- عضویت
- 13/12/23
- ارسال ها
- 163
- امتیاز واکنش
- 1,101
- امتیاز
- 118
- زمان حضور
- 1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
حال و هوای خانه در آن روز ابری، مثل قبرستان بیروح و دلگیر بود؛ قبرستانی که بیش از صد سال قدمت داشت. دومینیکا، پالتوی فلانل¹ طوسی رنگش را روی آرنجش انداخت و در حالی که از آشپزخانه خارج میشد، به گچکاریهای مورب سقف اتاق نشیمن، چشم دوخت.
- صاحبخونه میگفت که اینجا رو توی سال ۱۸۹۱ ساختن؛ یهجورایی مثل میراث خانوادگی...
- صاحبخونه میگفت که اینجا رو توی سال ۱۸۹۱ ساختن؛ یهجورایی مثل میراث خانوادگی...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com