خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون در مورد رمان؟

  • عالی

    رای: 19 95.0%
  • خوب

    رای: 1 5.0%
  • متوسط

    رای: 0 0.0%
  • بد

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    20

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
خود را بار دیگر میان درختان می‌یابد. درختانی بلند قامت با تراکم زیاد، اما هیچ موجودی در آن اطراف دیده نمی‌شود.
گیج و سردرگم پا بر روی چمن‌های زیر پایش می‌گذارد و به سمت جلو می‌رود. ما بین درختان رد می‌شود و اطراف را می‌پاید تا شاید موجودی را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Tiralin، Delvin22 و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
پادشاه آلبوس ابروهایش بالا می‌رود و با صورتی که اشتیاق زیادی از آن‌ها سرازیر است، می‌گوید:
- گرفتیش؟
آدریان صورت خود را ناراحت نشان می‌دهد و می‌گوید:...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Tiralin، Delvin22 و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
آرامیس خشکش می‌زند و بُهت زده به صورت پُر از نفرتش نگاه می‌کند.
آدریان پوزخند می‌زند و بازوی آرامیس را می‌گیرد و به سمت جلو می‌کشد. اشک آرامیس می‌چکد و با یک تصمیم، دستش را بر روی دست آدریان می‌گذارد. آدریان فریاد می‌زند و دست آرامیس را رها می‌کند.
آرامیس با گریه می‌گوید:
- ببخشید.
به سمت ایلیاد می‌چرخد و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Tiralin، Sajede Khatami و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
پادشاه آلبوس نفس عمیقی می‌کشد و می‌گوید:
- اگه موجودات دیگه باهامون متحد نشدن، مجبوریم پسرش رو پس بدیم.
آدریان با همان اخم می‌گوید:
- نباید تسلیم بشیم.
پادشاه آلبوس با اخم نگاهش می‌کند و می‌گوید:
- برای حفظ جون مردمم مجبورم تسلیم بشم.
آدریان با اخم نگاه از پادشاه می‌گیرد و می‌گوید:
- امر، امر شماست.
تعظیم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Tiralin، Sajede Khatami و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
ایلیاد سر تکان می‌دهد و با هم بلند می‌شوند و همان موقع صدای داد فردی از بیرون هر دویشان را میخکوب می‌کند:
- این‌جا چه خبره؟
آرامیس با وحشت به ایلیاد نگاه می‌کند و صدای باز شدن در اصلی زندان، آرامیس را وحشت‌زده‌تر می‌کند.
صدای نزدیک شدن پاها باعث می‌شود ایلیاد سریع آرامیس را پشت خود پنهان کند و همان موقع دو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Tiralin، Sajede Khatami و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
آرامیس متعجب و کنجکاو نگاهش می‌کند و حتی گریه و دلتنگی را نیز فراموش می‌کند.
اورسولا دست بر روی شکم آرامیس می‌گذارد و می‌گوید:
- حسش نکردید تا حالا؟
آرامیس متعجب و شگفت زده می‌گوید:
- چی رو باید حس می‌کردم؟
اورسولا با لبخند می‌گوید:
- اون نخود کوچیک تو شکمت رو.
چشمان آرامیس گرد می‌شود و ناباور دست بر دهان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Tiralin، Essence و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشمانش را می‌بندد و همانند باد به دنبالشان حرکت می‌کند. از جنگل بیرون می‌زنند و بالاخره گرگی موفق می‌شود که با یک پرش ایلیاد را از اسب به پایین بی‌اندازد.
لاریسا با دیدن مکان آشنا، چشمانش درشت می‌شود. کنار قبیله‌ی سولون بودند. یعنی ایلیاد سعی داشته از دست پدرش به قلمرو انسان‌ها پناه ببره؟ یعنی آن دو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Tiralin، Essence و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
آرامیس با پوزخند می‌گوید:
- اگه آماده نباشم، می‌زاری زنده بمونم؟
زن لبخند می‌زند و می‌گوید:
- هیچ راهی برای زنده موندنت نیست.
آرامیس چشمانش را می‌بندد و می‌گوید:
- زود تمومش کن.
زن نوزاد را در آ*غو*ش گرفته و بلند می‌شود و می‌گوید:
- خداحافظ آرامیس.
و شمشیرش را در قلب او فرو می‌کند.
لاریسا دستانش را مقابل...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Tiralin، daryam1 و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای ضعیفش را می‌شنود:
- دوتاشون رو کشتن. پدر و مادرم رو کشتن، اون هم به خاطر من.
سر از شانه‌ی هامان جدا می‌کند و با گریه ادامه می‌دهد:
- برای محافظت از من خودشون رو فدا کردن، اگه من نبودم، اگه من نبودم...
هامان سریع صورتش را با دستانش قاب می‌گیرد و می‌گوید:
- مطمئن باش حاضر نبودن در عوض جونشون تو رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Tiralin، daryam1 و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
هوا تاریک و جنگل در سیاهی مطلق فرو رفته است. صدای هوهوی جغدان و جیرجیر جیرجیرک‌ها سکوت سنگین فضا را می‌شکند. در میان درختان بلند، صدای سوختن هیزم‌های درون چاله‌ی کوچک، صدای آن‌ها را همراهی می‌کند.
لاریسا کناری نشسته و نگاهش به آتش است و نگاه هامان به او دوخته شده، اویی که تمام این مدت سکوت اختیار کرده و غم...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Tiralin، Sajede Khatami و 5 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا