خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون در مورد رمان؟

  • عالی

    رای: 19 95.0%
  • خوب

    رای: 1 5.0%
  • متوسط

    رای: 0 0.0%
  • بد

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    20

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
و خود سریع بیرون رفت. لاریسا نگاهش در اطراف چرخید. دو میز چوبی بزرگ که دو طرف اتاق مستطیل شکل را گرفته بود، پر بود از لوازمی که برای لاریسا عجیب به نظر می‌رسید. موم زنبور و روغن برایش قابل تشخیص بود. ریشه‌‌ها و برگ درختان زیادی از دیواره‌ها آویزان بودند. توت‌هایی که له شده بودند در کاسه بزرگی در مقابل زن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: daryam1، Sajede Khatami، Tiralin و 15 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
به سمت زن‌‌ها رفت و کنار آن‌‌که در حال جارو زدن بود، ایستاد. زن به سمتش چرخید. موهای بورش را مثل همه بسته بود و صورت زیادی سفیدش، توی ذوق می‌زد. کک و مک‌های زیادی بر روی صورتش نقش بسته بود. جارو را به سمت لاریسا گرفت و با اخم گفت:
- جارو بزن.
لاریسا جارو را گرفت و مشغول جارو زدن شد. حیاط پر بود از برگ‌های...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: daryam1، Sajede Khatami، Tiralin و 15 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
همه گرگ‌ها بار دیگر زوزه می‌کشند و منتظر ادامه حرف آلفایشان می‌شوند. مرد ایستاده بر روی تکه سنگ، سر بدون مویش را چرخاند و با چشمان سبز براقش همه گروهش را از نظر گذراند و دستان ماهیچه‌ای‌اش را به کمر زد و فریاد زد:
- همه‌ی جنگل رو بگردید. تموم مکان‌های اطراف رو بگردید. هیچ چیزی نباید خودش رو از بینی و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: daryam1، Sajede Khatami، Tiralin و 15 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
صدای بلندی از عقب بلند می‌شود، کسی داد می‌زد:
- صبر کن.
گرگ از حرکت می‌ایستد و ریتا چشمانش را باز می‌کند. قلبش آن‌قدر تند می‌زد که صدایش به گوشش می‌رسید. گرگ عقب رفت و سرش را پایین آورد. ریتا سریع بر روی زمین نیم‌خیز شد و نگاهش بر روی گله گرگ می‌نشیند. این‌جا چه‌خبر بود؟ ترسیده کمی عقب رفت. یک مرد میان...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sajede Khatami، Tiralin، Fatima_sh و 14 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
خسته و کوفته با لباس‌هایی که بوی بدی می‌دادند، خود را گوشه‌ای انداخت. کوچه در سیاهی فرو رفته بود و فقط صدای جیرجیرک‌ها و هوهوی جغدها شنیده می‌شد. سرش را به دیوار تکیه داد. از تشنگی و گرسنگی ضعف کرده بود.
دیگر توانی برای راه رفتن برایش نمانده بود. چگونه در این شهر بزرگ لاریسا را پیدا می‌کرد؟
آهی کشید و دستی...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: daryam1، Sajede Khatami، Tiralin و 15 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
هامان با استرس سریع گفت:
- می‌خوای با من چی‌کار کنی؟
مرد جلو آمد و یک چرم را از کمربند چرمی‌اش بیرون کشید و رو به هامان گرفت و گفت:
- این رو از کجا آوردی؟
هامان به نقشه نگاه کرد و اخم‌هایش درهم شد:
- این مال منه.
دستش را دراز می‌کند تا نقشه را بگیرد، اما مرد دستش را پس می‌کشد و تکرار می‌کند:
- این نقشه رو...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Sajede Khatami، Tiralin، Fatima_sh و 14 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
کمرش را از درد گرفته بود و نگاه بیچاره‌اش بر روی کوزه بزرگ پر از آب بود. چگونه آن را بلند کند و به داخل سالن ببرد؟ نگاهش در اطراف چرخید، اما کسی در این قسمت نبود. از یک راهرو باریک کنار در حیاط گذشته و خود را به پشت اتاقک‌ها رسانده بود. یک چاه آن‌جا قرار داشت که آب آشامیدنی کل خانه از همان‌جا تامین می‌شد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sajede Khatami، Tiralin، Fatima_sh و 14 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
کاترینا بلاخره شلاق را بر روی زمین انداخت و با قدم‌های بلند به داخل سالن برگشت. خدمتکاران بی‌تفاوت به بدن آش و لاش لاریسای بیچاره، به کارهای خود پرداختند.
لاریسا از حس حقارت و بیچارگی اشک‌هایش راه افتاد. حتی نمی‌توانست از جایش بلند شود و خود را گم و گور کند. لـ*ـبش را محکم گاز می‌گرفت تا هقش هقش بلند نشود...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Sajede Khatami، Tiralin، Fatima_sh و 14 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
واران می‌گوید:
- باید بخوری، برات خوبه.
او را مجبور می‌کند همه مایع را بنوشد. بی‌حال روی لحاف می‌افتد و بی‌هوش می‌شود. واران نگاهش در صورت عرق کرده‌اش می‌نشیند. این دختر برایش عجیب بود. موهایش، خودش، رفتارش، این استقامتش. هر کس جای او بود با این‌همه شلاق حتما می‌مرد، اما او زنده مانده بود. یک دختر قوی و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: Tiralin، Fatima_sh، YaSnA_NHT๛ و 12 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
طوری به سمت زن دوید که انگار هیچ زخمی در پشت کمرش وجود نداشت. در بین راه چاقویی از روی میز را میان دستش گرفت. زن دستش بر روی در قرار گرفت. با شنیدن صدای پا، با تعجب برگشت، اما همان‌موقع تیزی چاقو در شکمش فرو رفت و چشمان سیاه خونسردی در مقابل دیدگانش قرار گرفت. زن چشمانش درشت شد و سرش آرام به سمت پایین...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
  • جذاب
Reactions: daryam1، Sajede Khatami، Tiralin و 14 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا