خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
هم ستوده بخصالست و ستوده بفعال

هم ستوده بنوالست ستوده بهنر

چو قدح گیرد، خورشید هزاران مجلس

چو عنان گیرد، جمشید هزاران لشکر

تیغ او چیست بنام و تیر او چیست بفعل

تیغ او بازوی فتح و تیر او پشت ظفر

او یقینست و جز او هر چه ببینی تو گمان

او عیانست و جز او هر چه ببینی تو خبر

گر خطر خواهی از درگه او دور مشو

ور شرف خواهی از خدمت او در مگذر

زین شرف یابی و چیزی نبود به زشرف

زان خطر یابی و چیزی نبود به زخطر

تا ز الماس به آذر ندمد مر ز نگوش

تا ز پولاد به دی مه ندمد سیسنبر

کامران باد بجنگ اندر با زور علی

پادشا باد بملک اندر با عدل عمر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
هر که را مهتریست اندر سر

گو بدر گاه میر ما بگذر

در جهان خدمت امیر منست

خدمتی کان دهد بزرگی بر

آسمان خواهدی که بر در او

یابدی جان کهترین چاکر

من نه برخیره ایدر آمده ام

مرمرا بخت ره نمود ایدر

بخت من درجهان بگشت و ندید

هیچ درگاه ازین مبارک تر

آمد و مر مرا اشارت داد

که بنه دل بر این مبارک در

گرترا مهتریست اندر دل

ور ترا خواجگیست اندر سر

در گهی یافتی چنانکه کند

مر ترا زود خواجه و مهتر

تو بدین در مدام خدمت کن

تا رسانم ترا بخدمتگر

بخت من رهبری خجسته پی است

کس ندارد چو بخت من رهبر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرمرا ره به درگهی برده ست

که مثل هست با فلک همبر

درگه پادشاه روز افزون

درگه خسرو ستوده سیر

عضد دولت و مؤید دین

میر یوسف سپهبد لشکر

آن سپهبد که باد حمله او

بگسلاند ز روی کوه کمر

آن سپهبد که زخم خنجر او

خف کند بر سر عدو مغفر

پیش تیغش عدو برهنه بود

ورچه دارد ز کوه قاف سپر

خنجر او ز بس جگر که شکافت

گوهر او گرفت رنگ جگر

روز کین باخدنگ و نیزه او

دشمنش را چه غفلت و چه حذر

قلعه یی کو بچنگ او آید

باره او چه آهن و چه حجر

هر که از پیش او هزیمت شد

از نهیب اندرون شود به سقر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
آن هراسد بجنگ او که بجنگ

نهراسد ز شیر شرزه نر

نیزه ای سازد او ز ده ره تیر

ازیک اندر نشاختن بدگر

گر بخواهد ز زخم گرز کند

کوه را خرد و مرد و زیر و زبر

تیغ او ترجمان فیروزیست

نوک پیکان او زبان ظفر

هر سلاحی که برگرفت بود

با کفش ساز گار و اندر خور

چشم بد دور باد ازو که از

زنده شد نام نیک و نام هنر

همچنان چون دل برادر او

شادمانست ازو روان پدر

هر کجا زان ملک سخن گویی

نکندکس حدیث رستم زر

بتوان دید ازو به رأی العین

آنچه یابی ز روستم بخبر

رادی آمیخته ست با کف او

همچوبا دیده بصیر بصر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
من یقینم که تاجهان باشد

زوسخی تر نزاید از مادر

اینجهان گر بدست او بودی

داد بودی هزار بار دگر

چون قدح بر گرفت، ساغر خواست

اینجهانرا بچشم او چه خطر

از حقیری که سیم و زر بر اوست

ننهدسیم و زر بگنج اندر

که دهد، جز همو، بشاعر خویش

زین شاهانه و ستام بزر

ای ترا بر همه مهان منت

ای ترا بر همه شهان مفخر

بر کشیدی مرابچرخ برین

قدر من بر گذاشتی زقمر

زینت و ساز اسب من کردی

زانچه شاهان از آن کنندافسر

کامهایی ز درد کردی خشک

چشمهایی ز گریه کردی تر

جاه من بردی ای امیر به ابر

کان من کردی ای ملک به گهر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
خلعت تومرا بزرگی داد

وین بزرگی بماند تا محشر

زن کنم تا مرا پسر باشد

وین بماند زمن بدست پسر

میر محمود کاسب داد مرا

وز عطا کرد کام من چو شکر

از پی خدمت شریف تو داد

تا روم با تو ساخته بسفر

تو چنان کز مروت تو سزید

کارهایی گرفتی اندر بر

اسب را با ستام و زین کردی

مرمرا با نشاط و عیش و بطر

شاد باش ای کریم بی همتا

ای نکو منظر و نکو مخبر

بهمه کامهای خویش برس

وز تن و جان و از جهان برخور

بندگان تو با عماری و مهد

خادمان تو با کلاه و کمر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
این هوای خوش و این دشت دلارام نگر

وین بهاری که بیاراست زمین را یکسر

ای بهار در گرگان! نه بهاری ، که بهشت

کس بهاری نشنیده ست ز تو خرم تر

باغها کردی چون روی بتان از گل سرخ

راغها کردی چون سنبل خوبان زخضر

از تو لشکر گه ما مجلس آراسته گشت

مجلس آراسته و مرغ درو رامشگر

ما درین مجلس آراسته چندانکه توان

می گساریم بیاد ملک شیر شکر

میر یوسف عضدالدوله سالار سپاه

روی شاهان و سرافراز بزرگان ز گهر

آنکه زیباتر و درخورتر و نیکوترازو

هیچ سالار و سپهدار نبسته ست کمر

صورتی دارد نیکو چو سخن گفتن خوب

عادتی دارد با صورت خویش اندرخور

بیست چندانکه درین شهر نباتست و درخت

اندر آن خلعت فضلست و درآن صورت فر

هر که از دور بدو در نگرد خیره شود

گوید این صورت و این طلعت شاهانه نگر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
عادت و سیرت او خوبتر از صورت اوست

گرچه در گیتی چون صورت او نیست دگر

در جهان هردو تنی را سخن از منظر اوست

منظرش نیکو، اندر خور منظر مخبر

کس بود کو را منظر بود و مخبر نی

میر هم مخبر دارد بسزا ،هم منظر

ببزرگی چو سپهرست و بپاکی چو هوا

بسخاوت چو برادر، بدیانت چو پدر

سیم وزر هر دو عزیزند و حریصست امیر

به بر انداختن سیم به بخشیدن زر

خواسته گرچه عزیزست و خطرمند بود

برآن خواسته ده خواسته را نیست خطر

بار گنجی بدهد چون قدحی باده خورد

به دل خرم و روی خوش و لفظ چو شکر

باده خوردن،زهمه خلق مر او راست حلال

کس مبادا که باو گوید تو باده مخور

شاعران را ملکان خواسته آنگاه دهند

که بدیشان بطرازند مدیحی چو درر

او مرا خلعت و دینار بوقتی فرمود

که مرامدحت او گشته نبود اندر سر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
خلعتی داد مرا قیمتی ازجامه خویش

کسوت قیصر بر جامه نشان قیصر

از پس خلعت شایسته بآیین صلتی

به درخشانی چون شمس وبه خوبی چو قمر

صلتی چون سپری بود که گر خواهم ازو

پر توان کرد ز دینار مدور دو سپر

خلعتش داد مرا مرتبه و جاه وجلال

صلتش کرد دل دشمن من زیر و زبر

من بتقصیر سزاوار بدی بودم واو

نیکویی کرد فزون از حد اندازه و مر

فرخی زیبد و واجب بود و هست سزا

که همه سال بدین شکر زبان داری تر

میر با تو ز خوی نیک به دل گرمی کرد

گرچه در سرما با میر برفتی بسفر

اشتر مرده کنون زنده توانی کردن

عیسی مریم گشتی تو بدینحال اندر

چند گویی که مرا چند شتر گشت سقط

این سقط باشد و برخیز و کنون اشتر خر

هم شتر یابی ازین و هم شتر یابی ازان

گر ترا قصد شتر باشدو تدبیر شتر

تا نباشد بدرستی چو یقین هیچ گمان

تا نباشد بحقیقت چو عیان هیچ خبر

شادمان باد و جوانبخت و جهاندار ملک

کامران با دو قوی دولت و محمود اثر

فرخش باد سر ماه و سر سال عجم

دولتش باد و بهر کار زیزدانش نظر


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

~MobinA~

مدیر آزمایشی قلمرو خون آشام
مدیر آزمایشی
  
عضویت
7/1/24
ارسال ها
1,247
امتیاز واکنش
4,641
امتیاز
203
سن
18
محل سکونت
دیار خیالات
زمان حضور
57 روز 6 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
همی نسیم گل آرد بباغ بوی بهار

بهار چهر منا! خیز و جام باده بیار

اگر چه باده حرامست ظن برم که مگر

حلال گردد بر عاشقان بوقت بهار

خدای، نعمت، مارا ز بهر خوردن داد

بیا و نعمت او را ز ما دریغ مدار

چه نعمتست به از باده باده خوارانرا

همین بسست و گر چند نعمتش بسیار

بخاصه اکنون کز سنگ خاره لاله دمید

ز لاله کوه چو دیبای لعل شد هموار

ز گلبنان شکفته چنان نماید باغ

که میر پره زدستی بدشت بهر شکار

امیر ما عضد دولت و مؤید دین

درامید بزرگان وقبله احرار

بزرگواری کاندر میان گوهر خویش

پدیدتر زعلم در میان صف سوار

مبارزی که بمردی و چیره دستی و رنگ

چنو یکی نبود در میان بیست هزار

دومرد زنده نماند که صلح تاند کرد

در آن حصار که او یک دو تیر برد بکار


اشعار فرخی سیستانی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا