خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
وَاندر آماجگاه راه کند

تیر او اندر آهنین دیوار

نامه نانوشته برخواند

خاطر پاک او به روز هزار

گویی آن خاطر زدوده او

یابد اندر ضمیر هر کس بار

زآنچه امسال کرد خواهد خصم

رایش آگاه گشته باشد پار

هرچه بر عالمان بود مشکل

زو بپرسی به دم کند تکرار

دولت او برو بر آسان کرد

هرچه بر مردمان بود دشوار

گویی او از کتابهای جهان

بر گزیده‌ست نکته اسرار

چون نسیم از سر زبان دارد

فقه و تفسیر و مسند اخبار

گرچه گیتی به جمله در کف اوست

ورچه آکنده گنجهاش به مار

همتش برتر از تواناییست

دادنش بیشتر ز دستگزار


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
ابر و دریا سخی بُوَند به طبع

دستش از هر دو ننگ دارد و عار

در خزان از رزان نریزد برگ

نیم از آن، کز دو دست او دینار

پادشه اینچنین سزد که دهند

پادشاهان به فضل او اقرار

مملکت را ملک چنین باید

تا بود کار ملک راست چو تار

آفرین بر یمین دولت باد

آن بلند اختر بزرگ آثار

کز همه خسروان عصر جز او

کس ندارد پسر بدین کردار

ای ملک زاده فریشته خو

ای به تو شادمان دل احرار

گفتگوی تو بر زبان دارند

پیش‌بینان زیرک و هشیار

هر که فردای خویش را نگرید

چنگ در دامن تو زد ستوار

فر شاهی خدای ما به تو داد

گر نه مردم بداند این مقدار


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
ماه و خورشید را قران باشد

هر گهی با پدر کنی دیدار

همچنین باش سالهای دراز

دل سلطان گرفته بر تو قرار

کار تو با سعادت و اقبال

وز تن و جان خویش برخوردار

دیدن شاه بر تو فرخ باد

همچو بر شاه دیدنت هموار


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
دوش متواریک بوقت سحر

اندر آمد به خیمه آن دلبر

راست گفتی شده ست خیمه من

میغ و او در میان میغ قمر

چنگ در بر گرفت و خوش بنواخت

وز دو بسد فرو فشاند شکر

راست گفتی به بتکده ست درون

بتی و بت پرستی اندر بر

پنج شش می کشید و پر گل گشت

روی آن روی نیکوان یکسر

راست گفتی رخش گلستان بود

می سوری بهار گل پرور

سرخوش گشت و ز بهر خفتن ساخت

خویش را از کنار من بسـ*ـتر

راست گفتی کنار من صدفست

کاندر و جای خویش ساخت گهر

زلف مشکین بروی بر پوشید

روی خود زیر کردو زلف زبر

راست گفتی کسی نهان کرده ست

سمن تازه زیر سیسنبر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
زلف او را بدست بگرفتم

زنخ گرد او بدست دگر

راست گفتی نشسته ام بر او

گوی و چوگان شه بدست اندر

پادشه زاده یوسف آنکه هنر

جز بنزدیک او نکرد مقر

راست گفتی هنر یتیمی بود

فرد مانده ز مادر و ز پدر

پس بازی گوی شد خسرو

بر یکی تازی اسب که پیکر

راست گفتی بباد بر، جم بود

گر بود باد را ستام به زر

خم چوگان بگوی بر زد و شد

گوی او با ستارگان همبر

راست گفتی برابر خورشید

خواهد از گوی ساختن اختر

از سر گوی زیر او برخاست

آن که که گذار بحر گذر

راست گفتی سپهر کانون گشت

و اختران اندر آن میان اخگر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
زلزله در زمین فتاد و خروش

از تکاپوی آن که ره بر

راست گفتی زمین بخود میگشت

زیر آن باد بیستون منظر

کوه بر تافت این زمین و نتافت

بار آن کوه سنب کوه سپر

راست گفتی جبال حلم امیر

بار آن کوه پاره بود مگر

چون بر آیین نشسته بود بر او

آن شه گردبند شیر شکر

راست گفتی قضای نیکستی

بر نشسته مکابره به قدر

دیدی او را بدین گران رتبت

که چسان کشت شیر شرزه نر

راست گفتی که همچو فرهادست

بیتسون را همی کند به تبر

گر به لاهور بودتی دیدی

که چه کرد از دلیری و ز هنر

راست گفتی درختها بودند

بارشان: تیر و نیزه و خنجر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
رده گرد سپاه بگرفتند

گیر ها گیر شد همه که ودر

راست گفتی سپاه یأجوج اند

که نه اندازه شان پدید و نه مر

شاه ایران به تاختن شد تیز

رفت و با شاه نی سپاه و حشر

راست گفتی همی بمجلس رفت

یا از آن تاختن نداشت خبر

پشت آن لشکر قوی بشکست

وز پس آن نشست بی لشکر

راست گفتی که نره شیری بود

گله غرم و آهو اندر بر

تیر او خورده بودی اندر دل

هر که ز ایشان فرو نهادی سر

راست گفتی جدای گشت به تیر

دل ایشان یکایک از پیکر

روزی اندر حصار برهمنان

اوفتاد آن شه ستوده سیر

راست گفتی که آن حصار بلند

خیبر ستی و میر ما حیدر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
دی همی آمد از بر سلطان

آن نکو منظر نکو مخبر

راست گفتی سفندیارستی

بر نهاده کلاه و بسته کمر

گفتم از خلق او سخن گویم

نوز نابرده این حدیث بسر

راست گفتی کسی بمن بر بیخت

نافه مشک و بیضه عنبر

خود مر او را بخواب دیدم دوش

پیش او توده کرده زیور و زر

راست گفتی یکی درختی بود

برگ او زر و بار او زیور

شادمان باد و می دهش صنمی

که چنویی ندیده صورتگر

راست گفتی بدستش اندر گشت

جام با رنگ شعله آذر

بر کفش سال و ماه باد میی

کز خمش چون بکند دهقان سر،

راست گفتی بر آمد از سر خم

ماهی از آفتاب روشن تر

فرخش باد عید آنکه به عید

کارد بنهاد بر گلوی پسر

راست گفتی دو نیمه خواهد کرد

لاله یی را ببرگ نیلوفر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
سروی گر سرو ماه دارد بر سر

ماهی گر ماه مشک بارد وعنبر

ماهت با مشک سیم دارد همبر

سروت بر مه ز لاله دارد زیور

شکر داری! چنانکه داری لؤلؤ

روزی بر من ببوسه باری شکر

یکچند از درد عشق زاری کردم

زاری دیدم چنانکه خواری بیمر

من بسیاری هم تو خوردم جانا

زینروی ای بت بروی گشتم چون زر

دارم بر رخ ز اشک جویی جاری

رویم زردست وتن چو مویی لاغر

گر من از بزم میر بویی یابم

گردد کارم ز بخت روزی بهتر

خسرو یوسف که از یلان کین جوید

باشد دادش همیشه با دین همبر

از دل دریاست میرو از کف جیحون

در صدر او حاتمست و بر زین حیدر

از خون دشت فراخ گردد جیحون

چون کرد او از نیام بیرون خنجر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
احسنت ای خسروی که راندی لشکر

رادی کردی بسی و دادی گوهر

هرگز بی تو مباد شادی روزی

دایم چونین امیر بادی و سرور

تیر تو در مغز شیر مسکن خواهد

نبود با ناوک تو آهن منکر

گردون میدان شود، چو بازی چوگان

دریا صحرا شود، چو سازی لشکر

گیتی زرین شود، چو آیی زی بزم

خارا پر خون شود، چو تازی اشقر

ماهی، گر ماه جام دارد و ساغر

شیری، گر شیر ملک دارد و کشور

ببری، گر ببر درع دارد و مغفر

ابری، گر ابر تـ*ـخت دارد و افسر

فرخ شاهی، خجسته داری اختر

بر هر گردن ز شکر داری چنبر

دشمن را در دو دیده داری اخگر

گویی در آب تیغ داری آذر

گردون سازد همیشه کارت نیکو

زیرا چون تو ندید شاهی صفدر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا