناکش خواهند داد و بس.
و سرانجام در آن سوی میز دو تن رویاروی مهربان زاده ی مهراز اند.
این دو کیستند؟
***
#تیرالین...
...شاهزاده ی الن! نیک بگو هنگامی که دستت بگرفت، چه برت روی داد!
چندی پس از آن، گرچه هنوز زخم دار و خون بار بود، اندک اندک از دردش کاسته شد...
در این دَم است، که شاهزاده یکایک* از خواب بر می خیزد و با چشمانی خیره، ژرف ژرف دم و بازدم از بر می کند.
***
تکان خور: متحرک
یکایک: ناگهان
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...است؟
پادشه پسین الن، موی پریشان در چهره ی بی خواب و جامه ی ابریشم سرباز مانند سیاه و سرخ دارد.
شاهزاده ای که نه مانند پدر، بر زمین بنشسته، چکمه هایش را در سوی راست نهاده و خود از خستگی بر دیوار تکیه دارد و خیره به پیش؛ در این مناره که مگر چراغ دانی پیش رویش، روشنی ای نیست.
***
#تیرالین...
...با آنچه روی داده، گویی دیگر مهراز را نمی شناسد.
مهرازی که او می شناخت، از کاخ و دردسرهایش بیزار بود؛ مهرازی که او می دانست، بی هیچ مهر و کششی از بر تیرانا الن، هر چند گیرا و دلربا می گذشت؛ مهرازی که او از بر بود، مهتری شگفت در میان دلباختگی تیرانا الن و آرتور لیدیان نبود.
***
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...از دخت تیرداد الن و بانوی مهترش بودی؟ بی گمان، نه!
پس از چندی که مهراز همچنان گنگ و شگفت بار بر بانو می نگرد، باری دیگر تیرانا به سخن می آید و به گونه ای که خیره بر آتش، می گوید:
- تو بهر چه مرا یاری گری...
با دو دلی چشم بر می آورد و بر مهراز می نگرد.
- مهراز!
***
شاخ مخفف شاخه
#تیرالین...
...سرورم؟
سپس سر بر می آورد و باری دیگر به آرتور ماری می نگرد.
شاهزاده آرتور با آرامش لَب تر می کند و می گوید:
- در پیشگاه پادشاه الن نیز گفتم...
+ مگر شما تنی را در آن مهمانسرا داشتید، که از بانو آگاه شدید؟
- من با آنکه نباید، نگهبانانی در پی بانو گماشته بودم.
***
دِی: دیروز
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...آیا برای آنکه بارِ بازرسی دهید، نیاز است این را نیز بگویم، که همه ی مردم آن مهمانسرا، بویژه کسانی که هم میز بانو بودند، گواهی دادند، که ایشان زر و سیم باخته بودنت و آن پَستانِ شبگرد خودِ بانو را می خواستند!
انجمن بازرسی
اتاق سرپرست سام هیلدا
***
اندیشه (اینجا): غم، اندوه، نگرانی
#تیرالین...
...چپ خویش؛ آنجا که بانو تینا با ستیزه جویی بر صندلی تکیه دارد و خیره به چشمان تیرداد الن، با گویشی استوار می گوید:
- دستور الن! کوشش بیهوده مکنید! من بر جای خواهم ماند.
+ ولی، بانو...
بانو تینا دمی ژرف می گیرد و سخن دستور را می درد:
- اگر مرا گزندی باشد، خود، خواهم گفت، سرورم!
***
#تیرالین...
...رسا شهبانوی خودکامه ی لیدیان را بگفت:
- شاه بانوی والای لیدیان! تیرانا الن همان دخت ماه ندیده است و شما مهتر* ، که از جای این نیش و زهر ها نیک بنگرید، که اگر بلند پروازی پور زیبا روی شما نبود، او با موی زر معرکه گیر نمی گریخت.
***
کهن نویس: مورخ
مهتر (اینجا): بهتر، بهتر است
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...مهتر زاده مانند دخت جوانی است، که یار از کف داده و در درون، با سپاس از روزگار پیش آمده، نمی داند باید در گودال اندوه و رنج فرو رود، یا چون دریای ویانا، آرام و ژرف باشد و یا چون دگران، بر آنچه رفت بیندیشد و چاه و راهی دریابد.
***
سرپر: توقف کوتاه، اینجا منظور بازرسی و ملاقات
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...و پشت این درب بسته، تالاری است؟ به پهنا بزرگ تر از اتاق سرپرست؛ با میزی چهارگوشه و پهن در میانه، پنجره ای در سوی چپ، که روشنایی خورشیدی که برای غروب می رود را به ارمغان می آورد و در پیرامون اتاق، کتیب خانه هایی بزرگ و کوچک و پر از کتیب و کاغذ.
***
کنه: هویت
برنا مجاز از سلامت
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...قلم و کاغذ! این... این باید کابوسی ریشخند باشد، نه شاهزاده سامیار؟
شاهزاده ی الن با چشمانی شگفت زده روی به سوی بانویش می گرداند.
و بانو که ناباوری راستین را در چشمانش می خواند، با لَبخندی کم رنگ و دروغین سر را به نشانه ی "آری" تکان می دهد.
اتاق دستور تیرداد الن
****
دوش: دیشب
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...سامیار و بانوی نخست این شاه نشینی، همان گونه که گیسوانش پریشان، چهره ای آراسته از سرخاب، جامه ی ابریشم آبی آسمان، کودک خفته در بر و چشمانش سوی همین شاهدخت آسوده، با گام هایی پیوسته از سوی راست گام بر می دارد و پلکانی که به کاخ مناره می رسند را از بر می کند.
***
اشکی: اندکی
#تیرالین
#دم_نیک_پی
...گوش راست آرتور ماری دم زدند:
- پریشان مباش، که خود، آن دخت را رام خواهم کرد؛ اگر به راستی آرمانت باشد، به فرمان گوش فرا ده، نامه ای به لیدیا فرست و کسی را که سزاوار کدیوری چند روزه* ی آن مهمانسرا است، به ویانای الن فرا بخوان.
***
زر و سیمش بباخت: دل به او باخت.
چند روزه: موقت
#تیرالین
#دم_نیک_پی