خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
فارغ نبوی ز جنگ ماهی هرگز

گاهی ملحد کشی و گاهی کافر

گویی کز روی خویش داری مخبر

گویی کز خوی خویش داری منظر

گویی کز فضل خویش داری گوهر

کویی کز دست خویش داری کوثر

یابند از خدمت تو نعمت اخوان

نعمت باشد جزای خدمت در خور

دولت با تو گرفت صحبت دایم

کرده ست از تو همیشه دولت مفخر

صفدر چون تو نبود رستم یاسام

مهتر از تو نبود جم یا نوذر

تا نبود همچو ماه پروین تابان

تا نبود لاله، همچو نسرین پرپر

شادان بادی مدام وغمگین دشمن

در تن پیکان تو و زوبین برسر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرا بپرسید از رنج راه و شغل سفر

بت من آن صنم ماهروی سیمین بر

نخست گفت که جانا ترا چه شد که چنین

شکسته گونه ای و کار بر تو گشته غیر

چو سرو سیمین بودی چو نال زرد شدی

مگر ز رنج بنالیده ای براه اندر

مگر دل تو بجای دگر فریفته شد

مگر ز عشق کسی پر خمار داری سر

مگر ترا ز کس نکبتی رسید بروی

مگر مخاطره ای کرده ای بجای خطر

مگر ز خوابگه شیر برگرفتی صید

مگر ز بازوی سیمرغ باز کردی پر

مگر ز مار سیه داشتی بشب بالین

مگر ز کژدم جراره داشتی بسـ*ـتر

مگر هوای دلی از تو بستدند بقهر

مگر شرنگ غذا کرده ای بجای شکر

جواب دادم کای ماه روی غالیه موی

نه من زرنج کشیدن چنین شدم لاغر

مرا جدایی درگاه میر ابو یعقوب

چنین نزار و سر افکنده کرد و خسته جگر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
سه ماه بودم دور از در سرای امیر

مرا درین سه مه اندر نه خواب بود و نه خور

کنون که باز رسیدم بدین مظفر شاه

کنون که چشم فکندم بدین مبارک در

قوی شدم به امید و غنی شدم به نشاط

دلم گرفت قرار و غمم رسید بسر

بوقتی آمدم اینجا که در گهر بفزود

یکی فریشته زین خسرو فریشته فر

یکی فریشته آمدبه خوشترین هنگام

یکی فریشته آمد به بهترین اختر

به طالعی که امارت همی فزود شرف

به ساعتی که سعادت همی نمود اثر

اگر همی به پسر تهنیت شود واجب

بدین پسر که ملک یافته ست واجب تر

که این خجسته پسر، وین بزرگوار خلف

زهر دوسوی بزرگ آمد و شریف گهر

سپه کشان پسرانرا ز بهر خدمت او

همی دهند هم از کودکی کلاه و کمر

بنیکویی پدرش را امیدهاست درو

وفا کناد خدای اندر و امید پدر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
امیر یوسف را اندر اینجهان شجریست

که جز بشارت و جز تهنیت ندارد بر

گمان برم که من اندر زمین همان شجرم

شجر که دید نیایش بر و ستایش گر ؟

شجر نباشم ،لیکن گمان برم که خدای

ز بهر تهنیت میرم آفرید مگر؟

که تا بخدمت او اندرم همی نرسم

ز شغل تهنیت او بشغلهای دگر

گهش بپیل کنم تهنیت گهش بـ*ـغلام

گهی بحاجب شایسته و گهی بپسر

همیشه حال چنین باد و روزگار چنین

امیر شاد و بدو شاد کهتر و مهتر

بشاد کامی در کاخ نو نشسته بعیش

ز کاخ بر شده تا زهره ناله مزمر

چگونه کاخی، کاخی چو گنبد هرمان

ز پای تا سر، چون مصحفی نبشته بزر

چهار صفه و از هر یکی گشاده دری

چنانکه چشم کند از چهار گوشه نظر

دری ازو سوی باغ و دری ازو سوی راغ

دری از و سوی بحر و دری از و سوی بر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
سپید کرده بکافور سوده و بگلاب

بکار برده در و یشم ترکی ومرمر

بجای شنگرف اندر نگار هاش عقیق

بجای ساروج اندر مسامهاش درر

بسقفش اندر عود سپید و چندن سرخ

بخاکش اندر مشک سیاه و عنبرتر

چو بخت میر بلند و چو عزم میر قوی

چوخوی میر بدیع و چو لفظ او در خور

ز برج او بتوان برد ز آسمان پروین

ز بام او بتوان دید سد اسکندر

اگر چه سیر قمر بر صحیفه فلکست

برابر سر دیوار اوست سیر قمر

ز بس بلندی بالای او، نداند کرد

شمار کنگره برج او ستاره شمر

فرود کاخ یکی بـ*ـو*ستان چو باغ بهشت

هزار گونه درو شکل و تندس دلبر

ز لاله های مخالف میانش چون فرخار

ز سروهای مرادف کرانش چون کشمر

هزار دستان بر شاخ سرو او بخروش

چو عاشقان فراق آزموده وقت سحر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
چو زلف خوبان در جویهاش مرزنگوش

چو خط خوبان بر مرزهاش سیسنبر

سپهر برده ازین کاخ و بـ*ـو*ستان خجلت

خدایگانا! زین کاخ و بـ*ـو*ستان بر خور

خجسته ای ز همه خسروان بفضل و هنر

بقدر و منزلت از هفت آسمان بگذر

بروز بزم حدیثی ز تو و صد بدره

به روز رزم غلامی ز تو و صد لشکر

ستوده ای بکمال و ستوده ای بجمال

ستوده ای به نوال و ستوده ای به سیر

مقدمی به علوم و مقدمی به ادب

مقدمی به سخا و مقدمی به هنر

بسا کسا که نه چون منظرست مخبر او

تراست منظر زیبا موافق مخبر

ز مردی آنچه تو کردی همی به اندک سال

بسال های فراوان نکرد رستم زر

گر اوبصیدگه اندر غزال گور فکند

تو شیر شرزه فکندی وکرگ شیر شکر

وگر که رستم پیلی بکشت در خردی

هزار پیل دمان کشته ای تو در بربر


اشعار فرخی سیستانی

 

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
نکو دلی و نکو مذهب ونکو سیرت

نکو خویی و نکو مخبر و نکو منظر

همیشه از پی کین خواستن ز دشمن دین

قبای تو زره است و کلاه تو مغفر

همه کسی ز قضا و قدر بترسد وباز

ز ناوک تو بترسد همی قضا و قدر

چه ابربا کف دینار بار تو و چه گرد

چه بحر بادل پهناور تو و چه شمر

کسیکه بسته بود نام چاکریت بدو

زمانه بنده او باشد و فلک چاکر

بروز معرکه از تو حذر نداند کرد

کسی که او ز قضای خدای کرد حذر

همیشه تا نبود نزد مردم بخرد

گمان بجای یقین وعیان بجای خبر

امیر باش و خداوند و پادشاه جهان

زمانه پیش تو از هر بدی همیشه سپر

نهاده ملکان را بکام خود برگیر

خنیده ملکان را به ایمنی بر خور


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
خیز تا هر دو بنظاره شویم ای دلبر

بدر خانه میر ،آن ملک شیر شکر

میریوسف که همی تازه کند رسم ملوک

میر یوسف که همی زنده کند نام پدر

بدر خانه آن بار خدای ملکان

کاخهاییست بر آورده بدیع و درخور

کاخهایی که سپهریست بهر کاخی بر

کاخهایی که بهاریست بهرکاخی در

هر یک از خوبی چون باغ بهنگام بهار

وز درخشانی چون ماه بهنگام سحر

هر یکی همچو عروسی که بیاراید روی

وز بر حله فرو پوشد دیبای بزر

خاصه آن کاخ که بر درگه او ساخته اند

آن نه کاخست سپهریست پر از شمس و قمر

بدل پنجره بر گردش سیمین جوشن

بدل کنگره بر برجش زرین مغفر

بزمگاهست و چو از دور بدو در نگری

رزمگاهیرا ماند همه از تیغ وسپر

سایبانهاش فرو هشته و کاخ اندر زیر

همچو سیمرغی افکنده بپای اندر پر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
بندگان و رهیان ملک اندر آن کاخ

دست برده بنشاط و دل پر ناز و بطر

این بدستی در می کرده و دستی دینار

آن بدستی گل خود روی و بدستی ساغر

پس هر پنجره بنهاده بر افشاندن را

بدره و تنگ بهم پر ز شیانی و شکر

مطربان رودنواز و رهیان زرافشان

دوستداران همه می خوار ومخالف غمخور

زیر هر کاخی گر آمده مردم گرهی

دستشان زر سپار و پایشان سیم سپر

این همی گوید: بخش تو چه آمد؟ بنمای!

وان همی گوید: قسم تو چه آمد؟ بشمر!

راه چون پشت پلنگ و خاک چون ناف غزال

آن زدینار درست و این ز مشک اذفر

نه هماناکه چنین داشته بود افریدون

نه همانا که چنین ساخته بود اسکندر

تو چه گویی که امیر اینهمه از بهر چه ساخت

وینهمه شغل ز بهر چه گرفت اندر بر ؟

از پی حاجب طغرل که ز شاهان جهان

حاجبی نیست چنو هیچکسی را دیگر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
بپسند دل خویش از پی او خواست زنی

ز تباری که ستوده ست به اصل و به گهر

هر چه شایست بکرد آنچه ببایست بداد

کاراو کرد تمام و شغل او برد بسر

آنچه او کرد بتزویج یکی بنده خویش

نکند هیچ شهی از پی تزویج پسر

آن نهالی که درین خدمت حاجب بنشاند

سر به عیوق برآورد و ازو چید ثمر

خدمت میر همی کرد ز دل تا از دل

خدمت او کند امروز هر آن کو برتر

خدمتش بود پسندیده بنزدیک امیر

لاجرم میر کله داد مر او را و کمر

اینت آزادگی و بار خدایی و کرم

اینت احسانی کانرا نه کدانست و نه مر

از خداوندی و ازفضل چه دانی که چه کرد

آن ملک زاده آزاده کهتر پرور

خادمی کو را مخدوم چنین شاید بود

بس عجب نیست اگر مه بود از هر مهتر

خنک آنان که خداوند چنین یافته اند

بردبار و سخی وخوب خوی و خوب سیر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا