خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 11 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
هم ستوده بخصالست و ستوده بفعال

هم ستوده بنوالست ستوده بهنر

چو قدح گیرد، خورشید هزاران مجلس

چو عنان گیرد، جمشید هزاران لشکر

تیغ او چیست بنام و تیر او چیست بفعل

تیغ او بازوی فتح و تیر او پشت ظفر

او یقینست و جز او هر چه ببینی تو گمان

او عیانست و جز او هر چه ببینی تو خبر

گر خطر خواهی از درگه او دور مشو

ور شرف خواهی از خدمت او در مگذر

زین شرف یابی و چیزی نبود به زشرف

زان خطر یابی و چیزی نبود به زخطر

تا ز الماس به آذر ندمد مر ز نگوش

تا ز پولاد به دی مه ندمد سیسنبر

کامران باد بجنگ اندر با زور علی

پادشا باد بملک اندر با عدل عمر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 11 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
هر که را مهتریست اندر سر

گو بدر گاه میر ما بگذر

در جهان خدمت امیر منست

خدمتی کان دهد بزرگی بر

آسمان خواهدی که بر در او

یابدی جان کهترین چاکر

من نه برخیره ایدر آمده ام

مرمرا بخت ره نمود ایدر

بخت من درجهان بگشت و ندید

هیچ درگاه ازین مبارک تر

آمد و مر مرا اشارت داد

که بنه دل بر این مبارک در

گرترا مهتریست اندر دل

ور ترا خواجگیست اندر سر

در گهی یافتی چنانکه کند

مر ترا زود خواجه و مهتر

تو بدین در مدام خدمت کن

تا رسانم ترا بخدمتگر

بخت من رهبری خجسته پی است

کس ندارد چو بخت من رهبر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 11 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرمرا ره به درگهی برده ست

که مثل هست با فلک همبر

درگه پادشاه روز افزون

درگه خسرو ستوده سیر

عضد دولت و مؤید دین

میر یوسف سپهبد لشکر

آن سپهبد که باد حمله او

بگسلاند ز روی کوه کمر

آن سپهبد که زخم خنجر او

خف کند بر سر عدو مغفر

پیش تیغش عدو برهنه بود

ورچه دارد ز کوه قاف سپر

خنجر او ز بس جگر که شکافت

گوهر او گرفت رنگ جگر

روز کین باخدنگ و نیزه او

دشمنش را چه غفلت و چه حذر

قلعه یی کو بچنگ او آید

باره او چه آهن و چه حجر

هر که از پیش او هزیمت شد

از نهیب اندرون شود به سقر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 11 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
آن هراسد بجنگ او که بجنگ

نهراسد ز شیر شرزه نر

نیزه ای سازد او ز ده ره تیر

ازیک اندر نشاختن بدگر

گر بخواهد ز زخم گرز کند

کوه را خرد و مرد و زیر و زبر

تیغ او ترجمان فیروزیست

نوک پیکان او زبان ظفر

هر سلاحی که برگرفت بود

با کفش ساز گار و اندر خور

چشم بد دور باد ازو که از

زنده شد نام نیک و نام هنر

همچنان چون دل برادر او

شادمانست ازو روان پدر

هر کجا زان ملک سخن گویی

نکندکس حدیث رستم زر

بتوان دید ازو به رأی العین

آنچه یابی ز روستم بخبر

رادی آمیخته ست با کف او

همچوبا دیده بصیر بصر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 11 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
من یقینم که تاجهان باشد

زوسخی تر نزاید از مادر

اینجهان گر بدست او بودی

داد بودی هزار بار دگر

چون قدح بر گرفت، ساغر خواست

اینجهانرا بچشم او چه خطر

از حقیری که سیم و زر بر اوست

ننهدسیم و زر بگنج اندر

که دهد، جز همو، بشاعر خویش

زین شاهانه و ستام بزر

ای ترا بر همه مهان منت

ای ترا بر همه شهان مفخر

بر کشیدی مرابچرخ برین

قدر من بر گذاشتی زقمر

زینت و ساز اسب من کردی

زانچه شاهان از آن کنندافسر

کامهایی ز درد کردی خشک

چشمهایی ز گریه کردی تر

جاه من بردی ای امیر به ابر

کان من کردی ای ملک به گهر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 11 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
خلعت تومرا بزرگی داد

وین بزرگی بماند تا محشر

زن کنم تا مرا پسر باشد

وین بماند زمن بدست پسر

میر محمود کاسب داد مرا

وز عطا کرد کام من چو شکر

از پی خدمت شریف تو داد

تا روم با تو ساخته بسفر

تو چنان کز مروت تو سزید

کارهایی گرفتی اندر بر

اسب را با ستام و زین کردی

مرمرا با نشاط و عیش و بطر

شاد باش ای کریم بی همتا

ای نکو منظر و نکو مخبر

بهمه کامهای خویش برس

وز تن و جان و از جهان برخور

بندگان تو با عماری و مهد

خادمان تو با کلاه و کمر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 11 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
این هوای خوش و این دشت دلارام نگر

وین بهاری که بیاراست زمین را یکسر

ای بهار در گرگان! نه بهاری ، که بهشت

کس بهاری نشنیده ست ز تو خرم تر

باغها کردی چون روی بتان از گل سرخ

راغها کردی چون سنبل خوبان زخضر

از تو لشکر گه ما مجلس آراسته گشت

مجلس آراسته و مرغ درو رامشگر

ما درین مجلس آراسته چندانکه توان

می گساریم بیاد ملک شیر شکر

میر یوسف عضدالدوله سالار سپاه

روی شاهان و سرافراز بزرگان ز گهر

آنکه زیباتر و درخورتر و نیکوترازو

هیچ سالار و سپهدار نبسته ست کمر

صورتی دارد نیکو چو سخن گفتن خوب

عادتی دارد با صورت خویش اندرخور

بیست چندانکه درین شهر نباتست و درخت

اندر آن خلعت فضلست و درآن صورت فر

هر که از دور بدو در نگرد خیره شود

گوید این صورت و این طلعت شاهانه نگر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 11 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
عادت و سیرت او خوبتر از صورت اوست

گرچه در گیتی چون صورت او نیست دگر

در جهان هردو تنی را سخن از منظر اوست

منظرش نیکو، اندر خور منظر مخبر

کس بود کو را منظر بود و مخبر نی

میر هم مخبر دارد بسزا ،هم منظر

ببزرگی چو سپهرست و بپاکی چو هوا

بسخاوت چو برادر، بدیانت چو پدر

سیم وزر هر دو عزیزند و حریصست امیر

به بر انداختن سیم به بخشیدن زر

خواسته گرچه عزیزست و خطرمند بود

برآن خواسته ده خواسته را نیست خطر

بار گنجی بدهد چون قدحی باده خورد

به دل خرم و روی خوش و لفظ چو شکر

باده خوردن،زهمه خلق مر او راست حلال

کس مبادا که باو گوید تو باده مخور

شاعران را ملکان خواسته آنگاه دهند

که بدیشان بطرازند مدیحی چو درر

او مرا خلعت و دینار بوقتی فرمود

که مرامدحت او گشته نبود اندر سر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 11 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
خلعتی داد مرا قیمتی ازجامه خویش

کسوت قیصر بر جامه نشان قیصر

از پس خلعت شایسته بآیین صلتی

به درخشانی چون شمس وبه خوبی چو قمر

صلتی چون سپری بود که گر خواهم ازو

پر توان کرد ز دینار مدور دو سپر

خلعتش داد مرا مرتبه و جاه وجلال

صلتش کرد دل دشمن من زیر و زبر

من بتقصیر سزاوار بدی بودم واو

نیکویی کرد فزون از حد اندازه و مر

فرخی زیبد و واجب بود و هست سزا

که همه سال بدین شکر زبان داری تر

میر با تو ز خوی نیک به دل گرمی کرد

گرچه در سرما با میر برفتی بسفر

اشتر مرده کنون زنده توانی کردن

عیسی مریم گشتی تو بدینحال اندر

چند گویی که مرا چند شتر گشت سقط

این سقط باشد و برخیز و کنون اشتر خر

هم شتر یابی ازین و هم شتر یابی ازان

گر ترا قصد شتر باشدو تدبیر شتر

تا نباشد بدرستی چو یقین هیچ گمان

تا نباشد بحقیقت چو عیان هیچ خبر

شادمان باد و جوانبخت و جهاندار ملک

کامران با دو قوی دولت و محمود اثر

فرخش باد سر ماه و سر سال عجم

دولتش باد و بهر کار زیزدانش نظر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,626
امتیاز
153
سن
17
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
56 روز 11 ساعت 38 دقیقه
نویسنده این موضوع
همی نسیم گل آرد بباغ بوی بهار

بهار چهر منا! خیز و جام باده بیار

اگر چه باده حرامست ظن برم که مگر

حلال گردد بر عاشقان بوقت بهار

خدای، نعمت، مارا ز بهر خوردن داد

بیا و نعمت او را ز ما دریغ مدار

چه نعمتست به از باده باده خوارانرا

همین بسست و گر چند نعمتش بسیار

بخاصه اکنون کز سنگ خاره لاله دمید

ز لاله کوه چو دیبای لعل شد هموار

ز گلبنان شکفته چنان نماید باغ

که میر پره زدستی بدشت بهر شکار

امیر ما عضد دولت و مؤید دین

درامید بزرگان وقبله احرار

بزرگواری کاندر میان گوهر خویش

پدیدتر زعلم در میان صف سوار

مبارزی که بمردی و چیره دستی و رنگ

چنو یکی نبود در میان بیست هزار

دومرد زنده نماند که صلح تاند کرد

در آن حصار که او یک دو تیر برد بکار


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا