خوش آمدید به رمان ۹۸ | بهترین انجمن رمان نویسی

رمان ۹۸ با هدف ترویج فرهنگ کتاب خوانی و تقویت قلم عزیزان ایجاد شده است.
هدف ما همواره ایجاد محیطی گرم و صمیمی و دوستانه بوده
برای مطالعه کامل رمان‌ها و استفاده از امکانات انجمن
به ما بپیوندید و یا وارد انجمن شوید.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
کمند حین این‌که نگاهش را از انتهای کوچه‌ی تنگ و باریک می‌گرفت، با لبخند به مادرش نگاه کرد. روزی را که او می‌گفت خوب به یاد می‌آورد، آن روز هم از همین خانه بیرون آمدند و بعد به سمت مغازه‌ی بستنی فروشی رفتند.
آن‌ روز، آن‌قدر زخم زبان خورده بودند که کمند دلش می‌خواست بستنی بخورد تا زخم‌ها را بالا بیاورد و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و 6 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
کمند به نشانه‌ی اعتراض، دست‌هایش را در سـ*ـینه جمع و لُپ‌هایش را پر از باد کرد.
علی با دیدن صورت کمند، بدون این‌که توجه‌ی فاطمه را جلب کند، گفت:
- برات دو تا بستنی می‌خرم به شرط این‌که یه قول بدی بهم.
کمند دستی به موهای کوتاه بیرون آمده از شالش کشید و آن‌ها را به پشت گوشش هدایت کرد.
- چی؟
- قول بدی هرجا حس...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و 6 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
با جرقه‌ای که در ذهنش خورد، دست‌هایش را محکم بهم زد. یک هفته‌ی دیگر تولد مادرش بود و او می‌خواست عکسی که دقایقی قبل، از او گرفته بود را بر روی بوم بکشد. حتی با فکر کردن به آن تابلوی تمام شده، قلبش پر از پروانه می‌شد.
لـ*ـب پایینش را به داخل دهانش کشید و از جلوی مادرش با احتیاط رد شد، دلش نمی‌خواست تا تمام شدن...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و 5 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
ناباور زمزمه کرد:
- نغمه، چرا مامانم تو هواست؟
صدای نغمه را می‌شنید، اما متوجه نمی‌شد چه می‌گوید.
با فرود آمدن مادرش بر روی زمین، پلک محکمی زد، گوشی از دستش سر خورد و محکم بر روی زمین افتاد.
دست‌های سرد و لرزانش را جلوی دهانش گذاشت و فریاد کشید:
- نه.
گامی به عقب برداشت، سرش را به طرفین تکان داد و گفت:
-...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و 6 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
زبانی بر روی لـ*ـب‌های خشکش کشید و از بین پاهای جمعیت به خونی خیره شد که آسفالت را گلگون کرده بود. صدای گریه‌اش بلند شد و فریاد کشید:
- مامان!
افرادی که کنار او ایستاده بودند، با شنیدن صدایش کمی کنار رفتند و حال، چشمان کمند بر روی مادری ثابت مانده بود که بر روی زمین دراز کشیده.
دستی بر روی شانه‌اش نشست و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • ناراحت
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و 6 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
سریع تکیه‌اش را از زن گرفت و به سمت مادرش چرخید. دست‌های خونی‌اش را تکان داد و رو به چشم‌هایی که بسته نشده بودند، گفت:
- توروخدا مامان.
- خانوم برید کنار.
کمند نگاهش را بالا کشید و به مردی چشم دوخت که با لباس سفید بالای سرش ایستاده بود.
گوشه‌ی لـ*ـبش را گاز گرفت و مجدد به آ*غو*ش زنی پناه برد که حتی نمی‌دانست...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و 5 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
مرد بدون این‌که تکان بخورد تنها سرش را پایین انداخت. بازوی کمند توسط زن گرفته شد و او را به سمت خودش کشید. کمند بی‌آنکه اعتراضی کند، تنها به آ*غو*ش زن پناه برد. دلش می‌خواست مادرش بیدار شود و به اشک‌های او بخندد، اما وقتی که جسم بی‌جانش را بر روی برانکارد گذاشتند و به سمت آمبولانس بردند، از خواب خیالی‌اش...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
  • عالی
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و 5 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
اما زن بدون توجه به حرف‌های کمند، او را از روی زمین بلند کرد. کمند به تصویر مادرش چشم دوخت و برخلاف تصورش، دیگر خبری از آن تصویر زیبا نبود.
قبل از این‌که دست خونی‌اش را جلو ببرد و آینه‌ی آسانسور را چنگ بزند، زن او را از فضای آسانسور بیرون آورد و با بسته شدن در، دفتر زندگی کمند هم بسته شد.
چشمه‌ی اشکش خشک و...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و 3 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
***
زانوهایش را بـ*ـغل کرد و به دیوار سفید روبه‌رویش چشم دوخت. چشم‌هایش می‌سوختند، اما توان بستن پلک‌هایش را نداشت. همین‌که در دنیای سیاهی فرو می‌رفت، تصویر خونین مادرش پشت پلک‌هایش نقش می‌بست.
دم عمیقی گرفت و دست‌هایش را از حصار زانوهایش آزاد کرد. با قرار گرفتن استکان چای بر روی عسلی کنارش، نگاهش را بالا...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و 3 نفر دیگر

ماهی!

کاربر نیمه فعال
کاربر رمان ۹۸
  
عضویت
3/2/22
ارسال ها
259
امتیاز واکنش
1,519
امتیاز
178
محل سکونت
نورِماه!
زمان حضور
2 روز 16 ساعت 51 دقیقه
نویسنده این موضوع
با پیچیدن صدای زنگ گوشی درون اتاق، کمند تکیه‌اش را از زهرا گرفت و نگاهش را به میز عسلی کنارش دوخت. اسم لاتین بنیامین، بر روی صفحه خودنمایی می‌کرد.
کمند آب دهانش را پایین فرستاد و پلک‌هایش را بست. نمی‌دانست چه می‌خواهد به او بگوید و همین ندانستن، باعث شد که اظطراب به جانش بیوفتد.
- نمی‌خوای جواب بدی؟
به...

برای خواندن متن کامل و مشاهده محتوا
باید ثبت نام کنید و یا وارد اکانت خود شوید.



رمان په ژاره | ماهی! کاربر انجمن رمان ۹۸

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • تشکر
Reactions: SelmA، FaTeMeH QaSeMi، YeGaNeH و 3 نفر دیگر
وضعیت
موضوع بسته شده است.
shape1
shape2
shape3
shape4
shape7
shape8
بالا