خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
« منطقه‌ی مرزی کالینینگراد، لهستان »
از میان چاله‌های پر از آب میان جنگل عبور کرد و خودش را به نزدیک‌ترین درخت کاج رساند. روی زمین گل‌آلود زیر پایش زانو زد، نقابش را بالا کشید و به آسمان مه‌آلود شب، چشم دوخت. قطرات باران، بی‌محابا بر روی صورتش جاری شدند و در همان حال، صدای خوفناک رعد و برق در گوشش پیچید.
به آرامی سرش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Delvin22 و 3 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
هنوز از برجک نگهبانی دور نشده بود که با بلند شدن صدای زنگ آژیر، از حرکت ایستاد و سراسیمه، نگاهی به اطرافش انداخت. دستش را روی هندزفری‌اش گذاشت و صدا زد:
- بتا؟ کجایید؟ چیپ رو پیدا کردید؟
صدای ناواضحی از آن طرف خط، بلند شد.
- ما... مرکزی...آل‍... .
- فورا بیاید بیرون. می‌شنوی بتا؟ بیاید بیرون.
در همین لحظه، خش‌خش خط تماسشان در بین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Delvin22 و 3 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
دومینیکا، هم‌زمان با عوض کردن خشاب اسلحه‌اش، به لندروور‌هایی که در نزدیکی دروازه‌ی ورودی پایگاه قرار داشتند، اشاره کرد و گفت:
- من رو پوشش بده.
میگل، سرش را تکان داد و در حالی که به طرف سربازان اطراف جایگاه استقرار ماشین‌ها تیراندازی می‌کرد، جواب داد:
- هوات رو دارم.
دومینیکا، به سرعت از جایش برخاست و به طرف نزدیک‌ترین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Delvin22 و 3 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
« روستوک، آلمان شرقی، ۱۹۸۸ »
گروهبان، دستش را بالا آورد و با اشاره به سربازانی که در مقابل تیرک‌های چوبی صف کشیده بودند، فریاد زد:
- آماده!
سربازان سیاه‌پوش به محض شنیدن دستور، اسلحه‌هایشان را بالا آوردند و پنج زندانی مقابل خود را که به تیرک‌ها بسته شده بودند، نشانه گرفتند.
سلستینو، بر بالای ایوان ایستگاه نظامی ایستاده...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Delvin22 و 3 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
میگل، دستش را از لبه‌ی کاپوت ماشین برداشت و در حالی که عرق روی پیشانی‌اش را پاک می‌کرد، صدایش را بالا برد.
- استارت بزن.
دومینیکا برای چندمین بار، سیم‌های برق را به هم پیچید و پس از شنیدن صدای قژقژ گوش‌خراش ماشین، رهایشان کرد. از جایش بلند شد و درب را محکم کوبید.
- فایده نداره.
میگل، سرش را تکان داد و انگشتان روغنی‌اش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Delvin22 و 3 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
یک سنگ سیاه و بزرگ بر روی س*ی*نه‌اش سنگینی می‌کرد؛ چه بهتر! لااقل دیگر توهمی باقی نمانده، همه چیز مانند روز روشن است و حال می‌داند که امروز و فردا، دستش از تابوتش بیرون خواهد ماند!
دومینیکا با دیدن چهره‌‌ی درهم رفته‌‌ی او، گوشه‌ی لبانش را به دندان گرفت و قدم‌هایش را با قدم‌های کوتاه میگل، هماهنگ کرد. لابد باز هم آن حس تعهدی که نسبت به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Delvin22 و 3 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
بار دیگر، قاب مه‌آلود آسمان با غرشی برق‌آسا، شکست. اولین قطره‌ی باران که بر روی گونه‌اش فرود آمد، دستش را بالا آورد و رد نمناک آن را لمس کرد. هنوز قدمی برنداشته بود که صدای کم‌جان دومینیکا، در گوشش پیچید.
- به خاطر تو نبود؛ به خاطر خودم اومدم.
سرش را چرخاند و به صورت دخترک که از دوده‌های آتش چرک‌مور شده بود، خیره شد. دومینیکا،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Delvin22 و 3 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
هنوز ضامن آن را لمس نکرده بود که در حصار بازوان محکم پسر، حبس شد. میگل، چانه‌اش را روی شانه‌ی او گذاشت و زمزمه کرد:
- کار احمقانه‌ای نکن.
دومینیکا، در حالی که بر روی زمین گل‌آلود نیم‌خیز مانده بود، انگشتانش را روی بازوی او گذاشت و فشارش داد.
- این مسیر دیگه امن نیست.
- هوم، تو که نترسیدی؟
ابروهایش را درهم گره زد و ناخن‌های تیزش را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Delvin22 و 3 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
میگل، به محض نزدیک‌تر شدن لندروور، چهار انگشتش را بالا آورد و سرش را تکان داد. با پایین آمدن آخرین انگشت و پایان شمارش معکوسش، هردو از جا پریدند. در حالی که به طرف ماشین تیراندازی می‌کردند، از حصار درختان جنگل، بیرون آمدند و وارد جاده شدند. با اصابت گلوله‌ای بر روی پیشانی راننده، مسیر ماشین منحرف شد و سربازان داخل آن، به تکاپو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Delvin22 و 3 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
با تردید، سرش را تکان داد و به روبه‌رویش خیره شد. دومینیکا بدون معطلی، از ماشین پیاده شد و اسلحه‌اش را روی صندلی‌ رها کرد. پس از بستن درب ماشین، به طرف دروازه‌ی ورودی پایگاه قدم برداشت و در فاصله‌ی چند متری از آن، ایستاد. طولی نکشید که نور پروژکتور برج‌های نگهبانی چشمش را زد و سرتاپایش، از نقاط سرخ رنگ لیزر پوشیده شد. در همان حال،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، SelmA، Delvin22 و 4 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا