خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
مامان با لبخند معنی‌داری بهم نگاه کرد که بابا گفت:
_شیرین خانم تا من لباسم‌رو عوض می‌کنم شما برو دو تا چایی بریز بیار.
چشمی گفتم و بعد بلند شدم و به سمت آشپزخونه رفتم
قطعا بابا هنوز نمی‌دونست اسماعیل خواستگارمِ وگرنه اینقدر خوب و خونسرد برخورد نمی‌کرد
چایی‌های خوشرنگی تو استکان‌های کمر باریک ریختم و به همراه شکلات به پذیرایی بردم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Narín✿، Negarak و 45 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
-به هیچ وجه، تو و مادرتم دیگه حق ندارید در مورد این پسره حرفی بزنید. همینم مونده تک دخترم‌رو بدم دستِ یه هیچی نداره آس و پاس با اون موهای حنا ریختش.
کمی از چاییش‌رو خورد و تسبیحش‌رو محکم تو دست گرفت
-تو اصن فکر آبروی من‌رو کردی؟ نمیگی مردم بابات‌رو مسخره میکنن؟ پس فرستادمت دانشگاه واسه چی؟ که این خزعبلات‌رو بریزن تو مخت؟
عشق و ادب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: Saghár✿، Narín✿، Negarak و 45 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
-مامان عاشقتم.
-فعلا ولم کن که خفم کردی.
دوباره سرجام نشستم
-میگم اگه صحبت کنن ولی بازم بابا مخالفت کنه چی؟!
کمی از چایش نوشید
-فعلا که چیزی مشخص نیست ولی اونموقع دیگه باید اسماعیل‌رو برای همیشه فراموش کنی.
لبخند غمگینی زدم و فکرای منفی‌رو از ذهنم دور کردم تا لـ*ـذت این خبر خوش مثل شیرینی کیک شکلاتی به جونم بشینِ
قرار بود بابا غروب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Narín✿، Negarak و 45 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو حال خودم بودم و مشغول قدم زدن تو پارک نزدیک خونه که پام لیز خورد و روی زمین افتادم
به اطرافم نگاه کردم، خداروشکر که کسی نبود
بلند شدم، همونطور که چادرم‌رو تمیز می‌کردم اشکام شدت گرفتن
خدایا وقت گیر آوردی؟ زمین خوردنم چی بود آخه!
نگاهی به پوست موزی که باعث زمین خوردنم شده بود انداختم و فحشی نثار کسی که انداختتش اینجا کردم
چند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Narín✿، Negarak و 45 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
یاد خاطره‌ای از اسماعیل افتادم، سرم‌رو تکون دادم و سعی کردم به چیز دیگه‌ای فکر کنم...
گوشی‌رو برداشتم و به سیما زنگ زدم
-الو.
-سلام شیرین خانم، چه عجب یه زنگ زدی!
-من زنگ نزنم توام نباید زنگ بزنی؟
-آخه من دلیل قانع کننده دارم.
-سیمی حالم خوب نیست، میای بریم بیرون؟
-آره، اتفاقا منم می‌خواستم باهات حرف بزنم، یک ساعت دیگه میام دنبالت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Narín✿، Negarak و 44 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
دستش‌رو مشت کرد و جلوی دهنش گرفت...
-عه عه، عجب خری بودا! یعنی هیچ خبری بهت نداد؟ پسره‌ی زشتِ کله حنایی. اتفاقا بابات کار خوبی کرد، من از اولم نظر بابات‌رو داشتم.
چشم غره‌ای بهش رفتم
-هان؟چیه؟ نکنه هنوزم به فکرشی؟ اون‌وقت که کله‌ات‌رو توی همین جمع کوبیدم به اون ستون میفهمی باید به من فکر کنی نه به اون عمو قصاب.
چشمام از این حجم از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Narín✿، Negarak و 44 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
خاله منیژه دوست دوران بچگی مامان بود اما یه دوره‌ای که آقاجون اینا از اون محل میرن دیگه هم‌رو نمی‌بینن تا زمانی که من و سیما همکلاسی شدیم و جلسه اولیاء و مربیان تو مدرسمون برگزار شد
از اون به بعد بود که من و سیما دوستای گرمابه و گلستان هم شدیم
وقتی رسیدیم متوجه شدیم که زن عموی سیما هم خیلی یهویی و بی‌خبر قبل از ما اومده و این موضوع...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Narín✿، Negarak و 45 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا خواستم حرف بزنم تقه‌ای به در خورد و در کمال تعجب زن عموی سیما سرش‌رو از بین در داخل آورد
-اجازه هست؟
هول روی تـ*ـخت نشستم و به سیما که لبخند زوری زده بود نگاه کردم
_بفرمایید زن عمو.
در کسری از ثانیه اومد تو و کنارم روی تـ*ـخت نشست، معذب خودم‌رو جمع‌وجور کردم
دستش‌رو پشتم گذاشت و لبخند زد
-خب شیرین جون از خودت بگو.
به سیما که از زور...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Narín✿، Negarak و 46 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
نفس عمیقی کشیدم و بعد از مرتب کردن لباسم با سیما به کنار بقیه رفتم. زن‌عمو با دیدنمون لبخند عمیقی زد
-شیرین جان، بیا کنار من بشین گلم.
دلم می‌خواست سرش‌رو از تنش جدا کنم، معذب کنارش نشستم
سیما خودش‌رو مشغول گوشیش کرده بود ولی نیشای بازش میگفتن که تمام حواسش اینجاست
خیاری برداشتم و مشغول پوست گرفتن شدم که صدای آیفون تو خونه پیچید
زن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Narín✿، Negarak و 44 نفر دیگر

gandom

نویسنده انجمن
نویسنده انجمن
  
عضویت
20/8/18
ارسال ها
765
امتیاز واکنش
15,356
امتیاز
303
سن
25
زمان حضور
35 روز 8 ساعت 33 دقیقه
نویسنده این موضوع
لیوان‌رو محکم روی میز کوبیدم که سرش‌رو بالا آورد و به قیافه‌ی خشمگینم نگاه کرد
سیما بیشتر بهم نزدیک شد و زمزمه کرد
-وحشی لیوانمون‌رو شکوندی.
برای لحظه‌ای خندم گرفت
-بیشعور، تو می‌دونستی پسر عموت چه تحفیه‌ایِ رو نمی‌کردی؟
-جون تو می‌خواستم بهت بگم ولی امان ندادی.
دندونای سفیدش‌رو ریخت بیرون و لبخند چندشی تحویلم داد
-جون عمت‌رو قسم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



در حال تایپ رمان اسی قصاب عاشق می شود | gandom کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
Reactions: Saghár✿، Narín✿، Negarak و 45 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا