خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

نظرتون در مورد رمان؟

  • عالی

    رای: 19 95.0%
  • خوب

    رای: 1 5.0%
  • متوسط

    رای: 0 0.0%
  • بد

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    20

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
به میز صبحانه زل زده بود و تمام فکرش حول دیشب می‌چرخید. تمام حرکات موجود درونش را در ذهنش مرور کرد. او خیلی خونسرد بود و ترسی در دلش نبود. به راحتی تمام آن گرگینه را به یک تُل خاکستر تبدیل کرد.
برایش عجیب بود که این‌دفعه با خواست خودش کنار رفته و او توانسته بود برگردد. چرا؟ چرا بعد از ده سال آمده و حالا به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sajede Khatami، Tiralin، Fatima_sh و 13 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
لاریسا بلاخره طاقتش طاق می‌شود و می‌پرسد:
- تو انسان نیستی، درسته؟
هلن بلاخره دست از جارو کردن برمی‌دارد و خونسرد به لاریسا نگاه می‌کند. با لبخند می‌گوید:
- تو هم انسان نیستی.
امیدی در دل لاریسا لانه می‌کند. شاید آن دختر عجیب بتواند ماهیتش را برای او بازگو کند.
هیجان‌زده می‌گوید:
- تو می‌دونی من دقیقا چیم؟...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sajede Khatami، Tiralin، Fatima_sh و 13 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
لاریسا همان‌طور که دست هامان را سفت می‌فشرد، چشمانش بر روی شمشیر در غلاف در دست هامان می‌افتد. با تعجب می‌پرسد:
- شمشیر آوردی؟
هامان شمشیر را بالا می‌آورد و لبخند می‌زند:
- برای محکم‌کاری. ممکنه باز یه حیوون به پستمون بخوره.
لاریسا لبخند بی‌رمقی می‌زند:
- خوبه که دوست پارسیس شمشیرزنی رو بهت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sajede Khatami، Tiralin، Fatima_sh و 13 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
با صدای له شدن سنگ‌ریزه‌ها زیر پاهای اشخاصی، هردو سرجایشان خشکشان می‌زند. هامان اخم می‌کند و سریع به سمت عقب می‌چرخد. سایه دو شخص در تاریکی دیده می‌شود. هامان مقابل لاریسا می‌ایستد و شمشیرش را سفت در مشتش می‌فشارد. چشمانش را ریز می‌کند و به آن دو شخص خیره می‌ماند.
لاریسا آستین پیراهن هامان را در دست...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sajede Khatami، Tiralin، Fatima_sh و 13 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
سرباز دیگری با تفریح به مبارزه آن دو نگاه می‌کرد. انگار مطمئن بود دوستش قرار است برنده شود. سرباز هامان را به روی زمین انداخت و با پوزخند به طرفش آمد که یک‌دفعه چیزی همانند برق به کمرش اثابت کرد. پاهایش در جا ایستاد و چشمانش گرد شد و با یک سرفه، خونی غلیظ از دهانش بیرون زد و در مقابل چشمان گرد شده سه نفر...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sajede Khatami، Tiralin، Fatima_sh و 13 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
کم‌کم داشتند به دیوار بلند شهر نزدیک می‌شدند. کوچه‌ها بدون هیچ جنبنده‌ای در سکوت وحشتناکی فرو رفته و کوچه‌ها در تاریکی مطلق به سر می‌بردند و فقط به واسطه نور ماه، می‌توانستند جلوی پای خود را ببیند و سایه‌ای از دیوارها قابل رؤیت بود.
با صدای پای ضعیفی بر روی دیوار کنارشان، هامان سریع به همان سمت چرخید. یک...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sajede Khatami، Fatima_sh، YaSnA_NHT๛ و 12 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
راست می‌ایستد و به برگ‌های درخت نگاه می‌کند. برگ‌ها همه به رنگ سبز بودند؛ پس این برگ از کجا آمده بود؟
صدای میو میو یک گربه از پشت سرشان، لاریسا را تکان می‌دهد. به سمت گربه می‌چرخد. یک گربه سیاه آرام آرام به سمتشان قدم برمی‌داشت و با هر قدم بزرگ و بزرگ‌تر می‌شد. لاریسا چشمانش درشت شد و یک قدم عقب رفت...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sajede Khatami، Tiralin، Fatima_sh و 13 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
لاریسا چشمانش پر از غم می‌شود. بغضی سنگین در سـ*ـینه‌اش می‌نشیند. او یکی از اعضای قلمرو تاریکی بود. قلمرویی که تمام ذکر و‌ فکرش، نابودی و ویرانگری است. او نیز یک ویرانگر از آب در آمد.
اورسولا که اشک‌های در چشمانش را می‌بیند، لبخند می‌زند:
- ولی یه موجود تاریک همیشه اون کسی نیست که همه فکر می‌کنند.
لاریسا با...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sajede Khatami، Tiralin، Fatima_sh و 12 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
دیگر حرفی زده نمی‌شود. لاریسا تمام راه در این فکر بود که اگر به قلمرو تاریک تعلق دارد؛ پس در میان انسان‌ها چه می‌کرد؟ چگونه سر از این‌جا درآورده؟ ریتا گفته بود که او را در یک غار، از یک زن زخمی گرفته بوده است. اگر آن زن مادرش بوده، پس او نیز از قلمرو تاریک به این‌جا آمده. یعنی کسی از قلمرو تاریک در تعقیبش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sajede Khatami، Tiralin، Fatima_sh و 12 نفر دیگر

-FãTéMęH-

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
  
عضویت
28/5/23
ارسال ها
4,345
امتیاز واکنش
15,923
امتیاز
373
زمان حضور
73 روز 18 ساعت 6 دقیقه
نویسنده این موضوع
پارسیس با اخم‌های درهم به تمام حرف‌های هامان گوش می‌دهد و در آخر می‌گوید:
- مطمئنید که می‌شه بهشون اعتماد کرد؟
هامان کلافه به صندلی تکیه داده و می‌گوید:
- خودمم نمی‌دونم. لاریسا برای شناخت خودش دست به هر کاری می‌زنه، ولی به نظر می‌رسید، می‌شه بهش اعتماد کرد.
پارسیس آهی کشیده و به صندلی تکیه می‌دهد...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان مانوی | -FãTéMęH- کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: Sajede Khatami، Tiralin، Fatima_sh و 12 نفر دیگر
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا