خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
ترا گهر نه ز بهر توانگری داده ست

خدایگان را رازیست اندر آن مضمر

عزیزتر ز گهر در جهان چه چیز بود

گهر بر تو فرستاد با دوات بزر

مرادش آنکه تو بی عیب و پاک چون گهری

دگر که از تو برافروخته ست روی گهر

سدیگر آنکه مرا از تو هیچ نیست دریغ

ز گنج و گوهر و پیل سپاه و تاج و کمر

عزیزتر ز تو برمن در اینجهان کس نیست

عزیز بادی و خصم تو خوار و خسته جگر

بگنج ها گهر و سیم زر نهاد ستم

همه برای تو، بردار و از جهان برخور

عنایتیست بکار تو شاه مشرق را

چنانکه ایزد را در حدیث پیغمبر

همه سکالد کز نام تو بلند کند

جمال و زینت دینار و رتبت منبر

همی سزد بهمه رویها که در نگری

از آن پدر که تو داری سزای چون تو پسر

همیشه تا نجهد ز آهنینه مرز نجوش

همیشه تا ندمد ز آبگینه سیسنبر

همیشه تا نبود چون بنفشه آذر گون

همیشه تانبود ارغوان چو نیلوفر

به تندرستی و شاهنشهی و روزبهی

همی گذار جهان را بکام و خود مگذر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
ای از در دیدار پدید آی و پدید آر

آن روی، کز و رنگ رباید گل و بر بار

تا کی تو ز من دور و زایشه دوری

من با دل پر حسرت و با دیده خونبار

دوری تو و از دوری تو سخت برنجم

امید بهی نیست چو زینگونه بود کار

اول دل من گرم همیداشتی و من

دل بر تو فرو بسته بشیرینی گفتار

روزی که جدا ماندمی از تو ز پی من

صد راه رسول آمده بودی و طلبکار

کردار همی کردی تا دل بتو دادم

چون دل بشد از دست ببستی در کردار

آن خوشخویی وخوش سخنی بد که دلم را

در بند تو افکند و مرا کرد چنین زار

یکبار بدیدار مرا شاد کن ای دوست

گر هیچکسی شاد شده است از تو بدیدار

خوارم بر تو، خوار چه داری تو رهی را

من بنده میرم نبود بنده او خوار

میر همه میران پسر خسرو ایران

بواحمد بن محمود آن ابر درم بار


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
ابر درمش خواندم و این لفظ خطا بود

محتاج شد این لفظ که گفتم به ستغفار

چون من بجهان هیچکسی ابر درم خواند

آنرا که همی بارد روز و شب دینار

آری ره و رسم پدر خویش گرفته ست

کایزدش معین باد همه وقت و نگهدار

محمود و محمد ملکانندو شهانند

این خوی چنین را به دل و دیده خریدار

امروز که دانی ز امیران جز از ایشان

شایسته بدین ملک و بدین کارو بدین بار

گر نام نکو باید و کردار نو آیین

دارند بحمدالله و هستند سزاوار

جاوید بدین هر دو ملک ملک قوی باد

تا کور شود دیده بدخواه نگونسار

تا ملک بدین هر دو قوی باشد و آباد

دشمن چه خورد، جز غم واندیشه و تیمار

بانیت نیکست و دل و مذهب پاکست

وایزد بود آنرا که چنین خلق بود، یار

ای با پدر خویش موافق بهمه چیز

وز مهر پدر در تو پدید آمده آثار


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
این سیرت و این عادت و این خو که تو داری

کس را نبود تانبود بخرد وهوشیار

مردم به خرد هر چه بخواهد بکف آرد

چیزی ندهد جز به خرد ایزد دادار

فردوس بیابند بتوحید خداوند

توحید خداوند خرد کرد پدیدار

چندین شرف و فضل و بزرگیست خرد را

ای از خرد آنجا که خرد را نبود بار

آگاه شده ست از خرد تو پدر تو

زین روی بتو داد دل و گوش بیکبار

بر خیره نکرده ست بنام تو سراسر

این ملک بی اندازه و این لشکر جرار

تو نیز همه روز در اندیشه آنی

کان چیز کنی کز تو نگیرد دلش آزار

شب خواب کند هر کس و تو هر شب تا روز

از آرزوی خدمت او باشی بیدار

آنرا که ترا گوید تو خدمت او کن

او را برتو تیزترست از همه بازار

آن کیست که این لفظ همی گوید با تو

جز من که به بهر شعر همی گویم هموار


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا لاله خودروی نگردد چو گل سیب

تا نرگس خوشبوی نگردد چو گل ناز

تا وقت بهار آید و هر وقت بهاری

از گل چو دو رخسار بتان گردد گلزار

دلشاد زی و کامروا باش و ظفر یاب

بر کام و هوای دل و بر دشمن غدار

از روی نکو کاخ تو چون خانه مانی

وز زلف بتان بزم تو چون کلبه عطار

عید تو همه فرخ و روز تو همه عید

وز دیدن تو فرخ روز همه احرار


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
ای سرا پای سرشته ز می و شیر وشکر

شکر از هند نیارند ز تو شیرین تر

لـ*ـب تو طعم شکر دارد و دراصل گلست

کس ندیده ست بگیتی گل با طعم شکر

بـ*ـو*سه ای زان لـ*ـب شیرین بدلی یافته ام

هر کجا بـ*ـو*س تو آید دل و جانرا چه خطر

هر که چیزی ز کسی برد خبر دارد از آن

تو دلم بردی و دانم که ترا نیست خبر

یا تو از جمله بت رویان چیز دگری

یا مرا با تو و با عشق تو حالیست دگر

من همه ساله دل از عشق نگه داشتمی

بحذر بودمی از عشق و پس و پیش نگر

تا ترا دیده ام ای ماه دگر سان شده ام

با خلل گشت همی حال من و حال حذر

جای شکرست نگارا که تو در پیش منی

ور نبودی تو چنین بودمی امروز مگر

عشق و جز عشق، مرا بد نتوانند نمود

دولت میر نگهبان منست ای دلبر

میر بواحمد بن محمود آن بار خدای

که چو خورشید بر افروخته زو روی گهر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
آن پسندیده به رادی و به حری و معروف

آن سزاوار به شاهی و به تاج اندر خور

از نکو رسمی و نیکو خویی و نیکدلی

بسوی اوست همه چشم ودل و گوش پدر

اندرین ایام از نادره ها نادره است

پسری با پدر خویش موافق به سیر

این پسر چون پدر آمد به سرشت و بنهاد

تخم چون نیک بود، نیک پدید آرد بر

پدر از مردی، از شیر برد هر دم دست

پسر از مردی با پیل زند هزمان بر

پدر از ملک زمین بیشترین یافته بهر

پسر از کتب جهان بیشترین کرده زبر

پدر آنجا که سخن خواهد بشکافد موی

پسر آنجا که سخن گوید بفشاند زر

آن سخن خواهد پاکیزه چو در بافته در

وین سخن گوید پیوسته چو پیوسته درر

سخن آرایان آنجا که سخن راند میر

خیره مانندو ندانند سخن برد بسر

سخن آموزد از و هر که سخنگویترست

وین شگفتی بود از کار جوانی بیمر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
این هم از بخت بلندست و هم از اختر نیک

شاد باش ای ملک نیکخوی نیک اختر

باش تا بینی این اختر و این بخت بلند

چه کنندو چه نمایند به ایام اندر

کمترین چیزی کاین بخت بدو خواهد داد

گنجهای ملکانست و ولایت یکسر

میر محمود به شادی و به شاهی بزیاد

تاببیند هنر و دولت و اقبال پسر

دولتی دارد چندانکه بر اندیشد دل

دولت عالی با همت عالی همبر

آخر آن دولت و آن همت کاری بکند

این سخن را که همی گویم بازی مشمر

باش تا شاه جهان میر مرا امر کند

که سپاه و بنه بردار و زجیحون بگذر

دشمنان را همه برگیر و ولایت بگشای

پس بپیروزی برگرد و بشای و ظفر

آن نماید ز هنر وان کند آن شیر نژاد

که نکرده ست مگر صد یک آن رستم زر

بسوی غزنین با مال گران حمل کند

بنه خان ختا با بنه خان تتر

تا نباشد چو سپیده دم، هنگام زوال

تا نباشد چو نماز دگری، وقت سحر

شادمان باد و بعدلش همه گیتی چو بهشت

خانمان عدوی دولت او زیر و زبر

عید او فرخ و فرخنده و او فرخ روز

روز عید عدوی دولت او هر چه بتر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
ای دل نا شکیب مژده بیار

کامد آن شمسه بتان تتار

آمد آن سرو جلوه کرده به ناز

آمد آن گلبن خمیده ز بار

آمد آن بلبل چمیده به باغ

آمد آن آهوی چریده بهار

آمد آن غمگسار جان و روان

آمد آن آشنای بـ*ـو*س و کنار

آمد آن ماه با هزار ادب

آمد آن روی با هزار نگار

آمد آن مشکبوی مشکین مو

آمد آن خوبروی ماه عذار

گر نژند از فراق بودی تو

خویشتن را کنون نژند مدار

زین بهنگام‌تر نباشد وقت

زین دلارام‌تر نباشد یار

عشق را باز تازه باید کرد

عاشقی را بساز دیگر بار

اندر این عشق نو غزلها گوی

پس به گوش خدایگان بگذار


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
آفتاب خدایگان که بدوی

چون گل افروخته‌ست روی تبار

میر عادل محمد محمود

پشت دین محمد مختار

آنکه گیتی به روی او بیند

خسرو شاه بند شیر شکار

آنکه دولت چو بندگان مطیع

خدمت او کند به لیل و نهار

بهتر از خدمت مبارک او

نیست اندر جهان سراسر کار

خدمت او امیدوارتر است

از دعاهای عابدان بسیار

هر چه باید ز آلت ملکان

همه داده‌ستش ایزد دادار

گر که سرمایه مهی هنرست

هنرش را پدید نیست شمار

ور بزرگی به فضل خواهد بود

فضل او را پدید نیست کنار

روز چوگان زدن ستاره شود

گوی او بر سپهر دایره وار


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا