خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
خنده‌دار بود؛ گویا حقیقت، به آینه‌ای می‌مانست که از آسمان به زمین افتاده و هزار تکه شده است. حال، هرکدام تکه‌ای از آینه را برداشتند و خود را در آن می‌نگریستند؛ با این تصور که تمام این حقیقت هزار تکه، تنها در نزد خودشان است!
ذهن معامله‌گر دومینیکا، می‌دانست که باید بجنگد؛ هرچند که از جنگیدن خسته شده باشد، چاره‌ای نداشت تا پایان این قصه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: Tiralin، YeGaNeH، daryam1 و 5 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
راهروی منتهی به ایوان اصلی، فاصله‌ی چندانی با میدان جنگ در طبقات پایین نداشت؛ فقط از روی خوش‌شانسی بود که تا به حال، به این قسمت عمارت هجوم نیاورده بودند که آن هم به زودی، تحقق پیدا می‌کرد. به قدم‌هایش سرعت بخشید و برای فرار از درگیری‌‌های احتمالی در مسیرهای اصلی عمارت، راه کتابخانه را در پیش گرفت. حق با دومینیکا بود؛ هیچ‌کدام از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: Tiralin، YeGaNeH، daryam1 و 5 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
- بذار شانسم رو امتحان کنم.
صدای قهقهه‌اش، به هوا برخاست و در میان درختان باغ مه‌آلود اطرافشان، طنین انداخت. پس از چند ثانیه‌‌ی کوتاه، ناگهان ساکت شد و با جدیت، جواب داد:
- فکر می‌کنی با وقت‌کشی کردن می‌تونی از این مخمصه فرار کنی؟
به ساختمان پشت سرش اشاره کرد و با لبخند مرموزی، اضافه کرد:
- هیچ‌کس اون‌جا زنده نمونده که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: Tiralin، YeGaNeH، daryam1 و 4 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
بدون توجه به خون جاری زیر پایش، در کنار میگل زانو زد و با صدای لرزانی، نامش را زمزمه کرد. به زخم عمیقی که بر روی کتف چپ پسر خودنمایی می‌کرد، چشم دوخت و لـ*ـب‌هایش را گزید. این، یکی از همان احتمالات غیرقابل تحمل در میان میدان جنگ بود که به آن دچار شده بودند. میگل، پلک‌هایش را روی هم فشرد و با صدای تحلیل‌ رفته‌ای گفت:
- کمک کن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: Tiralin، YeGaNeH، daryam1 و 5 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
« سه روز بعد »
شهر بوی مرگ می‌داد؛ بدون آن که خونی بر روی زمینش ریخته شده باشد! این، یک کابوس مشترک بین تمام آدم‌های دنیا بود؛ کابوسی که در عرض یک ماه، جهان را به زانو درآورده و هنوز هم غیرقابل باور است. لاورنتی، ماسکش را پایین کشید و از جایش برخاست. خیره به منظره‌ی خاکستری پشت پنجره، لـ*ـب زد:
- کی فکرش رو می‌کرد که مسکو تبدیل به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: Tiralin، YeGaNeH، Essence و 4 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
از پوزخند تمسخرآمیزی که بر روی لـ*ـب‌های پارتنر سابقش نقش بسته بود، نفرت داشت. خودش هم به کلماتی که از دهانش بیرون آمده بودند، اعتقادی نداشت اما می‌دانست که در یک جنگ اشتباه، می‌بایست سلاح درست را انتخاب کند؛ این را در خانه‌ی مافیا و در کنار میگل آموخته بود.
با تقه‌ای که به درب اتاق خورد، دستی بر روی یقه‌ی پیراهنش کشید و به طرف آن برگشت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • عالی
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: Tiralin، YeGaNeH، Essence و 4 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
با قدم‌های بلند، از ساختمان اصلی بیرون رفت و بی‌توجه به مأموران اندکی که برای چک کردن دمای بدن متقاضیان ورود به سازمان در مقابل درب اصلی صف کشیده بودند، از محوطه دور شد. نگاهی به ساعت مچی‌اش انداخت و ماسکش را بر روی تیغه‌ی بینی‌اش محکم‌تر کرد. در شلوغ‌ترین ساعت روز، هیچ اثری از تردد مردم در خیابان نیکولاسکایا به چشم نمی‌خورد؛ در یک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: Tiralin، YeGaNeH، Essence و 4 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
دومینیکا، با اکراه بر روی کاناپه نشست، پا روی پا انداخت و زمزمه‌وار گفت:
- به نظر سرت شلوغه... .
با نگاهش، به جعبه‌های پر از کاغذ کنار پای ونتسل اشاره کرد و جمله‌اش را تکمیل نمود.
- پس بهتره خیلی وقت هم رو نگیریم.
پره‌های زمخت بینی ونتسل به واسطه‌ی بازدم عمیقش، باز و بسته شدند. درحالی که دستانش را بر روی سـ*ـینه‌اش گره می‌زد، هیکل...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: Tiralin، YeGaNeH، Essence و 4 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
تمام مسیر باقی‌مانده تا خارج از مرکز شهر، در سکوت سپری شد. ونتسل از آن دسته آدم‌هایی نبود که حرف‌های زیادی برای گفتن داشته باشد و بلعکس معتقد بود که ساکت ماندن، امن‌تر است؛ البته که برای دومینیکا، چنین چیزی مانند آن بود که خداوند یک نگاه دوباره به او انداخته باشد. هنوز وقتی چشمانش را می‌بست، وراجی‌های بی‌پایان میگل را می‌شنید؛ او...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، YeGaNeH، Essence و 4 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
پس از قرار گرفتن دستان زمخت ونتسل بر روی صفحه، چراغ چشمک‌زن بالای سرشان سبز شد و آسانسور شروع به حرکت کرد. دومینیکا، چشم از حروف روی صفحه نمایش شیشه‌ای مقابلش گرفت و زمزمه‌وار گفت:
- یه سور به فیلم‌های هالیوودی زدید!
گلویش را صاف کرد و با صدای بلندتری، پرسید:
- تو هم این‌جا زندگی می‌کنی؟
ونتسل، نگاه مختصری نثارش کرد و سرش را تکان داد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، YeGaNeH، Essence و 2 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا