- عضویت
- 13/12/23
- ارسال ها
- 164
- امتیاز واکنش
- 1,101
- امتیاز
- 138
- زمان حضور
- 1 روز 15 ساعت 22 دقیقه
نویسنده این موضوع
میگل، تکیهی دستانش را از روی صندلی برداشت و کمان ابروهایش را درهم کشید. زمانی که دیگر لبخند نمیزد، خستگی چشمهایش مشهودتر بود. چشمانی آبی و بزرگ؛ آنقدر که میشد همه چیز را از نگاهش خواند. آنها زیبا بودند؛ به طوری که پیرزنهای شهر، آرزو میکردند که ای کاش دیرتر به دنیا میآمدند!
دومینیکا، سرش را به زیر انداخت و به ناخنهای لاک...
دومینیکا، سرش را به زیر انداخت و به ناخنهای لاک...
برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.
بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸
رمان ۹۸ | دانلود رمان
نودهشتیا,بزرگترین مرجع تایپ رمان, دانلود رمان جدید,دانلود رمان عاشقانه, رمان خارجی, رمان ایرانی, دانلود رمان بدون سانسور,دانلود رمان اربابی,
roman98.com
آخرین ویرایش: