خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
156
امتیاز واکنش
1,043
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
تا جایی که می‌توانست، بر روی پنجه‌ی پایش بلند شد تا بتواند از میان نرده‌های مارپیچِ پارتیشنی که روبه‌رویشان قرار داشت، صاحب صدا را ببیند. تصور نمی‌کرد که به این سرعت، کسی به استقبالش بیاید اما طولی نکشید که قامت کشیده‌ی یک زن، وارد سالن شد و در مقابلشان ایستاد. ظرافت انـ*ـدام او با وجود بلوز کلاسیک زیتونی رنگ و دامن پلیسه‌ی کوتاهی که به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: daryam1، YeGaNeH، MaRjAn و 2 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
156
امتیاز واکنش
1,043
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
« املاک سوورف، مسکو ۲۰۲۰ »
یقه‌ی کراواتی‌ پیراهنش را گره زد و خیره به انعکاس تصویر خودش درون آینه، فریاد کشید:
- لِوین؟
با وجود تن بالای صدایش، خبری از پیشکار شصت و هفت ساله‌اش نبود. نفسش را با کلافگی به بیرون فرستاد و در حالی که کفش‌های پاشنه‌دارش را می‌پوشید، غرید:
- خرفت عوضی!
پس از برداشتن یک کیف دستی کوچک، با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: daryam1، YeGaNeH، ~MobinA~ و 2 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
156
امتیاز واکنش
1,043
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
چهره‌‌ی آرام الکساندرا به یک‌باره درهم فرو رفت و آسمان چشمانش، طوفانی شد. دیگر لازم نبود لـ*ـب‌هایش را تکان دهد؛ همه‌چیز از نگاه خصمانه‌اش مشخص بود. مگر میشد که او را ببیند و خلقش کج نشود؟ شاید اگر کمی باهوش بود، خودش را معرفی نمی‌کرد و همه‌چیز به نفع هردویشان تمام میشد. با این حال، لـ*ـب‌های براقش را از هم باز کرد و مانند همیشه، ماسک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
  • تشویق
Reactions: daryam1، YeGaNeH، -FãTéMęH- و 2 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
156
امتیاز واکنش
1,043
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
- خداوند شبان من است. محتاج به هيچ‌چيز نخواهم بود. در مرتع‌های سبز مرا می‌خواباند، به سوی آب‌های آرام هدايتم می‌كند و جان مرا تازه می‌ساز... .
صدای آرام پدر روحانی و کلمات کتاب مقدس، رفته‌رفته گنگ‌تر می‌شدند و ذهن دومینیکا، فرسخ‌ها از جایی که در آن حضور داشت، فاصله گرفته بود. در طول سه روز گذشته، به مرده‌‌ی متحرکی می‌مانست که او...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: daryam1، YeGaNeH، ~MobinA~ و 2 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
156
امتیاز واکنش
1,043
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
دومینیکا، پیش از خارج شدن از محوطه‌‌ی قبرستان خانوادگی، ماسک روی صورتش را پایین کشید و هوای مرطوب را با دست و دلبازی، مهمان ریه‌هایش کرد. ترس از ابتلا به بیماری، آخرین چیزی بود که دلش می‌خواست به آن اهمیت بدهد و اگر روزی به آن گرفتار میشد، ترجیح می‌داد که برخلاف زابکوف، خودش را حلق‌آویز کند!
هردو با قدم‌های آهسته، کاروان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: daryam1، ~MobinA~، -FãTéMęH- و 2 نفر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
156
امتیاز واکنش
1,043
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
زمانی که پلک‌هایش را گشود، دیگر اثری از الکساندرا و پسر حقه‌بازش نبود. تمام خدمتکاران، به دنبالشان رفته بودند و به جز کریل و اولگا، کسی بر روی پلکان دیده نمی‌شد.
با قدمی که به عقب برداشت، اشتیاقش به فرار از آن جهنم را در سکوت، فریاد زد. همه‌ی این جماعت به نحوی روانش را به بازی گرفته بودند و احساس می‌کرد که با خیره شدن به چشمان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، daryam1، ~MobinA~ و یک کاربر دیگر

MINERVA

دوستدار انجمن رمان ۹۸
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
13/12/23
ارسال ها
156
امتیاز واکنش
1,043
امتیاز
118
زمان حضور
1 روز 13 ساعت 17 دقیقه
نویسنده این موضوع
هم‌زمان با اتمام جمله‌اش، صدای بلند لوین در سرسرای اصلی عمارت پیچید و تمام مهمانان، به میز شام دعوت شدند. کریل، جام درون دستش را بر روی میز سنگی کنار دستش گذاشت و پیش از بقیه، به راه افتاد؛ گویا او هم از این گفت‌وگوی بیهوده، خسته شده بود.
- تا همین‌جا هم خیلی مؤدب بودم!
لادا، چشم غره‌ای نثار چهره‌‌ی بشاش او کرد و همراه با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



بـــــــرگزیده رمان کاراکال | MINERVA کاربر انجمن رمان ۹۸

 
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، -FãTéMęH- و daryam1
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا