خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون در مورد رمان؟

  • عالی

    رای: 19 95.0%
  • خوب

    رای: 1 5.0%
  • متوسط

    رای: 0 0.0%
  • بد

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    20

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشمان همگان دیگر همانند یک گردو شده بود. نمی‌توانستند همچین پیشگویی را قبول کنند. یعنی ممکن است دختری دارای همچین قدرتی باشد که جهان را نابود کند؟
اِربوس می‌گوید:
- خود منم اولین بار که شنیدم قبول نکردم، ولی تو این دنیای پر از سحر و جادو، هیچ چیزی بعید نیست دوستان.
خون‌آشام جرات کرده و سوالی می‌پرسد:
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • ناراحت
Reactions: Mystery، daryam1، Sajede Khatami و 21 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
موهایش را پشت گوشش زد و جواب داد:
- از قبیله سولون.
ابروهای مرد بالا رفته و می‌گوید:
- تو رو هم تبعید کردند؟
لاریسا آرام سرش را تکان می‌دهد. می‌ترسید با فهمیدن این موضوع او را رها کند و برود. با حرف مرد ترسش آب شد و لبخند جای آن را گرفت:
- سولون دیوونه‌ست. چطور تونسته یه دختر بچه رو تبعید کنه؟ نگران نباش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • ناراحت
Reactions: Mystery، daryam1، Sajede Khatami و 21 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
نگاهی در اطراف می‌اندازد. یک کمد چوبی در روبه‌رویش قرار گرفته بود که چندین ظرف سفالی و چوبی بر روی آن قرار گرفته بود.
یک میز و صندلی چوبی نیز در وسط کلبه قرار داشت که بر روی آن چند نان بر روی یک پارچه سفید قرار گرفته بود. دود بلند شده از نان، نشان می‌داد که تازه از تنور بیرون آمده و داغ داغ است.
آب دهانش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Mystery، daryam1، Sajede Khatami و 21 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
خورشید در بالاترین نقطه ممکنه، در دل آسمان خودنمایی می‌کرد و گرمای خود را به سمت زمین می‌فرستاد.
لاریسا بر روی اسب نشسته و به لطف درختان انبوه از گرمای خورشید در امان مانده بود. کمی احساس گرسنگی و خستگی می‌کرد. دو روز در راه بودند و او دیگر از این وضعیت خسته شده بود. پس کی قرار بود به آن قبیله برسند؟
نگاهش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Mystery، Sajede Khatami، Tiralin و 18 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
چه راحت اعتماد و امید یک دختر بچه را درهم شکسته و عین خیالش نبود.
زن نگاهش سمت او چرخید و چشمانش درخشید. به سمتش قدم برداشت و ناخن بلندش را زیر چانه لاریسا گذاشت و سرش را بالاتر آورد. لاریسا با نفرت نگاهش کرد. از آن زن نفرت پیدا کرده بود. از همه انسان‌های عالم نفرت داشت. از همه انسان‌هایی که به راحتی از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Mystery، Sajede Khatami، Tiralin و 17 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
بلند و با صلابت گفت:
- درود بر پادشاه آلبوس.
پادشاه سرش را با غرور تکان می‌دهد و دستانش را بر روی دسته‌های تـ*ـخت می‌گذارد. موهای سفیدش تا زیر گردنش می‌رسید و لباس طلایی‌اش کاملا مناسب یک پادشاه مقتدر بود. تاجی بزرگ و طلایی با سنگ‌هایی قرمز رنگ، بر روی سرش سنگینی می‌کرد.
سرباز...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Mystery، daryam1، Sajede Khatami و 17 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
از همان‌جا دروازه و دیوارهای بلند شهر را می‌دید. به احتمال زیاد به سادگی اجازه ورود به او نمی‌دادند. باید راهی دیگر پیدا می‌کرد. نگاهش را اطراف چرخاند و مسیرش را عوض کرد. کنار دیوار ایستاد. با دروازه فاصله داشت و نمی‌توانستند او را ببینند.
خم شد و یک آبراهه را دید، همان‌طور که حدسش را می‌زد. برای فاضلاب...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Mystery، daryam1، Sajede Khatami و 18 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
لاریسا با تمام خشمش فریاد زد:
- من کالا نیستم که بابتم می‌خوای پول بدی مردک.
مرد خشمگین یک قدم جلو آمد، اما زن برده‌فروش جلویش را گرفت و خندید:
- اجازه بدید خودم ادبش کنم.
با سرش به مردی اشاره زد. لاریسا نگاهش بر روی شلاق در دستش نشست. می‌خواستند به او شلاق بزنند؟ تنش لرزید. دست مرد بالا رفت و لاریسا از...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Mystery، daryam1، Sajede Khatami و 18 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
زیر گوش لاریسا زمزمه کرد:
- مفهومه دختر؟
لاریسا از درد سرش را آرام تکان داد. زن رهایش کرد و صاف سرجایش نشست و لبخند زد و گفت:
- خوب اسمت؟
لاریسا دستی به چانه‌اش کشید و لـ*ـب زد:
- لاریسا.
زن سرش را تکان و گفت:
- کاترینام و تو از امروز قراره برای من تو خیاط خونه کار کنی.
لاریسا بله آرامی گفت. جای تعجب داشت که...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Mystery، daryam1، Sajede Khatami و 16 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
زن او را در اتاقک انداخت. لاریسا نگاهش اطراف چرخید. مستطیل‌های کوچک نزدیک در سقف حکم هواکش را ایفا می‌کردند. یک چاله بزرگ که به وسیله یک آبراهه از آب پر شده بود و از یک آبراهه دیگر بیرون می‌رفت. دور تا دور چاله به وسیله پارچه‌های حریر سفید پوشانده شده بود. زن با لحن خشنی گفت:
- حموم که بلدی؟
لاریسا با بغض...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Mystery، daryam1، Sajede Khatami و 16 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا