خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون در مورد رمان؟

  • عالی

    رای: 19 95.0%
  • خوب

    رای: 1 5.0%
  • متوسط

    رای: 0 0.0%
  • بد

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    20

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,925
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
کاترینا از پله‌ها پایین آمد و با اخم و خشم گفت:
- تو مستحق مرگی. باید به سربازها خبر بدیم.
به سمت دختری برمی‌گردد و می‌گوید:
- برو به قصر و این...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Sajede Khatami، Tiralin، Fatima_sh و 15 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,925
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
هامان اخم می‌کند. لاریسا ارزشش چه قدر بود؟ با خشم گفت:
- چطوری بریم تو؟
پارسیس دستش را کشید و وارد کوچه کناری شدند و کنار در کوچکی ایستادند. پارسیس دستش برای در زدن بالا آمد. هامان با تعجب دستش را گرفت و گفت:
- چیکار می‌کنی؟
پارسیس با اخم گفت:
- به من اعتماد کن.
هامان با تردید دستش را رها کرد. هنوز به او...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Sajede Khatami، Tiralin، Fatima_sh و 15 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,925
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارسیس را کنار می‌زند و به سمت خانه آتش گرفته می‌دود. از پشت شعله‌‌های برافروخته لاریسا سراسر خونی را می‌بیند. چشمانش گرد می‌شود و فریاد می‌زند:
- لاریسا.
لاریسا به سمتش می‌چرخد. چشمان سیاهش هامان را بار دیگر شوکه می‌کند. نه این‌بار دیگر نه. دیر رسیده بود و حالا او دیگر لاریسای او نبود. باید او را نجات...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sajede Khatami، Tiralin، Fatima_sh و 14 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,925
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
با حس دستانی که بر روی صورتش کشیده می‌شد، لای پلک‌هایش از هم باز شدند و با یک دختربچه روبه‌رو شد. صورتش پر بود از کک و مک. صورتی دایره‌ای و موهایی عسلی داشت. لبخند بزرگش باعث شد چال‌های گونه‌اش نمایان شود و با لحنی شیرین گفت:
- بیدار شدی.
لاریسا به روی دختر شیرین روبه‌رویش لبخند زد و گفت:
- بله.
صدای...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sajede Khatami، Tiralin، Fatima_sh و 14 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,925
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
هامان لبخند می‌زند و بار دیگر دستش را می‌گیرد:
- هیچ‌وقت به من صدمه نمی‌زنه. فرصتش رو داشت، ولی این‌کار رو نکرد.
لاریسا دردمند گفت:
- من خطرناکم هامان. باید برم.
هامان اخم می‌کند و می‌گوید:
- بدون من کجا بری؟ حق نداری تنهایی جایی بری.
لاریسا اشکش چکید و گفت:
- می‌ترسم هامان.
هامان او را به طرف خود می‌کشد و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sajede Khatami، Tiralin، Fatima_sh و 14 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,925
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
ده سال بعد:
یک سالن بزرگ سنگی با سقفی گنبدی شکل، ریشه‌های خشکیده‌ای که از سقف آویزان بودند، اولین چیزی بود که به چشم می‌آمد.
لاریسا مداوم ما بین میزهای دراز در رفت و آمد بود. بوی توت‌های تازه با دانه‌های له‌ شده یکی شده و در بینیش پیچیده بود.
با صدای خانم لورن سریع از میز جدا شده و به سمتش قدم تند می‌کند و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sajede Khatami، Tiralin، Fatima_sh و 14 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,925
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
هم زمان به سمت یکدیگر قدم برداشتند و دستانشان پیچک‌وار دور یکدیگر حلقه شد و لاریسا نفس عمیقی کشید و از او جدا شد. هامان با لبخند گفت:
- امروز چه خبر بود؟
لاریسا نگاهش در صورتش چرخید. صورتش هنوز مانند کودکی‌اش بود، اما جاافتاده‌تر و جذاب‌تر شده بود؛ یک مرد جوان بیست و شش ساله.
شانه بالا انداخت و جوابش را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sajede Khatami، Tiralin، Fatima_sh و 14 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,925
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
گرگ وحشی با پوزه‌ای نیمه‌باز طوری که انگار به غذایش زل زده است، به او خیره شده بود. نگاه ترسیده لاریسا به روی دندان‌های بزرگ و براقش نشست. تا به حال یک گرگینه در حالت گرگ را از نزدیک ندیده بود. می‌گفتند آن‌ها خیلی وحشی هستند و بدون هیچ رحمی تن قربانی خود را تکه تکه می‌کنند.
در این زمان لاریسا بیشتر نگران...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sajede Khatami، Tiralin، Fatima_sh و 13 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,925
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
لاریسا به طور عجیبی لبخند می‌زند و می‌گوید:
- دوست داری برگرده؟
هامان چشمانش گرد می‌شود. تا حالا لبخند بر لبان آن روی لاریسا را ندیده بود. چشمان سیاهش بسته می‌شود و دو ثانیه بعد یک‌دفعه باز می‌شود و حال چشمان خاکستری زیبای لاریسا مقابل دیدگانش قرار می‌گیرد. هامان سریع او را به سمت خود می‌کشد و سفت او را...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sajede Khatami، Tiralin، Fatima_sh و 13 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,347
امتیاز واکنش
15,925
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 23 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرد بدون توجه به حرف‌هایش او را از سلول بیرون کشید و در راهرو باریک به دنبال خود کشاند. به پله‌هایی رسیدند و از آن‌ها بالا رفتند. ریتا در اصل به دنبال او کشیده می‌شد. حتی توان تکان دادن پایش را نیز نداشت. بیشتر مسیر، پایش بر روی زمین کشیده می‌شد. از راهرویی گذشتند و بعد بالا رفتن از سه پله، دری به واسطه...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sajede Khatami، Tiralin، Fatima_sh و 13 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا