خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
باز سایل را در هر دو جهان

دوزخش «لا» و بهشتش «نعم»ست


طبع برنا را بر یک ساعت عیش

عاشق شرب و بت و زیر و بمست


کهل را از قبل حرمت و عز

انده نفقه و زاد حرمست


پیر نز بهر گنـ*ـاه از پی مال

تا دم مرگ ندیم ندمست


سعی ساعی به سوی عالم از آن

که فلان جای فلان محتشمست


چشم عامی به سوی عالم زان

که فلان در جدل کیف و کمست


قد هر موی شکاف از پی ظلم

همچو دندانهٔ شانه بهمست


مرد ظالم شده خرسند بدین

که بگویند: فلان محترمست


همگان سغبهٔ صیدند و حرام

کو کسی کز پی حق در حرمست


قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع


اینهمه مشغله و رسم و هـ*ـوس

طالبان ره حق را صنمست


همه بد گشته و عذر همه این:

گر بدم من نه فلان نیز همست


اینهمه بیهده دانی که چراست

زان که بوالقاسمشان بوالحکمست


جم از این قوم بجستست کنون

دیو با خاتم و با جام جمست


با چنین موج بلا همچو صدف

آنکس آسوده که امروز اصمست


پس تو گویی که: بر آن بی‌طمعی

از که همواره سنایی دژمست


چرخ را از پی رنج حکما

از چنین یاوه‌درایان چه کمست



قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲ - این قصیدهٔ را امام علی بن هیصم در مدح سنایی گفته است

سنایی سنای خرد را سزاست

جمالش جهان را جمال و بهاست


اگر شخصش از خاک دارد مزاج

پس اخلاق او نور کلی چراست


چنو در بزرگان بزرگی که دید

چنو از عزیزان عزیزی کجاست


اگر خاطرش را به وقت سخن

کسی عالم عقل خواند سزاست


عجب زان که با او کند شاعری

نداند که این رای محض خطاست


کجا نور باشد چه جای ظلام

کجا ماه باشد چه جای سهاست


همه لفظ او قوت جانست و بس

همه شعر او فضل را کیمیاست


ز انوارش امروز شهر هرات

چو برج قمر پر شعاع و ضیاست


ز ازهار فضلش همین خطه را

اگر مقعد صدق خوانم رواست


بصورت بدیدم که وی را ز حق

مددهای بی‌غایت و منتهاست​


قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
مقدر چنین بود کاندر وجود

ز اعداد رفع نهایت خطاست


الا یا بزرگی که احوال تو

همه بر سعادت کلی گواست


ترا ز ایزد پاک الهام صدق

در اقوال و افعال یکسر عطاست


اگر چند تقصیر من ظاهرست

دلم بستهٔ بند مهر و وفاست


چو جان و دل از مایهٔ اتصال

مدد یافت رسم تکلف رواست


ثنای تو گویم بهر انجمن

نکوتر ز هرچیز مدح و ثناست


همی تا کثافت بود خاک را

همی تا لطافت نصیب هواست


بقا بادت اندر نعیم مقیم

بقای تو عز و شرف را بقاست​


قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳ - در جواب قصیدهٔ علی‌بن هیصم

سنایی کنون با ضیا و سناست

که بر وی ز سلطان سنت ثناست


بدین مدح بر وی ز روح‌القدس

همه تهنیت مرحبا مرحباست


اگر خاطرش را به خط خطیر

همی عالم عقل خواند سزاست


که جز عالم عقل نبود بلی

که بر وی چنو خواجه‌ای پادشاست


علی‌بن هیصم که این هفت حرف

سه روح و چهار اسطقسات ماست


سه حرفست نامش که در مرتبت

سه روحست آن نطق و حس و نماست


زه‌ای واعظ صلب همچون کلیم

که وعظ تو کوران دین را عصاست


به وعظت اگر مبتدع نگرود

همان وعظ بر جان او اژدهاست


کسی کو الف نیست با آل تو

همه ساله چون لام پشتش دوتاست


در اقلیم ادراک احیای او

خرد را و جان را ریاست ریاست




قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
تو فوق همه عالمانی به علم

که این فوق در علم بی‌منتهاست


خصال و جمال تو در چشم عقل

همه صورت و سیرت مصطفاست


همه صیت و صوت امامان دین

به پیش کمال و کلامت صداست


تو از فوق و جسم و جهت برتری

که فوق تو نقش خیالات ماست


ز دیوان خلق تو مر خلق را

همه کنیت و طبعشان بوالوفاست


به تصحیف آن مذهبم کرده‌ای

که تصحیف آن مصحف اصفیاست


مرا ماه خواندی درستست از آنک

تو مهری و از مهر مه را ضیاست


چگویم که کار همه خلق را

همه منشا از حضرت «من تشا»ست


تو دانی که بر درگه لایزال

در برترین الاهی رضاست


به من مقعد صدق گفتی هری ست

هری کیست کاین نام بر من سزاست




قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
که جان و تنم معدن مدح تست

گرش مقعد صدق خوانی رواست


خط و شعر تو دید چشم و دلم

چه جای خط و شعر چین و ختاست


نفسهای روحانیان را کسی

اگر شعر و خط خواند از وی خطاست


ز جزو تو آن شربها خورد جان

که خود عقل کلی از آن ناشتاست


فلک در شگفت از تو گر چند او

بر از آتش و آب و خاک و هواست


که در فضل و در لفظ و در رزم و بزم

علی هیصم‌ست و علی مرتضاست


قضای ثنای چو تو مهتری

مرا هم ز تایید رسم و قضاست


مرا این تفضل که خلق تو کرد

ز افضال فضل بن یحیا عطاست


ز سیاره‌دان آنکه سیاره‌وار

به ممدود و مقصود از وی رواست


گرم جان ندادی به تشریف خویش

مرا این شرف از کجا خواست خاست


که چون من خسی را ز چون تو کسی

چنین زینت و رتبت و کبریاست​


قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع

اگر چند باران ز ابرست لیک

ز دریا فراموش کردن خطاست


ثنا و ثواب جزیل و جمیل

برو بیش ازیرا که او مقتداست


تو دانی که از حضرت مصطفا

برین گفتهٔ من فرشته گواست


تو شرعی و او دین و در راه حق

نه آن زین نه این زان زمانی جداست


تو و او چنانید کن صدر گفت

دو دست‌ست الله را هر دو راست


من ار آیم ار نی همی دان که جان

ز خاک درت با قبای بقاس


چه تشویر دارم چو دانم که این

ز تقدیر قادر نه تقصیر ماست


چه ترسم چو از جان و ایمان تو

به «ما لم یشا» «لم یکن» عذر خواست


محالست اینجا دعا کز محل

زمین تو خود آسمان دعاست




قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴ - در مدح بهرامشاه از زبان او

مردی و جوانمردی آئین و ره ماست

جان ملکان زنده به دولت‌کدهٔ ماست


روزی ده سیاره بر کسب ضیارا

در یوزه‌گر سایهٔ پر کله ماست


گر چه شره هر چه شه آمد سوی شرست

از دهر برافکندن شرها شره ماست


برگ که ما از که بیجاده نترسد

که تابرهٔ کاهکشان برگ که ماست


آنجا که بود کوشش شطرنج تواضع

در نطع جهان هر چه پیاده‌ست شه ماست


و آنجای که بخشایش ما دم زد اگر تو

در عمر گنه بینی آن گه گنه ماست


حقا که نه بر زندگی و دولت و دینست

هر عزم که در رغم سفیهان تبه ماست


هر عارضه کید ز خداوند بر ما

در بندگی آنجا که آن عامه مه ماست


ما خازن نیک و بد حقیم ز ما نیست

آنجا که «بگیر» ما و آنجا که «نه» ماست


المنة لله که بر دولت و ملت

اقلیم جهان دیده و عیوق گه ماست



قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
چشم ملکان زیر سپیدیست ز بس اشک

از بیم یکی بنده که زیر شبه ماست


آنکس که ملوکان به غلامیش نیرزند

در خدمت کمتر حشم بارگه ماست


بهر شرف خود چو مه چارده هر روز

پر ماه نو از بـ*ـو*س شهان پایگه ماست


از بهر زر و سیم نه بل کز پی تشریف

سلطان فلک بندهٔ زرین کله ماست


گرچه مه چرخ آمد خورشید ولیکن

آن مه که به از چشمهٔ خورشید مه ماست


باشد همه را بنده سوی عزت و ما را

زلف پس گوش بت ما بنده ره ماست


از بهر دویی آینه در دست نگیریم

زیرا که در آیینه هم از ما شبه ماست


راندند بسی کامروایی سلف ما

آن دور چو بگذشت گه ماست گه ماست


بهرامشه ار چه که شه ماست ولیکن

آنکو دل ما دارد بهرامشه ماست




قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا