خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
دومینیکا، به مسیر رفتن او خیره مانده بود. نام خودش را می‌گذاشت میزبان؟! حتی به خودش زحمت نداد تا در ابراز خوش‌حالی از اولین دیدارشان، مبالغه به خرج دهد! اگر هرکدام از آن دو احمق نفرت‌انگیز جویای حالش می‌شدند که البته، از شعور نداشته‌شان بعید بود، می‌دانست چه جوابی بدهد:« البته، آره، عالیم! ولی احساس می‌کنم که دارم نصف میشم! » این را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Tiralin، Delvin22 و 4 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
در تـ*ـخت خواب، به چپ و راست می‌غلتید و تنها، بی‌خوابی با او بیدار بود. کمی پس از رفتن میگل، آن مرد قد کوتاه که لوکا صدایش می‌زدند، از راه رسید و او را به یکی از اتاق‌های مهمان در طبقه‌ی دوم، دعوت کرد؛ اتاقی با کاغذ دیواری برجسته‌ی طلایی، آینه‌ای تمام قد در روبه‌روی تـ*ـخت، کمدهای ویکتوریایی و یک قالیچه‌‌ی دستباف ایرانی. به راحتی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Tiralin، Delvin22 و 5 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
دختر جوان با تردید نهفته در چشمانش، به درب چوبی نگاه کرد و جواب داد:
- فکر می‌کنم که باید به تـ*ـخت خوابم برگردم.
لبانش را با لبخندی مصنوعی، آراست و افزود:
- از هم‌صحبتی با شما لـ*ـذت بردم آقا؛ شب... .
ایتن، دستی به هلال ابرویش کشید و در میان حرفش پرید.
- به این زودی خسته شدی؟ اما من کوتاه‌ترین راه رو برای رسیدن به خواسته‌ات...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، YeGaNeH، Delvin22 و 5 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
این که همه چیز طبق روال همیشگی‌اش پیش می‌رفت، خود یک فاجعه بزرگ محسوب میشد. خب، آدم همیشه می‌داند که جاهای دیگری هم هست ولی از جایش تکان نمی‌خورد و در همان حالی که هست، می‌مانَد.
دومینیکا، به صندلی فلزی‌اش تکیه زده بود و از بالای ایوان، به محوطه‌‌ی خصوصی عمارت نگاه می‌کرد. در همین حال پا روی پا انداخت، جام بلورین درون دستش را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Tiralin، Essence و 4 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
همین، کافی بود تا با غلبه بر میل باطنی‌اش، امواج ناخوانده‌ی نگرانی در وجودش سرازیر شوند. مطمئنا آن مردک ایتالیایی، برای تلافی چکیدن آب از سر و رویش، زخم گلوله‌ی میگل را هدف گرفته بود.
می‌خواست به طرف پله‌ها برود که میگل، لبخند شیطنت‌آمیزی بر روی لـ*ـبش نشاند و با کمک ایتن، از جایش برخاست؛ گویا هرگز اتفاقی نیفتاده است...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Tiralin، Essence و 4 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
کریسانتا نیم نگاهی به دستان قفل شده‌ی آن دو انداخت و از میگل فاصله گرفت. دستی به یقه‌ی پیراهنش کشید و گفت:
- تا کی این‌جا می‌مونی؟
- چه جوابی بدم که ناراحتت کنه؟
- بگو که برای همیشه این‌جایی!
میگل، خندید و نگاهش را از پوزخند تلخی که بر روی لـ*ـب‌های دومینیکا نقش بسته بود، گرفت. دستش را رها کرد و رو به کریسانتا گفت:
- یک هفته شاید هم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Tiralin، Essence و 3 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
دومینیکا بدون آن که حرفی بزند، اخم ظریفی بر روی پیشانی‌اش نشاند و در سکوت، به تقلاهای بی‌سرانجام مرد، چشم دوخت. با آن هیکل ریزنقش، به راحتی نمی‌توانست از زیر دستان تنومند بادیگاردها، قسر در برود.
میگل، از پله‌ها پایین رفت و با چند قدم بلند، خودش را به ایتن که بر روی صندلی کنار استخر نشسته بود، رساند. دومینیکا، به آرامی او را دنبال...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Tiralin، Essence و 3 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
خودش هم می‌دانست که عجز نهفته در کلماتش، آخرین چیزی است که می‌تواند دل افراد حاضر در محوطه را به درد بیاورد؛ هرکدام از آن‌ها به نوعی در شکنجه دادن اطرافیان خود، نابغه بودند.
بادیگارد‌ها با خونسردی، تقلای او را نادیده گرفتند و به آرامی، مخزنی پر از دوغاب سیمان را در قالب‌های کفش، خالی کردند؛ تا پایان شب، یکی از محبوب‌ترین خاطرات ایتن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، YeGaNeH، Essence و 3 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
خبر جدید، این که همه‌چیز به طرز خفه‌کننده‌ای، پوچ و بیهوده به نظر می‌رسید؛ انتظاری هم نداشت که در آخرین ساعت‌های اقامتش در عمارت شیاطین، اوضاع تغییر کند. بعد از آن رسوایی احمقانه و شام غریبانه، ترجیح می‌داد تا در اتاق بماند و نسبت به سر و صداهای اطرافش، بی‌اعتنا باشد؛ دیگر مهم نبود که آن بیرون، سر می‌بُرند یا ارواح مردگانشان را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، YeGaNeH، Essence و 4 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
163
امتیاز واکنش
1,101
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 53 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
نگاهی به سرتاسر راهروی خالی مقابلش انداخت و بی‌سر و صدا، به طرف انتهای آن قدم برداشت. انگشتان یخ‌زده‌اش را بر روی دستگیره‌‌ی درب اتاق گذاشت و کلید را چرخاند. پنج روز از انتقال سیستم اداری سازمان به این ساختمان جدید، می‌گذشت و بسیاری از اتاق‌ها، چیدمان درستی نداشتند.
نگاهش را از جعبه‌هایی که دورتادور اتاق را پوشانده بودند، گرفت و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Tiralin، YeGaNeH، Essence و 4 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا