خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,352
امتیاز
303
سن
24
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
انقدر تو خیابونا چرخیدم و گریه کردم که دیگ نایی برای انجام هیچکاری نداشتم، پیشونی داغم‌رو به شیشه‌ی سرد چسبوندم و چشمای درناکم‌رو برای لحظه‌ای روی هم گذاشتم تا بلکه کمی از‌این آشفتگی کم بشه ولی با یادآوری اسماعیل دوباره اشکام از چشمام روون شد.
کاش هیچوقت پام‌رو تو اون کارخونه لعنتی نمی‌ذاشتم، خدایا دوباره چرا؟!
اردک تک تک، تک تک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Kameliaparsa، Arnosh و 40 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,352
امتیاز
303
سن
24
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
-حالا میخوای چیکار کنی؟
-نمی‌دونم سیما، نمی‌دونم.
خواست حرفی بزنه که مامان یه ضرب در‌رو باز کرد
-چتونه شما دوتا؟ از وقتی اومدی چِپیدین تو اتاق! پاشین بیاین غذارو کشیدم.
بعد از ناهار سعی کردم چُرت کوتاهی بزنم ولی خواب به چشمام نمی‌اومد، تیپ مرتب اسماعیل و لباسای قصابیش مدام تو ذهنم تکرار می‌شد
قرص خوابی خوردم و سعی کردم برای چند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Kameliaparsa، Arnosh و 36 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,352
امتیاز
303
سن
24
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
روی صندلی چرخ‌دارم نشستم و چرخی دور خودم زدم و سعی کردم اون لبخند موزیی که روی لـ*ـبم نقش بسته بود پاک کنم و خودم‌رو قانع کنم که همه‌چیز مثل دو سال قبل تموم شدست، حتما تا الان صاحب زن و زندگی شده بود، گرچه اصلا دقت نکردم که حلقه داشت یا نه! مشکل مدرسه هم که حل شده بود و دیگه هم قرار نبود ببینمش.
نفس عمیقی کشیدم، دفتر برنامه کلاسیم‌رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • جذاب
Reactions: Saghár✿، Kameliaparsa، Arnosh و 38 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,352
امتیاز
303
سن
24
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
اخم غلیظی کردم و به راهم ادامه دادم
-شیرین خانم!
محل ندادم و قدمام‌رو تند‌تر برداشتم
-خواهش می‌کنم، یک دقیقه وایسا.
به راه طولانی که به ماشینم مونده بود نگاه کردم، آخه چرا انقدر دور پارک کردی شیرین احمق!
چادرم از پشت کشیده شد، وحشت‌زده برگشتم و بی‌اختیار سیلی‌ای تو گوشش زدم
-دست به من نزن عوضی.
انقدر غمگین نگاهم کرد که تو دلم شروع...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Kameliaparsa، Arnosh و 38 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,352
امتیاز
303
سن
24
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
با صدای عمو پورنگ دست از فکر کردن برداشتم و گوشیم‌رو از روی عسلی کنار دستم برداشتم
سیمای مزاحمی زیر لـ*ـب گفتم و جواب دادم
-هان؟
-هان و کوفت! آدم با یه زن حامله اینجوری حرف میزنه؟ خیلی بی‌ادبی.
صدای بوق اشغال که تو گوشم پیچید پوفی کشیدم، دلم می‌خواست سرم‌رو می‌کوبیدم به دیوار
تحمل قهر سیمارو نداشتم، بهش زنگ زدم که ریجکت کرد
لبخندی به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Kameliaparsa، Arnosh و 37 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,352
امتیاز
303
سن
24
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاهی از بالای پله‌ها به مهمون‌ها کردم
-وای سیما چخبر مهمون دعوت کردید؟ مگه سفر قندهار بود.
پرحرص نفس کشید و به سختی از پله‌ها پایین می‌اومد، دستم‌رو‌ انداختم‌رو بازوش تا کمکش کنم
-همین‌رو بگو. مامانِ دیگه!
چشم چرخوندم تا از اون بالا مامان‌رو پیدا کنم، کنار خاله منیژه دیدمش
بالاخره به زحمت پایین پله‌ها رسیدیم و به طرف مامان اینا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Kameliaparsa، Arnosh و 35 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,352
امتیاز
303
سن
24
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
دوباره دستش به پهلوم نشست
-اِی نمیری سیما که کُشتیم.
-خدایی راست نگفتم؟ حیف نبود بخاطر اون مو حنایی ردش کردی؟ خیلی آقاست.
خواستم حرفی بزنم که سریع و هول گفت:
-داره میاد اینطرف، داره میاد… روسریت‌رو درست کن، مثل آدم رفتار می‌کنیا.
کلافه از تِز دادنای سیما روسریم‌رو مرتب کردم
-وای، نزدیک شده!
با صدای گیرای سلامش سرم‌رو بالا گرفتم و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Kameliaparsa، Arnosh و 35 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,352
امتیاز
303
سن
24
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
سینی سنگین ماست‌رو گرفتم و خواستم رو سفره بذارم که کسی از دستم گرفت
نگاه نکردم که کی بود، تشکری کردم و دوباره بشقاب به دست برگشتم که اینبار دیدم آقای دکتر به سمتم میاد و بشقابارو ازم می‌گیره و مثل یک پسر خوب روی سفره می‌چینه.
لبخندی زدم که با نگاه تیز فرنوش خانم سریع بَستَمِش و تند به سمت آشپزخونه رفتم
دیگه تا آخر شام از اونجا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Kameliaparsa، Arnosh و 33 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,352
امتیاز
303
سن
24
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
روزهای تکراری می‌گذشتن و همه چیز آروم بود، همه منتظر بودن تا خانم اسلامی برگرده و کارای بازسازی‌رو شروع کنه
بابا هم برگشته بود و قرار بود دو هفته بعد دوباره با دوستاش به سمت کیش برن
تقریبا هر‌روز به سیما سر میزدم، شکمش بزرگتر شده بود و بی‌قراریاش بیشتر، حال برادر احسانم بهتر بود و تا چند روز دیگه برمیگشت.
تو اتاقم مشغول خوندن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، ASaLi_Nh8ay، Kameliaparsa و 25 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,352
امتیاز
303
سن
24
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
متعجب به رفتنش خیره شدم که یاوری با حال مشوشی داخل شد و روبه‌روم نشست
-حال شوهرش دوباره به‌هم خورده.
پوف کلافه‌ای کشیدم، حالا باید چیکار می‌کردم؟
لعنتی زیر لـ*ـب فرستادم، دلم میخواست موهام‌رو چنگ بزنم و فقط گریه کنم تا بَلکَم آروم شم
نمی‌دونستم چیکار کنم! باید به بابا یا مامان می‌گفتم؟! باید با کی مشورت می‌کردم؟
از استرس رویارویی با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، ASaLi_Nh8ay، Kameliaparsa و 21 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا