خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع


تا ز اول خمش نشد مریم

در نیامد مسیح در گفتار


گرت باید که مرکزی گردی

زیر این چرخ دایره کردار


پای بر جای باش و سرگردان

چون سکون و تحرک پرگار


در هوای زمانه مرغی نیست

چمن عشق را چو بوتیمار


زو کس آواز او بنشنودی

گر نبودی میان تهی مزمار


قاید و سایق صراط‌الله

به ز قرآن مدان و به ز اخبار


جز به دست و دل محمد نیست

حل و عقد خزانهٔ اسرار


چون دلت بر ز نور احمد بود

به یقین دان که ایمنی از نار


خود به صورت نگر که آمنه بود

صدف در احمد مختار


ای به دیدار فتنه چون طاووس

وی به گفتار غره چون کفتار


قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع


عالمت غافلست و تو غافل

خفته را خفته کی کند بیدار


همه زنهار خوار دین تو اند

دین به زنهارشان مده زنهار


غول باشد نه عالم آنکه ازو

بشنوی گفت و نشنوی کردار


بر خود آنرا که پادشاهی نیست

بر گیاهیش پادشا مشمار


افسری کن نه دین نهد بر سر

خواهش افسر شمار و خواه افسار


باش وقت معاشرت با خلق

همچو عفو خدای پذرفتار


هر چه نز راه دین خوری و بری

در شمارت کنند روز شمار


بره و مرغ را بدان ره کش

که به انسان رسند در مقدار


جز بدین ظلم باشد ار بکشد

بی‌نمازی مسبحی را زار​


قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع


نکند عشق نفس زنده قبول

نکند باز موش مرده شکار


راه عشاق کسپرد عاشق

آه بیمار کشنود بیمار


از ره ذوق عشق بشناسی

آه موسا ز راه موسیقار


بیخ کنرا نشاند خرسندی

شاخ او بی‌نیاز آرد بار


عاشقان را ز عشق نبود رنج

دیدگان را ز نور نبود نار


جان عاشق نترسد از شمشیر

مرغ محبوس نشکهد ز اشجار


زان که بر دست عشق بازانند

ملک‌الموت گشته در منقار


گر شعار تو شعر آمده شرع

چکنی صبح کاذب اشعار


روی بنمود صبح صادق شرع

خاک زن بر جمال شعر و شعار


بر سر دار دان سر سرهنگ

در بن چاه بین تن بندار


تا نه بس روزگار خواهی دید

هم سپه مرده هم سپهسالار


قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع


وارهان خویش را که وارسته‌ست

خر وحشی ز نشتر بیطار


هیچ بی‌چشم دیدی از سر عشق

طالب شمع زیر و آینه دار


بهر مشتی مهوس رعنا

رنج بر جان و دین و دل مگمار


ای توانگر به کنج خرسندی

زین بخیلان کناره‌گیر کنار


یک زمان زین خسان ناموزون

از پی سختن تو با معیار


ریش و دامن به دستشان چه دهی

چون نه‌ای خصم و نه پذیرفتار


خواجگان بوده‌اند پیش از ما

در عطا سخت مهر و سست مهار


این نجیبان وقت ما همه باز

راح خوارند مستراح انبار


جمله از بخل و مبخلی سرمست

همه از شر و ناکسی هشیار


ای سنایی ازین سگان بگریز

گوشه‌ای گیر ازین جهان هموار​


قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع


زین چنین خواجگان بی معنی

رد افلاک و گفت بی‌کردار


دامن عافیت بگیر و بپوش

مر گریبان آز را رخسار


میوه‌ای کان به تیر ماه رسد

چه طمع داری از مه آزار


دل ازینان ببر که بی دریا

نکشد بار گیر چوبین بار


همچنین در سرای حکمت و شرع

آدمی سیر باش و مردم سار


هان و هان تا ترا چو خود نکنند

مشتی ابلیس ریزهٔ طرار


چون تو از خمر هیچ کس نخوری

کی ترا درد سر دهد خمار


طیرهٔ چون گردی و فسرده و کج

طیره از طیر گرد و از طیار


نشود شسته جز به بی‌طمعی

نقشهای گشاد نامهٔ عار


قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع

ملک دنیا مجوی و حکمت جوی

زان که این اندکست و آن بسیار


خدمتی کز تو در وجود آمد

هم ثناگوی و هم گنه پندار


در طریقت همین دو باید ورد

اول الحمد و آخر استغفار


گر سنایی ز یار ناهموار

گله‌ای کرد ازو شگفت مدار


آبرا بین که چون همی نالد

هردم از همنشین ناهموار


بر زمین سرخوش همچو من بنشین

تا سمایی شوی سنایی وار​


قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع


ای بی سببی از بر ما رفته به آزار

وی مانده ز آزار تو ما سوخته و زار


دل برده و بگماشته بر سـ*ـینهٔ ما غم

گل برده و بگذاشته بر دیدهٔ ما خار


ما در طلب زلف تو چون زلف تو پیچان

ما در هـ*ـوس چشم تو چون چشم تو بیمار


تو فارغ و ما از دل خود بیهده پرسان

کای دل تو چه گویی که ز ما یاد کند یار


بی‌تابش روی تو دل ما همی از رنج

نی پای ز سر داند و نی کفش ز دستار


ای بوی تو با خوی تو هم آتش و هم عود

وی موی تو با روی تو هم مهره و هم مار


از خنده جهان‌سازی و از غمزه جهانسوز

در صلح دلاویزی و در جنگ جگرخوار


هستیست دهان تو سوی عقل کم ازینست

پودیست میان تو سوی و هم کم از تار


در لطف لبان تو لطیفی‌ست ستمکش

وز قهر میان تو ضعیفی ست ستمکار


در روزه چو از روی تو ما روزه گرفتیم

ای عید رهی عید فراز آمده زنهار


قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع


در روزه چو بی‌روزه بنگذاشته ایمان

اکنون که در عیدست بی‌عیدی مگذار


ما خود ز تو این چشم نداریم ازیراک

ترکی تو و هرگز نبود ترک وفادار


با این همه ما را به ازین داشت توانی

پنهان ز خوی ترکی ما را به ازین دار


یک دم چو دهان باش لطیفی که کشد زور

یک ره چو میان باش نحیفی که کشد بار


بسپار همه زنگ به پالونهٔ آهن

بگذار همه رنگ به پالودهٔ بازار


از چنگ میازار دو گلنار سمن بوی

از زهر میالای دو یاقوت شکربار


کان پیکر رخشنده‌تر از جرم دو پیکر

حقا که دریغست به خوی بد و پیکار


ما آن توییم و دل و جان آن تو ما را

خواهی سوی منبر برو خواهی به سوی دار


تا کیست دل ما که ازو گردی راضی

یا کیست تن ما که ازو گیری آزار


ترکانه یکی آتش از لطف برافروز

در بنگه ما زن نه گنه‌مان نه گنه‌کار​


قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع

ما را ز فراق تو خرد هیچ نماندست

این بی‌خردیها همه معذور همی دار


در عذر پذیرفتن و بر عیب ندیدن

بنگر سوی سلطان نکو خوی نکوکار


بهرامشه آنشه که ز بهر شرف و عز

بهرام فلک بر در او کدیه زند بار


آن شاه کر گر عیب گنه کار نپوشد

خود را شمرد سوی خود و خلق گنه‌کار


شاهان جهان را ز جلال و هنر او

مدحت همه محنت شد وافسر همه افسا


شیریست تو گویی به گه رزم و گه صید

شیدیست تو گویی به گه بزم و گه بار


بر سایهٔ پیکانش برد سجده ز بس عز

شیر سیه و پیل سپید از صف پیکار


شه بوده درین ملک و سنایی نه و بخ بخ

کاقبال رسانید سزا را به سزاوار


این زادهٔ تایید برآوردهٔ حق را

ای چرخ نکوپرور و ای بخت نکودار


قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH

MaSuMeH_M

کاربر فوق حرفه‌ای
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
4/1/21
ارسال ها
3,013
امتیاز واکنش
9,030
امتیاز
308
زمان حضور
25 روز 10 ساعت 5 دقیقه
نویسنده این موضوع
نیست عشق لایزالی را در آن دل هیچ کار

کو هنوز اندر صفات خویش ماندست استوار


تا بوی در زیر بار حلق و خلق و جلق و دلق

پرده‌داران کی دهندت بار بر درگاه یار


تا تو مرد صورتی از خود نبینی راستی

مرد معنی باش و گام از هر دو کشور در گذار


بندهٔ فضل خداوندیست و آزاد از همه

نه عبای خویش داند نه قبای شهریار


هیچ کس را نامدست از دوستان در راه عشق

بی زوال ملک صورت ملک معنی در کنار


صدهزاران کیسهٔ سوداییان در راه عشق

از پی این کیمیا خالی شد از زر عیار


هر که در میدان عشق نیکوان گامی نهاد

چار تکبیری کند بر ذات او لیل و نهار


و آنکه او اندر شکر ریز بتان شادی نکرد

دان که روز مرگ ایشان هم نگردد سوگوار


طلعت زیبا نداری لاف مه رویی مزن

عدت عدت نداری دل ز شاهان بر مدار


طیلسان موسی ونعلین هارونت چه سود

چون به زیر یک ردا فرعون داری صد هزار




قصاید سنایی

 
  • تشکر
Reactions: YeGaNeH
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا