خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,830
امتیاز واکنش
34,033
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
242 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
نیست حاجت دیده‌بان حسنِ عتاب‌آلود را
دور باش از خود بود حسن حجاب‌آلود را
پشت این تیغِ سیه‌تاب است از دم تیزتر
کیست بیند خیره آن مژگانِ خواب‌آلود را
نوشِ خالص را بوَد در چاشنی آماده‌نیش
لـ*ـذتِ دیگر بود لطفِ عتاب‌آلود را
در مذاقش شیشهٔ خشک است آبِ زندگی
هر که بـ*ـو*سیده است لبهای نوشیدنی‌آلود را
می‌چکد آب (از) خطِ ریحانِ آن آتش‌عذار
گر‌چه باران نیست ابرِ آفتاب‌آلود را
تن به اقرارِ گنـ*ـاهِ کرده ده، آسوده شو
چند گویی عذرهای اضطراب‌آلود را
پردهٔ غفلت شود از خوابگاهِ نرم بیش
کی کند بیدار دامن پایِ خواب‌آلود را
راهِ ناهموار را سوهان بود آهستگی
پا به سنگ آید ز همواری شتاب‌آلود را
می‌کند کوته زبانِ لاف را روشندلی
کم بود پرتو چراغِ ماهتاب‌آلود را
دیدهٔ پاک است صائب شرطِ اربابِ نظر
چند بر مصحف نهی دستِ نوشیدنی‌آلود را؟


غزلیات صائب تبریزی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,830
امتیاز واکنش
34,033
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
242 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
از عِذارِ او بپوشان دیدهٔ امید را
تکمه از شبنم مکن پیراهنِ خورشید را
در بهشتِ عافیت افتادم از بی حاصلی
شد حصاری بی بری از سنگِ طفلان بید را
نورِ معنی می‌درخشد از جبینِ لفظِ من
بالِ خفاشی چه ستاری کند خورشید را
جام را بهر تُنُک‌ظرفان به دور انداخته است
هیچ حقّی نیست بر دریاکشان جمشید را
چون دلِ شب می زنم صائب بر آهنگِ فغان
می‌کشانم بر زمین از آسمان ناهید را


غزلیات صائب تبریزی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,830
امتیاز واکنش
34,033
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
242 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
نالهٔ من می‌زند ناخن به دل ناهید را
گریهٔ من تازه رو دارد گلِ خورشید را
خطِ آزادی است از اهلِ طمع، بی حاصلی
عقدهٔ پیوند در دل نیست سرو و بید را
نامِ شاهان از اثر در دور می‌باشد مدام
جام می دارد بلند، آوازهٔ جمشید را
کوکبِ اقبال و دولت شوخ‌چشم افتاده است
مشرقِ دیگر بود هر صبحدم خورشید را
دوربینی کز مآلِ شادمانی آگه است
تیغِ زهرآلود می‌داند هلالِ عید را


غزلیات صائب تبریزی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,830
امتیاز واکنش
34,033
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
242 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
تنگدستی راست سازد نفسِ کج‌رفتار را
پیچ و تاب از وسعتِ ره می‌فزاید مار را
یک جو از دل‌دردِ دیدن‌های رسمی برنداشت
پرسشِ ظاهر گرانتر می‌کند بیمار را
از سرِ خوانِ تهی سرپوش یک‌ جانب کند
هر سبک‌مغزی که بر سر کج نهد دستار را
از نصیحت کج‌نهادان برنگردند از کجی
راست نتوان کرد چون مایل شود، دیوار را
در عذابم بس که چون آیینه از نادیدنی
آیهٔ رحمت شمارم سبزهٔ زنگار را
کرد یکسر را ادا در روزگارِ بختِ ما
بود هر خواب قضایی دولتِ بیدار را
بوی گل در عذرخواهی از چمن بیرون دوید
باغبان گر بست بر رویم درِ گلزار را
کرد از داغِ عزیزان سـ*ـینه‌ات را لاله‌زار
دوست می‌داری همان این عالمِ غدّار را
از صدف صد تشنه‌لـ*ـب را سر به جانش می‌دهد
بحر اگر سیراب سازد ابرِ گوهربار را
آبِ کوثر جلوهٔ موجِ سرابی بیش نیست
در بیابانِ قیامت تشنهٔ دیدار را
برقرارِ دل بود صائب مدارِ دورِ عیش
نیست غیر از نقطهٔ دل مرکزِ این پرگار را


غزلیات صائب تبریزی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,830
امتیاز واکنش
34,033
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
242 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
کجروی بال و پرِ سِیرَست بد کردار را
راستی سنگِ رهِ رفتار باشد مار را
کاش بندِ حیرتی بر دست گلچین می‌گذاشت
آن که می‌بندد به روی من درِ گلزار را
هر سری دارد درین بازار سودای دگر
هر کسی بندد به آیینِ دگر دستار را
می‌کند از طوقِ قمری دام‌ها در خاک، سرو
تا به دام آرد مگر آن سروِ خوش رفتار را
رشته‌ها همتاب چون شد، زود می‌گردد یکی
با میانِ اوست پیوندِ دگر زُنّار را
این سرِ زلفِ پریشانی که دارد بوی گل
می‌کند ناسور، زخمِ رخنهٔ دیوار را
یا خطِ عنبرفشان، یا زلفِ مشکین می‌شود
پای رفتن نیست دودِ آتشِ رخسار را
از فروغِ گوهرِ خود، زود صائب راز عشق
می‌گذارد نعل در آتش لـ*ـبِ اظهار را


غزلیات صائب تبریزی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,830
امتیاز واکنش
34,033
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
242 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
آه می‌باشد مسلسلِ خاطرِ افگار را
در درازی نیست کوتاهی شبِ بیمار را
عشق می‌آرد دلِ افسردهٔ ما را به شور
مطرب از طوفان سِزَد دریای لنگردار را
نیست ممکن عشق را در سـ*ـینه پنهان داشتن
قُربِ این آیینه طوطی می‌کند زَنگار را
سایهٔ مژگان گرانی می‌کند بر چشمِ یار
از پرستاران بود بیماری این بیمار را
نیست ممکن فرق‌کردن، گر نباشد پیچ و تاب
از میانِ نازکِ او رشتهٔ زنّار را
بی‌نیاز از می بوَد رخسارِ شرم‌آلودِ یار
نیست حاجت شبنمِ بیگانه این گلزار را
بوالهوس را دایم از تیغِ تغافل خسته‌دار
برمیاور زینهار از دستِ گلچین خار را
از همان راهی که آمد گل مسافر می‌شود
باغبان بیهوده می‌بندد درِ گلزار را
در بهاران پوست بر تن پردهٔ بیگانگی است
یا بسوزان، یا به می ده جُبّه و دستار را
برق را در خنده‌ای طی گشت طومارِ حیات
زندگی کوتاه باشد چون شرر اشرار را
گر‌چه بتوان از زبانِ خوش دهانِ خصم بست
هیچ افسون چون ندیدن نیست رویِ مار را
خلق در مهدِ زمین از خوابِ غفلت مانده‌اند
ور نه گهواره است زندان مردمِ بیدار را
آیهٔ رحمت کند اهلِ معاصی را دلیر
شد ز خطِ سبزِ گستاخی فزون اغیار را
می‌زند از شرم صائب سـ*ـینه را بر تیغِ کوه
دید تا کبکِ دَری آن سروِ خوش رفتار را


غزلیات صائب تبریزی

 

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,830
امتیاز واکنش
34,033
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
242 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
کم نسازد جامِ می زنگِ دلِ افگار را
داس صیقل ندرود این سبزهٔ زنگار را
در میان دارد دلِ تنگِ مرا سرگشتگی
بر سرِ این نقطه جولان است این پرگار را
دردسر خواهی کشیدن از هجومِ بلبلان
جلوه‌گاهِ گل مکن آن گوشهٔ دستار را
در دیارِ ما که کفر و دین ز یک سر‌رشته‌اند
سبحه در آ*غو*ش گیرد رشتهٔ زنّار را
از نظر‌بازی به مژگانِ سخن‌پردازِ او
آنچنان گشتم که می‌فهمم زبانِ مار را!
کار خامان می‌توان از پخته‌گویی ساختن
گرمیِ آتش کند کوته، زبانِ خار را
به که طفل اشکِ خود را رخصتِ بازی دهم
چند دارم در گره این اخترِ سیّار را
بر حریفان چون گوارا نیست صائب طرزِ تو
به که بفرستی به ایران نسخهٔ اشعار را


غزلیات صائب تبریزی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,830
امتیاز واکنش
34,033
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
242 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
نیست غیر از آه، دلسوزی دلِ افگار را
شمعِ بالین از تبِ گرم است این بیمار را
گوهر از سُفتن بود ایمن در آ*غو*شِ صدف
به ز خاموشی نباشد محرمی اسرار را
گل ز شبنم دیده‌ور گردد درین بستانسرا
از نظربازان مکن پوشیده آن رخسار را
تندخویی نیکوان را دیده‌بانِ عصمت است
زود می‌چیند تماشایی گلِ بی خار را
چشم پوشیدن به است از دیدنِ نادیدنی
زین سبب آیینه گیرد از هوا زنگار را
خارخارِ حرص، فِلس از طینتِ ماهی نبرد
چون ز جمعیت شود دل‌جمع، دنیادار را؟
دیده‌ای کز سرمهٔ عبرت منوّر گشته است
چشمِ خواب‌آلود داند دولتِ بیدار را
نقطهٔ خاک است سِیر و دورِ گردون را سبب
مرکزِ ثابت‌قدم، دایر کند پرگار را
از حریصِ مالِ دنیا راستی جُستن خطاست
برنیارد گنج پیچ و خم ز طینت مار را
جمع سازد برگِ عیش از بهرِ تاراجِ خزان
در بهار آن کس که می‌بندد درِ گلزار را
عاشقان از درد و داغِ عشقِ صائب زنده‌اند
آبِ حیوان است آتش مرغِ آتشخوار را


غزلیات صائب تبریزی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,830
امتیاز واکنش
34,033
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
242 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
داد سیلِ گریه‌ٔ من غوطه در گِل بحر را
گوهر از گَردِ یتیمی کرد ساحل بحر را
همتِ سرشار از بی سایلی خون می‌خورد
کز گهر باشد هزاران عقده در دل بحر را
عشقِ دریا‌دل نمی‌اندیشد از زخمِ زبان
کی خَلَد در دل خس و خاشاک ساحل بحر را
در غریبی کی فتند از جستجو روشندلان؟
در سفر‌کردن به جز خود نیست منزل بحر را
قاصدان از ابرِ گوهربار دارد هر طرف
کی کند دوری ز خاکِ خشک غافل بحر را
هر کجا دفتر گشاید دیدهٔ پر شورِ من
از نظرها افکند چون فردِ باطل بحر را
کی شود زنجیر صائب مانعِ شورِ جنون؟
موج نتواند کشیدن در سلاسل بحر را


غزلیات صائب تبریزی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaRjAn

مدیر ارشد رمان ۹۸
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد انجمن
ناظر کتاب
  
عضویت
19/2/21
ارسال ها
7,830
امتیاز واکنش
34,033
امتیاز
473
سن
17
زمان حضور
242 روز 15 ساعت 21 دقیقه
نویسنده این موضوع
عشق کو تا گرم سازد این دلِ رنجور را
در حریمِ سـ*ـینه افروزد چراغِ طور را
حیرتی دارم که با این نشأه سرشارِ عشق
دار چون بر دوشِ خود دارد سرِ منصور را
چند از هر کوکبی نیشی به چشمِ من خورد؟
وقت شد کآتش زنم این خانهٔ زنبور را
ای مسیحا از علاجم دست کوته‌کن که نیست
صندلی از لای خُم بهتر سَرِ مخمور را
چون ز دل آمد غبارِ خطِ مشکینِ ترا؟
کز نظر پنهان کند دلخوش‌کنِ صد مور را


غزلیات صائب تبریزی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا