خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
دو سال بعد

نگاه به جلد کتابی که سیما برام خریده بود انداختم، عکس زن تپل قاجاری با سیبیل و ابروهای پیوسته لبخند به لـ*ـبم آورد، نگاهم بالاتر رفت و روی اسم کتاب نشست، پیر دختر...
لبخند کم رنگم محو شد و تو دلم فحش آبداری نثار سیما کردم
دست بردم تا بهش زنگ بزنم که تقه‌ای به در خورد
کتاب‌رو سریع توی کیفم انداختم، می‌دونستم اگه کسی ببینتش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Kameliaparsa، Arnosh و 40 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
متوجه شدم که چند دقیقست مثل احمقا بهشون زل زدم و لبخند ژکوند تحویلشون میدم، به خودم اومدم و با احتیاط روی صندلی چوبی کنار پنجره نشستم
-خب، خوبید بچه‌ها؟
سکوت
-اوضاع چطوره؟
سکوت
-معلمتون امروز نیومده، برای همین من اینجام.
سکوت
-اومم، کسی نمیخواد چیزی بگه؟
مثل بز بهم زل زده بودن و هیچ کدوم هیچ حرفی نمی‌زدن و همین من‌رو عصبانی می‌کرد،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Kameliaparsa، Arnosh و 41 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا وقت زنگ خودم‌رو سرگرم کردم، یکم طول دادم تا تقریبا مدرسه خالی بشه، کیفم‌رو گرفتم و راه افتادم.
از خانم یاوری خداحافظی کردم و به سمت پراید سفیدم که هنوز نصف قسطاش مونده بود رفتم، سوار شدم و راه افتادم.
وقتی رسیدم با مامان سلام سرسری کردم و خودم‌رو تو حموم انداختم تا از شر این بوی گندی که هنوز حسش می‌کردم خلاص شم
آب گرم و بوی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Kameliaparsa، Arnosh و 40 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
به سمت تلفن رفتم و شمارش‌رو گرفتم، به بوق دوم نرسیده صدای جیغ مانندش تو گوشی پیچید:
-شیرین گور به گوری اون موبایلت‌رو چرا جواب نمیدی؟ چقدر من‌رو حرص میدی! حداقل دلت به حال این بچه بسوزه.
صدای جیغش بلند‌تر شد.
-احساان دست به اون آلوچه‌ها نزن.
صدای قهقه‌ی بلند احسان از پشت تلفن باعث شد منم بخندم.
-وای سرم رفت سیما، کم غر به جون من و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Kameliaparsa، Arnosh و 39 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
بلند شدم به آشپزخونه رفتم تا راحت باشن، انگار خبری از شام نبود. توی یخچال سرکی کشیدم که بسته‌ی همبرگر توجهم‌رو جلب کرد، بیرونش آوردم و چندتا سیب زمینی پوست گرفتم و خلالی خوردشون کردم، سرخشون کردم و بعد چیدن میز صداشون زدم.
باهم به آشپزخونه اومدن و حالا نیش سیما بازِ باز بود، خداروشکر کردم و نشستم.
-دست شما دردنکنه شیرین خانوم، فکر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Kameliaparsa، Arnosh و 38 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
پنجره‌رو باز کردم که باد سردی وزید و لرز به تنم انداخت.
انگار اون چندساعت خواب بعدازظهر حسابی خستگی‌رو از تنم درآورده بود و هیچی میلی به خواب نداشتم و ذهنم عجیب امشب دلش مرور کوتاهی از گذشته‌رو می‌طلبید.
چند روز بعد از عقد سیما دنبال کار رفتم و نتیجش استخدام به عنوان مشاور در یک مدرسه غیرانتفاعی بود، میشه گفت تو این دوسال بهترین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Kameliaparsa، Arnosh و 40 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
به اتاقم رفتم که همون موقع زنگ تفریح خورد و چندتا از بچه‌ها برای مشاوره‌ی تحصیلی پیشم اومدن.
سرگرم چیدن برنامه‌ریزی درسی برای یکی از بچه‌ها بودم که گوشیم زنگ خورد و کسی نبود جز سیما، لبخندی زدم و دکمه سبز رنگ‌رو کشیدم.
-چیه نُنُر خانم؟
-نُنُر خودتی، بعد مدرسه پاشو بیا اینجا من‌رو ببر یکم بچرخون دلم پوسید تو این خونه.
لپم‌رو باد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Kameliaparsa، Arnosh و 40 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
حرصی نگاهشون کردم
-همین هفته‌ی پیش، حاج محمدی میخواست برای پسر اولیش بیان خاستگاریت بابات از ترس تو جوابشون کرد. پسرِ آقا، تحصیل کرده، همه‌چی‌دار. سیما تو یچیزی بهش بگو، حرف مارو که قبول نداره.
سیما نیشخندی زد
-خاله جون، من که هر روز بهش میگم. تازه اونسری که مهمونی گرفته بودم…
چشم و ابرو بهش اومدم که چیزی نگه اما مگه کسی میتونست...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Kameliaparsa، Arnosh و 35 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
مشغول بحث در مورد مسابقه‌ای که بزودی قرار بود برگزار بشه بودیم که در کلاس سریع باز شد و خانم یاوری با عجله و پر استرس به سمتم اومد و دستم‌رو کشید و به طرف دفتر برد
هنگ کرده دنبالش رفتم و بهش نگاه کردم
-شیرین جان، همسر خانم مدیر تصادف کردن. ایشونم بیمارستانن درصورتی که یک ساعتِ دیگه با اون خیّره قرار دارن و اگه نرن اعتبار و آبروی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Kameliaparsa، Arnosh و 38 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
همونطور که نگهبان گفته بود به طبقه دوم رفتم، مرد موَقری با موهای جوگندمی پشت میز مشکی رنگی نشسته بود و حواسش به پرونده‌ی پیشِ روش بود
سلامی کردم که سرش‌رو بالا آورد و لبخند آرومی زد
-سلام، بفرمایید؟
-با آقای…
اسمش چی بود؟ هیع، منکه اصن اسمش‌رو نپرسیده بودم، به برگه‌ی دستم نگاهی انداختم و نفس راحتی کشیدم
-ببخشید، با آقای کاوه قرار...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • تعجب
Reactions: Saghár✿، Kameliaparsa، Arnosh و 40 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا