خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون در مورد رمان؟

  • عالی

    رای: 19 95.0%
  • خوب

    رای: 1 5.0%
  • متوسط

    رای: 0 0.0%
  • بد

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    20

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
با فریادی بلند از جا بلند می‌شود. نفس‌نفس زنان به درخت مقابلش خیره می‌شود. چشمانش گشاد شده و موهای مقابل دهانش، با هر بازدم نفسش، تکان می‌خورد. کم‌کم به خود می‌آید و به جای خالی هامان نگاه می‌کند و با وحشت از جا بلند می‌شود و دور و اطرافش را نگاه می‌کند. کابوسش در ذهنش پُررنگ می‌شود و بیشتر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Tiralin، Essence و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
اخم‌های لاریسا از نگرانی درهم می‌شود و زمزمه می‌کند:
- اگه ذوب یا دودش کنم، می‌افتیم پایین.
هامان دست لاریسا را می‌گیرد:
- چیزی نمیشه، سخت‌تر از اینا رو پشت سر گذاشتیم.
لاریسا نگاهش می‌کند و لـ*ـبش را می‌جود و در دل می‌گوید:
- تو نمی‌دونی که بیشتر نگران تو هستم تا خودم.
هامان لبخندی به رویش می‌زند و در دلش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Tiralin، Essence و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای آوازی در غار می‌پیچد.
ابروهای لاریسا بالا می‌رود و متعجب به آلگونوست نگاه می‌کند. همانند مادری که برای خواباندن کودکش، لالایی می‌خواند، در حال آواز خواندن بود.
لاریسا گیج و سردرگم نگاهش بین پوزخند آلگونوست بزرگ و آلگونوست آوازخوان می‌چرخید که صدای افتادن بدنی از پشت سرش، چشمانش را درشت می‌کند و سریع...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Tiralin، Essence و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
آلبوس نفس‌نفس زنان، خنده‌اش می‌گیرد و با خنده می‌گوید:
- مَردی شدی!
چندین بار بر شانه‌ی خیس از عرق آدریان می‌کوبد و از کنارش رد می‌شود و به خدمت‌گزارش می‌گوید:
- میرم دریاچه. به جاستین خبر بده آب رو گرم کنه.
خدمت‌گزار دستانش را مقابل خود درهم قفل می‌کند و کمی خم شده و سریع برمی‌گردد و به سمت در زرشکی رنگ...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Tiralin، Sajede Khatami و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
آب دهانش را قورت می‌دهد و از سوزش ناشی از خشکی گلویش اخم می‌کند و عرق از پیشانی کنار می‌زند. نفس‌نفس می‌زند و نگاهش بین آن همه کوه نوک‌تیز به دنبال چشمه یا رودخانه‌ای می‌گردد، اما به جز کوه و تکه‌های شیشه تیز و براق، چیزی وجود نداشت.
با ناامیدی دست بر زانو گذاشته و کمی خم می‌شود. چشمانش را می‌بندد و به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Essence، Sajede Khatami و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
لاریسا تندتند سر تکان می‌دهد و پارچه را کناری گذاشته و از جا بلند می‌شود.
هامان را به سختی بلند کرده و روی کمر سفید پگاسوس می‌گذارد و خود نیز پشت سرش می‌نشیند.
پگاسوس آماده‌ی پرواز می‌شود و بال‌هایش را تکان تکان می‌دهد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Essence، Sajede Khatami و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
بالاخره درد تمام می‌شود و خون سیاه کاملا از تنش بیرون کشیده می‌شود و هامان بی‌حال چشمانش را روی یک‌دیگر می‌گذارد.
اسب پزشک عقب می‌رود و می‌گوید:
- به پری می‌گم براش دارو بیاره. خون زیادی از دست داده باید جبران بشه.
پگاسوس تشکر می‌کند و پزشک بیرون می‌رود. پگاسوس کنار لاریسا می‌ایستد و به اشک‌های او که تمامی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Tiralin، Essence و 4 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
آدریان به تَل خاکسترها نگاهی می‌اندازد و بی‌اهمیت جواب منفی می‌دهد که آلگونوست ادامه می‌دهد:
- نزدیک به بیست نفر از افرادم که فقط خاکستر ازشون باقی مونده.
ابروی آدریان بالا می‌رود و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، Tiralin، Essence و 4 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
سرش را عقب می‌کشد و با چشمان بسته‌ی لاریسا مواجه می‌شود. لبخند می‌زند و موهای روی صورتش را کنار می‌زند و برای تغییر حال او، می‌گوید:
- حموم لازمی.
چشمان لاریسا باز می‌شود و لبخند کوچکی می‌زند و می‌گوید:
- تو هم همین‌طور.
هامان چشمک می‌زند:
- حموم دو نفره؟
لاریسا خنده‌اش می‌گیرد و از جا بلند شده و می‌گوید...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: YeGaNeH، Tiralin، Essence و 4 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,932
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 46 دقیقه
نویسنده این موضوع
کنارش می‌ایستد و با نگرانی دست بر بازوی او گذاشته و به سمت صورتش خم می‌شود:
- چیزی شد؟ ببخشید، حواس...
حرفش با پاشیده شدن یک مشت آب به روی صورتش نصفه می‌ماند. هینی می‌کشد و دستانش خودکار بالا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Tiralin، Essence و 5 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا