خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون در مورد رمان؟

  • عالی

    رای: 19 95.0%
  • خوب

    رای: 1 5.0%
  • متوسط

    رای: 0 0.0%
  • بد

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    20

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
پگاسوس سر به سمت لاریسا می‌چرخاند و صورت پُر از شگفتی‌‌اش باعث لبخندش می‌شود.
لاریسا با دیدن توجه‌ی او، سریع می‌گوید:
- همیشه می‌تونی به شکل انسان دربیای؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Essence، Tiralin و 4 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
ابر‌های پنبه‌ای زیر نور درخشان قصر، گویی پشتشان چراغی روشن مانده و ستاره‌ها با تراکم بالا، لابه‌لای آن‌ها خودی نشان می‌دادند.
لاریسا با شگفتی زمزمه می‌کند:
- شگفت‌انگیزه!
هامان دست دور شانه‌ی او انداخته و او را به خود نزدیک می‌کند.
لاریسا سر بر بازوی او تکیه می‌دهد و لبخند می‌زند و از آن سکوت و زیبایی، غرق...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Essence، Tiralin و 5 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
پگاسوس به محض رفتن لاریسا، به سمت سربازانش می‌چرخد و با اخم و جدیت مقابلشان می‌ایستد و با خشم فریاد می‌زند:
- چرا تنتون می‌‌لرزه؟ این ترس تو چشماتون برای چیه؟
سرباز‌ها تماما شرمنده سر به زیر می‌برند و پگاسوس بار دیگر فریاد می‌زند:
- ما تموم زندگیمون منتظر همچین روزی بودیم. برای همچین روزی شب و روز تمرین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Essence، Tiralin و 3 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
این‌بار لاریسا جوابی که می‌خواهد را به او ارزانی می‌دهد:
- من دختر آرامیسم، دختر زنی که تو غار به ناحق کشتیش‌.
چشمان ریز شده‌ی متیس، کم‌کم گرد می‌شود و با تعجب زمزمه می‌کند:
- اون نوزاد مرده؟
مردمک‌هایش می‌لرزند و زمزمه‌اش این‌بار بلندتر است:
- چطور ممکنه؟
لاریسا یک قدم به جلو برمی‌دارد که بازویش توسط...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • تشویق
Reactions: YeGaNeH، Essence، Tiralin و 4 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
لاریسا پوزخند می‌زند:
- تو و عشق؟
متیس نوک تیز شمشیرش را روی زمین می‌کشد و نگاهش را نیز به زمین می‌دهد و می‌گوید:
- به خاطر عشق نفرین شدم.
سر بلند کرده و نگاهش را به لاریسا می‌دهد:
- برای این که کنارش باشم، از خودم و خانوادم گذشتم. هرکاری گفت انجام دادم. شدم قاتل دست‌آموزش.
پوزخند زد و با صدایی که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Essence، ~MobinA~ و 3 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
خود را با بدبختی به لبه‌ی تـ*ـخت می‌رساند، اما دستی بر شانه‌اش قرار می‌گیرد و او خوب می‌داند متعلق به چه کسی است! پس با غضب و گویی چیز کثیفی به او خورده باشد، خود را عقب می‌کشد. دست ادریان در هوا می‌ماند و ابرویش بالا می‌رود. دست خود را عقب می‌کشد و اخم ریزی می‌کند. حس می‌کند به غرورش برخورده و همان‌طور...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Essence، ~MobinA~ و 4 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
پاهای خونینش روی زمین کشیده می‌شد و به خاطر خون‌های لَزِج، سنگ‌ریزه‌ها و خاک به آن‌ها چسبیده بود. دو مرد گرگینه قوی هیکل، به راحتی با یک دست خود زیر بازوی او را گرفته و از پله‌های ورودی قصر اربوس بالا می‌رفتند.
سردسته‌ی آن‌ها جلوتر از آن‌ها از پله‌ها بالا می‌رفت. سر بدون مویش زیر نور آفتاب برق می‌زد،...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: YeGaNeH، Essence، Tiralin و 3 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
این سکوت را دیگر جایز ندانست و دستانش را بر روی دسته‌های تـ*ـخت خود قرار داده و با صدایی رسا می‌گوید:
- شنیدم تونستی اون جادوگر نفرین شده رو بکشی.
لاریسا پوزخند می‌زند و همان‌طور به سکوتش ادامه می‌دهد.
آلبوس دیگر نمی‌داند چه بگوید و با نگاهش دست به دامان آتاماس می‌شود.
آتاماس نگاهش را به لاریسا می‌دهد:
- خیلی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • عالی
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH، Tiralin، daryam1 و 2 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
وسط درختان بلند قامت درون محوطه‌‌ی قصر می‌ایستد و دور و اطرافش را نگاهی انداخته و نفس عمیقی می‌کشد.
چشمانش را بسته و دستانش را کمی بالا می‌آورد. زمزمه می‌کند:
- تمرکز کن، تمرکز...
به هر دو نیرویش تمرکز می‌کند و سعی می‌کند هر دویشان را استفاده کند، ولی با باز شدن چشمانش، تنها دو‌ گوی سیاه در دستانش می‌بیند...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MaRjAn، YeGaNeH و ~MobinA~

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
زمین زیر پای دیوها به لرزه می‌افتد و چمن‌های زرد و خشکیده دشت بزرگ، زیر پاهای بزرگشان لِه و خورد می‌شود‌.
گرگینه‌ی سفید و بزرگ خط مقدم افرادش ایستاده و چشمان نافذ سبزش به لشکر سرزمین نور دوخته می‌شود. آفتاب با قدرت در بالاترین نقطه‌ی آسمان خودی نشان می‌دهد و عرق روی سر و صورت تمامی موجودات نشان از گرمای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: MaRjAn، YeGaNeH و ~MobinA~
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا