خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
« مالاگا، اسپانیا، ۱۹۸۹ »
انعکاس مهتاب، از میان پرده‌های معلق در نسیم شبانگاهی به داخل خزیده و بر روی سرامیک‌های شفاف کف سالن، پخش شده بود. شعله‌های رقصان شمعدان‌های نقره، گَرد نور را بر سرتاسر دیوارهای سالن، پاشیده بودند و زیبایی تابلوهای رنگ روغن را به رخ می‌کشیدند؛ دیگر چیزی تا تکمیل شدن کلکسیون قطعات هنری ونگوگ،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Delvin22 و 5 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
دومینیکا، تیغه‌ی چاقو‌ را روی شعله‌های سوزان آتش گرفت و زیرچشمی، نگاهی به اطرافش انداخت. پس از یک ساعت رانندگی، حال درون یک کلبه‌ی شکار متروکه در دهکده‌ی راسی¹، مستقر شده و منطقه‌ی نظامی را پشت سر گذاشته بودند.
چند تخته‌ی زوار در رفته، یک اجاق زنگ‌زده، پنج کپسول‌ گاز خالی، یک صندلی چوبی با پایه‌های شکسته و پرده‌ای مندرس از جنس پشم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Delvin22 و 5 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
کنار پنجره‌ی کلبه ایستاد و پرده‌ی نخ‌نما را کنار زد. محوطه‌‌ی اطرافشان غرق در تاریکی بود و همراه با صدای رگبار شدید باران و غرش آسمان، رعب‌انگیزتر از چند ساعت قبل به نظر می‌رسید. دستش را داخل جیب شلوارش فرو برد و از گوشه‌ی چشم، به میگل نگاه کرد. او، روی یک پتوی نازک نشسته بود و شعله‌های آتش را تماشا می‌کرد. انعکاس طلایی رنگ نور،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Delvin22 و 6 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
دومینیکا، به آرامی نفسش را از لابه‌لای لبان خشکیده‌اش به بیرون فرستاد و دستانش را مشت کرد. حقیقت امر این‌چنین بود که او، از مردی که تصور می‌کرد مکانیسم رفتار ساده‌ای دارد، رودست خورده بود و می‌توانست تا پایان عمرش، خود را برای این رسوایی سرزنش کند. حالا، مانند یک احمق به نظر می‌رسید و تمام ادعاهایش، توخالی از آب درآمده بودند. با این...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Delvin22 و 6 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
حلقه‌ی دستش را مانند ساقه‌ی محکمی از پیچک‌های وحشی، به دور کمر باریک دومینیکا گره زد و تنش را سخت در آ*غو*ش گرفت. هر آن‌چه بغض و نفرت در دل داشت، همانند برف در زیر حرارت تابستانی دخترک آب شد و هر لحظه امکان داشت که خودش هم در او ذوب شود، مانند تکه‌ای کره بر روی نان تست!
و اما دومینیکا، تا حد زیادی از حرکت ناگهانی پسر شوکه شده بود. چنان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Delvin22 و 6 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
هوای بارانی شب گذشته، به هوای دم‌کرده‌‌ای همراه با باد شدید، تغییر یافته بود. دومینیکا آرزو می‌کرد که ای کاش می‌توانست ژاکت ضخیم‌تری از سمساری روستا پیدا کند و بپوشد؛ به قدری بر روی فرار از زیر نگاه‌های مچ‌گیرانه‌‌ی مرد فروشنده تمرکز کرده بود که حتی به یاد نداشت که آیا به غیر از این پلیور سرخابی که در تنش زار می‌زد،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Delvin22 و 6 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
میگل به نیت این که بخت یارش باشد، سرش را چرخاند و به دومینیکا چشم دوخت. پلک‌هایش را به آرامی بست و به فاصله‌ی چند ثانیه‌‌ی کوتاه، آن‌ها را از هم باز کرد. هنوز از او روی نگرفته بود که دو مرتبه، صدای افسر پلیس به هوا برخاست و تقاضایش را با لحن جدی‌تری تکرار کرد؛ این‌ بار، همراه با بالا آوردن اسلحه‌اش.
دومینیکا، قبل از تمام شدن جمله‌ی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Delvin22 و 5 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
دومینیکا، در حالی که دستش را بر اثر ضربه‌‌ی شدید تصادف بر روی داشبورد ستون کرده بود، در جایش جا‌به‌جا شد و به دودی که از کاپوت ماشین روبه‌رویش به هوا برخاسته بود، چشم دوخت. سپس، نگاهی به چهره‌ی خون‌آلود دو افسر پلیس انداخت و لـ*ـب زد:
- مثلا می‌خواستی خیلی شلوغش نکنی.
میگل، پوزخندی زد و در حین آن که دنده عقب می‌گرفت تا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Delvin22 و 6 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
« ورشو، لهستان »
چیزی تا غروب خورشید باقی نمانده بود که در مقابل دروازه‌ی فلزی یک باغ ده هکتاری، از حرکت ایستادند. تابش مستقیم نور بر روی میله‌های خمیده‌‌ی درب، رنگ طلایی آن‌ها را به رخ کشیده و شاخه‌های تیغ‌دار پیچک‌ از داخل باغ، در لابه‌لای گلبرگ‌های فلزی تاج دروازه، پیچ خورده بودند. فضای غریبانه‌ی آن‌جا، آکنده از بوی مطبوع خاک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Delvin22 و 5 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
ایتن، انگشتان کشیده‌اش را به دور او حلقه کرد و ضربه‌‌ی آرامی به کتفش زد. پس از چند ثانیه‌‌ی کوتاه، از میگل فاصله گرفت و نگاهش را بر روی اجزای صورت او، چرخاند.
- انتظار نداشتم که این‌جا ببینمت.
- با خودم گفتم که حتما حوصله‌ت توی این قبرستون دور افتاده سر رفته!
میگل، اشاره‌ای به پنجره‌ی پشت سرش کرد و ادامه داد:
- اما در هر صورت یه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Delvin22 و 4 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا